وب سایت تخصصی حقوق

پیوندها
  • ۰
  • ۰
سلام. این قسمت اصطلاحات کلی حقوق تجارتو براتون نوشتم. بقیه در سری 2 براتون میذارم. فرهنگ لغاتالفآیین دادرسی: اسم مجموعه‌ای است از مقررات که به منظور رسیدگی به مرافعات یا شکایات یا درخواست‌های قضایی وضع و بکار میرود.آئین دادرسی مدنی: رشته‌ای از حقوق داخلی هر ملت که از سازمانهای قضایی و قواعد راجع به دعاوی مدنی بحث می‌کند.آئین نامه: الف ـ مقرراتی است که مقامات صلاحیتدار مانند وزیر یا شهردار و ... وضع و در معرض اجراء می‌گذارند. ب ـ آئین‌نامه یا نظامنامه عبارتست از مقررات کلی که توسط مراجع اجرایی قانون به منظور اجراء وظایف اجرایی و تحقق بخشیدن به آنها وضع شده باشد و شامل آئین‌نامه‌های مصوب پارلمان نمی‌باشد. اباحه:چیزی به معنی اجازة تملک یا ارتکاب فعل یا معرف و اخذ چیزی است. ابراء: چشم پوشی اختیاری بستانکار از طلب خود اتلاف: از بین بردن مال دیگری کلاً یا بعضاً به طوریکه فعل منشأ اتلاف بوسیلة خود فاعل، به هدف هدایت شده باشد. اثاث البیت: اشیاء منقولی که مخصوص استعمال منزل است و یا جزء تجملات خانه می‌باشد. اثبات: مرحلة علم به چیزی را مرحلة اثبات آن چیز نامند.   اثم: عملی که قانون آن را به قید مجازات منع کرده باشد. در اصطلاحات فعلی آن را جرم گویند.اجاره: عقدی است که بموجب آن یک طرف منفعت عین یا نیروی کار خود را در ازای اخذ اجرت معامله می‌کند. اجاره‌بها: بمعنی مال الاجاره است. یعنی اجرت و عوض منافع مالی که بموجب عقد اجاره معین می‌شود. اجارة معاطاتی: اجاره‌ای است که ایجاب و قبول آن غیر لفظی باشد.اجاره نامچه: سند اجاره را گویند. اجازه: اظهار رضایت شخصی که قانون رضای او را منشأ تأثیر عقذ یا ایقاعی دانسته است که از دیگری صادر شده است. اجتهاد: استخراج مسائل قضایی و شرعی از مأخذ و منابع آن مانند نص قانون و اجتماعی و عقل. اجداد: هر یک از ابوین پدر مستوفی و ابوین مادر مستوفی تا هر جا که بالا رود عنوان جد را دارد. اجرت: در عقد اجارة خدمات عوض اقتصادی خدمت را اجرت نامند. اجرت المثل: اگر کسی از مال دیگری منتفع شود و عین مال باقی باشد و برای مدتی که منتفع شده بین طرفین مال الاجاره‌ای معین نشده باشد آنچه که بابت اجرت منافع استیفاء شده باید به صاحب مال مزبور بدهد اجرت المثل نامیده می‌شود. اجماع: اتفاق و گرد‌آمدن اجیر: کسیکه خدمت و کار خود را در عوض مزد معامله می‌کند. احاله: خروج دادگاه از صلاحیت محلی برای رعایت پاره‌ای مصالح احتکار: جمع‌آوری کالاهای بازرگانی به قصد و انتظار نایابی و کمیابی و فروش به قیمت گران. احتیاط: اخذ شیوه‌ای که در آن حتی‌المقدور منظور مقنن عملی گردد و این در مواردی است که شک پیش آید. احضار: امر مرجع قضایی و یا مرجع صلاحیتدار دیگر به حضور مأمور در نزد او در موعد یا زمان معین. احصائیه: علم و طرز علمی در شمارش پدیده‌ها و وقایع خارجی اعم از اجتماعی و مادی و اقتصادی و غیره. احضار: امر مرجع قضایی یا مرجع صلاحیتدار دیگر به حضور مأمور در نزد او در موعد یا زمان معین. احوال: مجموع اوصاف یک شخص که قانون مدنی آنها را موضوع آثار حقوقی برای آن شخص قرار داده است. احوال مدنی: عبارت است از وضع قضایی اشخاص از نظر حقوق خصوصی. احیاء: مقصود احیاء زمین‌های موات و مباح است و مقصود از آن کارهایی است که در نظر عرف،‌آباد کردن محسوب شود. اخاذی: گرفتن وجه یا چیزی از دیگری به زور و تهدید. اختراع: ابداع محصول صنعتی تازه و نیز کشف وسیلة تازه یا اعمال وسایل موجود بطریق نو برای تحصیل یک نتیجه یا محصول صنعتی یا فلاحتی را گویند. اختلاس: برداشتن مال غیر از راه حذعهاخطار: به معنی یاد‌آوری کردن و خاطر نشان نمودن است. اخوه: در باب ارث شامل برادران و خواهران هر دو می‌باشد. آداب و رسوم: در اصطلاحات حقوقی به یک سلسله مقررات که در معرف و عادت متداول بوده و در قوانین نوشته و مدون منعکس نشده باشد گفته می‌شود. ادعا: مرادف دعوی است. ادله اثبات دعوی: آنچه از مقررات نوشته یا معرفی که در مقام اثبات امری از امور در مراجع قضایی به کار رود ادله‌ اربعه: در نزد عامه کتاب و سنت و قیاس و اجماع را گویند و در نزد خاصه کتاب و سنت و عقل و اجماع است. اذن: اعلام رضای مالک یا رضای کسیکه قانون برای رضای از اثری قایل شده است برای انجام دادن یک عمل حقوقی اراده: حرکت نفس به طرف کاری معین پس از تصور و تصدیق منفعت آن. اراضی آیش: عناصر آن عبارتست از: الف ـ بالفعل مالک داشته باشد ب ـ زمین مزروعی باشد ج ـ مالک برای مدت معلوم یا محدودی از کشت و زرع آن چشم پوشیده باشد. ارتداد: نوعی از فساد عقیده سیاسی است و آن عبارت است از خروج مسلمان از دین اسلام. ارتشاء: اخذ وجه یا مال یا اخذ سند پرداخت وجه یا تسلیم مالی است از طرف مستخدم دولتی یا مملکتی یا بلدی برای انجام دادن یا ندادن امری. ارتفاق: حقی است برای ملک شخصی در ملک دیگری ارش: کسری است که صورت آن تفاوت قیمت صحیح و معیب روز تقویم سال مورد معامله است و مخرج آن کسر، قیمت صحیح روز تقویم می‌باشد. اساسنامه: مقررات یا قراردادی که برای طرز کار یک جمعیت مقرر و معین می‌شود. استخلاف: عبارت است از اینکه شخص دیگری را برای بعد از فوت خود مالک قسمتی از دارای خود نماید. استدلال: تمسک فکری است به چیزی که اندیشه را به چیز دیگر راهنمایی می‌کند. استرداد: در لغت به معنی بازپس گرفتن است. استرعاء: عبارت است از دعوت شاهد اصل از شاهد فرع مبنی بر اینکه، شهادت او را تحمل نماید. استشهاد: دعوت به شهادت در ورقة عادی یا رسمی را گویند استعداء: اقامه دعوی را گویند. استعفا: عملی که به موجب آن شخصی که در موسسه دولتی یا ملتی یا وابسته به دولت سمتی را دارا می‌باشد تقاضای ترک آن سمت را می‌نماید. استعمال: در حقوق اداری اسلام به معنی استخدام به کار می‌رود. استقراء: بررسی جزئیات مربوط به یک کل بمنظور استخراج قاعدة کلی که مشترک بین آن جزئیات باشد استنابه: عمل حقوقی که بموجب استنطاق: تحقیق از متهم راجع به مورد اتهام از طرف مأمور صلاحیتدار قضایی. استیفاء: استفاده از کار یا مال دیگری با رضای او استیمان: مطالبة مالی بعنوان امانت استیناف: پژوهش استعاط: از بین بردن حقی به توسط صاحب حق اسناد رسمی: اسنادی که در اداره ثبت اسناد و املاک یا دفاتر اسناد رسمی یا نزد سایر مأموران رسمی در حدود صلاحیت آنان و برابر مقررات قانونی تنظیم شده باشد. اشاعه: اجتماع حقوق چند نفر بر مال معین اصل انتقال حقوق: هر حقی قابل انتقال به غیر است جز آنچه قانون آن را غیرقابل انتقال بداند. اعاده اعتبار: بازگشت تاجر ورشکسته به موجب حکم دادگاه به اعتبار بازرگانی خود. اعاده حیثیت: بازگشت به اهلیتی که شخص به علتی آن را از دست داده است. اعتراض: در لغت به معنی منع و جلو کسی یا چیزی را گرفتن استاعراض: چشم پوشیدن مالک است از مال خود اعیان: جمع کلمه عین است و عین به معنی مالی است که دارای جرم و ابعاد می‌باشد اعیان در مقابل منافع و حقوق استعمال می‌شود. اعیانی: در مقابل عرصه استعمال می‌شود و عرصه به زمین مملوک گفته می‌شود و اعیانی، اموال غیر منقول موجود روی آن زمین را گویند. افلاس: صفت مفلس است و بجها ورشکستگی به کار می‌رود. اقاله: بهم زدن عقد لازم است به تراضی یکدیگر آن را تفاسخ و تقایل نیز می‌نامند. اقامة دعوی: طرح دعوی در مرجع صلاحیتدار مدنی یا کیفری یا اداریاقرار: عبارت است از اخبار بحقی بنفع غیر و به زیان خود. اقطاعات: جمع اقطاعه است و آن قطعه‌ای است از اراضی مواد که امام یا نایب او در اختیار کسی می‌گذارد که او آن را مورد انتفاع خود قرار دهد. اکراه: عملی است تهدیدآمیز از طرف کسی نسبت به دیگری به منظور تحقق بخشیدن عمل حقوقی مورد نظر اکراه کننده التزام: مترادف تعهد و تعهد کردن است. الزام: در لغت به معنی اجبار است. امانت: مال مورد ودیعه را گویند. اناطه: حالت توقف رسیدگی و اظهار نظر یک دادگاه بر ثبوت امر دیگری در دادگاه دیگر. انتقال:‌زوال مالکیت مالک نسبت به مال معین به نفع مالک جدید .انحلال: در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی انفال: اموالی است که به موجب قانون متعلق به شخص اول اسلام می‌باشد. انفساخ: انحلال قهری عقد را گویند. انکار: در اصطلاح آئین‌ دادرسی مدنی کسی که سندی علیه او ابراز شود و او مهر یا امضاء یا اثر انگشت منتسب به خود را نفی کند و آنها را از خود نداند این عمل را انکار گویند. اهل: غیر محجور را اهل می‌گویند و در لغت به معنی شایسته آمده است. اهلیت: صفت کسی است که دارای جنون، سفه،‌صفر، ورشکستگی و سایر موانع محرومیت از حقوق باشد. ایفاء: در مورد پرداخت دین به کار می‌رود. ایقاع: عملی است تضایی و یکطرفی که به صرف قصد انشا،‌و رضای یکطرف منشأ اثر حقوقی شود. (ب)باطل: هر عمل حقوقی که مخالف مقررات قانونی بوده باشد. بدهکار: کسی که در ذمه او تعهدی به نفع غیر وجود دارد. برات: سندی است تجارتی که بوسیله آن شخصی که محیل نامیده می‌شود به شخصی که محال علیه نامیده می‌شود حواله می‌دهد که مبلغی در وجه شخص ثالث بپردازد. بستانکار: کسی که به نفع او تعهدی بر ذمه دیگری وجود دارد.بنچاق:‌اسناد راجع به مالکیت یا نقل و انتقال سابق بر معامله‌ای که فعلاً انجام می‌گیرد. بیع: تملیک عین است به عوض معلوم بیع سلف: مترادف بیع سلم است و آن بیعی است که ثمن حال و مبیع مؤجل باشد. بیع مؤجل: بیع نسیه بیع محاباتی: بیع به کمتر از ثمن‌المثل را که عالماً عامداً صورت گرفته باشد را گویند.(پ)پرداخت: اجراء تعهدی که موضوع آن وجه نقد باشد. پروتکل: صورت جلسات مجالس سیاسی که برای مذاکره و رسیدگی در امری منعقد شده باشد. (ت)تأسیس: یعنی پی نهادن و ایجاد نمودن. به معنی وضع قانونی است که در معرف و عادت وجود نداشته است. تابعیت: رابطه‌ای است سیاسی که فردی یا چیزی را به دولتی مرتبط می‌سازد به طوری که حقوق و تکالیف اصلی وی از همین رابطه ناشی می‌شود. تاجر:‌کسی که شغل معمولی خود را معاملات تجاری قرار دهد. تبرع: در عطاء یعنی دادن مال بدون چشم داشت عوضتبعه: کسی که تابعیت کشور معینی را داشته باشد. تبعیض: هرگونه تفاوت محرومیت با تقدم که بر پایه نژاد و رنگ پوست و یا جنسیت و یا مذهب و با عقیده سیاسی در امور مربوط به استخدام و اشتغال، تساوی احتمال موقعیت. تجارت: معاملات به قصد انتفاع به طوریکه در تفاهم معرف به آن صدق تجارت نماید. تجاوز: خروج از یکی از مقررات جاری یک کشور از روی تعهد. تحلیف: کسی را وادار به اداء سوگند کردن تخلف: عدم انجام تعهد یا تأخیر انجام تعهد. تدلیس: اعمالی که موجب فریب طرف معامله شود. ترکه: دارایی زمان فوت مستوفی که به سبب فوت وی از مالیت او خارج می‌شود قبل از اخراج واجبات مالی و دیون و ثلث. تسبیب: وارد کردن ضرر به مال غیر که فعل منشاء ضرر به وسیله خود غافل، به هدف هدایت نشده باشد بلکه براثر تقصیر با بی‏مبالاتی و غفلت وی ضرری متوجه غیر گردد. تسعیر: تعیین ارزش پول یک کشور با پول کشور دیگر. تسلیط: هر کس در مال خود حق هرگونه تصرف که مخالف شرع نباشد دارد. تصرف: عبارت است از اینکه مالی تحت اختیار کسی باشد و او بتواند نسبت به آن مال در حدود قانون یا بعدوان تصمیم بگیرد. تصرف عدوانی: تصرفی است که بدون رضای مالک مال غیر منقول از طرف کