وب سایت تخصصی حقوق

پیوندها
  • ۰
  • ۰
چکیده :تنظیم روابط حقوقى و مالى که فقه معاملات نامیده مى‏شود بخشى از آیات الاحکام را تشکیل مى‏دهد.در این دسته از آیات قسمتى از روابط مالى و احکام مربوط به معاملات، موضوع ربا و معاملات ربوى است.در این مقاله آیات مربوط به ربا و احکام فقهى مستفاد از آیات مذکور به شکل استدلالى و استنباطى بررسى شده است.کلمات کلیدی :ربا، فقه معاملات، معاملات ربوى، اضعاف مضاعفةتمهیدیکى از احکام اجتماعى بسیار مهم اسلام که در قرآن کریم و روایات مطرح گردیده و بخشى از فقه معاملات را تشکیل مى‏دهد، حرمت ربا است که در این مقاله، ضمن طرح آیات و روایات مربوطه، به ذکر نظریّات مفسّرین در این زمینه پرداخته مى‏شود: ماهیت ربا، عواقب و برخى از احکام آندر این زمینه در سوره بقره مى‏فرماید:«الّذین یأکلون الرّبوا لا یقومون الاّ کما یقوم مطابق عقد مخصوصى که منعقد مى‏شد، خریدار موظف به پرداخت ربا در معامله نسیه مى‏شده است.(کاظمى(فاضل جواد)، 3/38)همچنین از پیامبر اکرم روایت شده که فرمودند:«لا ربا فیما کان یدا بید».(متقى هندى، 4/63)لیکن در برخى از منابع دیگر از قول ابن عباس نقل شده که از نظر قبلى خود عدول کرده و قائل به تحریم مطلق ربا گشته است و این قول همه علماء و اجماع است که به طور کلى ربا حرام است، چه رباى نقدى و چه رباى نسیه.(حلّى، تذکرة الفقهاء، 1/475، رشید رضا 3/117، کاظمى، 3/39)در تعبیر:«لا یقومون الاّ کما یقوم الّذى یتخبّطه الشّیطان من المس...»، خبط، در لغت به معنى عدم تعادل بدن به هنگام راه رفتن یا برخاستن است و یا کج شدن درخت را گویند.(راغب، 142 ذیل خبط)در جمله فوق شخص رباخوار به آدم مصروع و آشفته حال تشبیه شده، که به هنگام راه رفتن قادر نیست تعادل خود را حفظ نماید. در این که مقصود از تماس شیطان با آدم رباخوار چیست، تا حدودى بین مفسّرین اختلاف است.برخى قائل به مجاز شده و گفته‏اند:شیطان حقیقتاً شخص رباخوا را دیوانه یا مصروع نمى‏کند، بلکه فرد در اثر فرو رفتن در مادیات و زخارف دنیا و رباخوارى شدید آن چنان بصیرت خود را از دست مى‏دهد که از عواقب سوء آن با خبر نمى‏شود و نهایتاً امنیت و آرامش درونى خود را نیز همچون امنیت و آرامش اجتماع بر هم مى‏زند و زندگیش همچون روش فرد مصروع خواهد شد.(کاظمى، 3/40)از این که شیوع رباخوارى باعث به هم خوردن توازن و تعادل اجتماع مى‏شود و نظمى را که به راه درست و روش فطرى رهنمون است، از بین مى‏برد، این همان خبطى است که رباخواران به آن مبتلا مى‏گردند، چه این که رباخوارى موجب مى‏گردد که نظام داد و ستد و معاوضه در نظر او مختل شده و میان خرید و فروش عادى و رباخوارى تفاوتى نبیند و اگر او را به ترک ربا دعوت کنند، گوید:بیع هم مثل رب است و مزیّتى بر آن ندارد، تا دست از ربا برداریم.همین نکته در آیه شریفه دلیل خبط رباخواران قرار داده شده که فرمودند:«ذلک بانّهم قالوا انّما البیع مثل الرّبا...» (طباطبایى، 2/411 و 412)جمعى از مفسرین حالت خبط و قیام رباخواران را به عالم آخرت اختصاص داده و گفته‏اند:منظور از«لا یقومون الاّ کما یقوم...»قیام در قیامت است، یعنى در جهان آخرت رباخواران به شکل افراد آشفته حال و مصروع محشور مى‏شوند.(طبرسى، 2/669، جزایرى، 2/236)روایاتى هم وجود دارد که ظاهراً این نظر را تأیید مى‏کند. از جمله از قول حضرت صادق(ع)روایت شده که رسول اکرم(ص)فرمود:هنگامى که مرا به آسمان بردند، مردمى را دیدم که هرگاه یکى از ایشان مى‏خواست برخیزد، از بزرگى شکمش نمى‏توانست.گفتم:اى جبرئیل!اینان چه کسانى هستند؟گفت:اینها کسانى هستند که ربا مى‏خورند و برنمى‏خیزند جز مانند آن کس که شیطان او را آشفته حال کرده باشد.اینان مانند فرعونیان هر صبح و شام بر آتش عرضه مى‏شوند و مى‏گویند:پروردگارا!کى رستاخیز به پا مى‏شود؟(قمى، 1/120)مرحوم طباطبایى ضمن این که نظر اول را ترجیح داده‏اند، در ردّ نظر دوم گفته‏اند: این احتمال با ظاهر آیه سازگار نیست و روایات هم نمى‏تواند ظهور آیه را تغییر دهد و تنها بیانگر حال رباخواران در قیامت باشد.(همو، 2/413)اما در تعبیر:«قالوا انّما البیع مثل الرّبا...»چرا بیع به ربا تشبیه شده نه بالعکس، در حالى که در آیه کریمه سخن از حکم ربا مى‏باشد؟پاسخ:شخصى که اختلال و خبط در او حاصل شده باشد، در موضعى خارج از حالت طبیعى قرار مى‏گیرد و اعمال خوب و بد در نظرش مساوى است.هرگاه به چنین فردى امر شود از کار ناشایست خود دست بردارد و عمل صالح انجام دهد، در جواب مى‏گوید:کارى که مرا بدان فرا مى‏خوانید همچون کارى است که خود انجام مى‏دهم.در نتیجه لزوم پیروى از اعمال شایسته را قبول دارد، لیکن ادعا مى‏کند کار خودش هم شایسته است و معناى کلامش اهمال و ابطال مزیت نیست.لذا رباخوار که مبتلا به حالت خبط و صرع شده باشد مى‏گوید:بیع هم مثل ربا است.اگر مى‏گفت ربا مثل بیع است، کلامش رد بر خدا و انکار شریعت مى‏بود، نه کلامى نابه‏خردانه و ناشى از خبط و انحراف.(طباطبایى، 2/415)گویا ربا را اصل و قانون در نظر گرفته‏اند و آن‏گاه بیع را به آن تشبیه و قیاس نموده‏اند.در حالى که قرآن کریم با بیان جمله‏«و احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا»، تشبیه و قیاس آنها را ابطال نموده و حلال و حرام را از احکام خداوند دانسته و قیاس را در این جهت حجت ندانسته است، بلکه صرف حالت تساوى بین دو شى‏ء که قیاس باشد بیانگر وجود حکم واحد براى آن دو نمى‏شود، زیرا ممکن است حکم یکى با دیگرى بر اساس حکمتى که خداوند بر آنها مطلع است تفاوت داشته باشد.(کاظمى، 3/41)از مطلب فوق نادرست بودن قول صاحب کشاف که گفته است:«آیه دلالت بر بطلان قیاس با وجود نصّ مى‏کند»(همو، 1/321)، روشن مى‏شود.چه همان طور که اشاره شد دلالت آیه بر بطلان قیاس صرفا نه در صورت وجود نص است، بلکه به طور کلى موضوع قیاس و صرف تساوى دو شى‏ء که موجب اثبات حکم شرعى باشد مطابق آیه منتفى است.علامه طباطبایى نسبت به تفسیر فوق الذکر از جمله:«و احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا» اظهار داشته‏اند:«این مطلب اگر چه سخن صحیحى است، لیکن با لفظ آیه مطابقت ندارد.زیرا لازمه این معنى این است که جمله‏«و احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا»، حالیه باشد، در صورتى که به حسب اصطلاح ادبى، جمله مستأنفه است، چرا که اگر جمله حالیه بود چون ابتدا آن فعل ماضى است، باید با کلمه«قد»شروع شود.بعلاوه معنایى که اول کلام افاده مى‏کند با حالیه بودن آن مناسب نیست، زیرا حال عامل خود را مقید مى‏سازد و در واقع ظرف تحقق آن است.بنابراین اگر حال بود باید خبط رباخواران مقارن با گفتن این جمله باشد، در صورتى که این طور نیست و خبط ایشان هم پیش از تشریع این حکم و هم بعد از آن بوده است.بنابراین جمله مزبور مستأنفه است نه حالیه.دیگر اینکه آیه در مقام انشاء حکم و تشریع ابتدایى نیست بلکه اخبار از حکمى است که از آیه 130 سوره آل عمران تشریع شده است و ذکر آن در این جا مقدمه‏اى براى جمله:«فمن جائه موعظة من ربّه...»است.(همو، 2/415 و 416)تعبیر:«فمن جائه موعظة من ربّه فانتهى فله ما سلف...»، بیانگر این است که چنانچه پند و نصیحت الهى در مورد تحریم ربا به آنها برسد و از این عمل خوددارى ورزند، منافعى را که قبل از نزول ربا گرفته‏اند متعلق به آنها است، یعنى این قانون مانند هر قانون دیگرى عطف به ما سبق نمى‏گردد.البته معنى این سخن این نیست که اگر رباخواران مطالباتى از افراد داشتند بعد از نزول آیه مى‏توانستند چیزى بیش از سرمایه خود را از آنان بگیرند، بلکه منظور این است که بهره‏هایى که سابقاً گرفته‏اند براى آنها مباح است.(سیورى، 2/37، کاظمى، 3/41)سپس مى‏فرماید:«و امره الى اللّه»، یعنى کار آنها در قیامت به خدا واگذار مى‏شود.اما جمله:«و من عاد فأولئک اصحاب...»، دلالت بر این دارد که چنانچه کسى اصرار بر گناه ربا نماید و حکم تحریم ربا را قبول نکند باید در انتظار عذاب دردناک و دائمى پروردگار عالمیان باشد.این حالت در حقیقت، کفر و ارتداد باطنى است، گرچه آن را به زبان نیاورد و از این جهت احکام ظاهرى ارتداد بر آن مترتّب نگردد، اما چنین کسى رستگار نخواهد شد.دو جمله فوق از آیه شریفه بیانگر حال دو دسته است، یکى آنان که حکم الهى را مى‏پذیرند، و چنین کسانى غالبا بنا را بر عدم مخالفت مى‏گذارند، دیگر آنان که بر معصیت ربا اصرار ورزیده و این امر موجب خلود آنان در آتش جهنم‏ مى‏شود.(جزائرى، 2/244)
  • ۹۱/۰۱/۳۰
  • دکترای فقه و مبانی حقوق اسلامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی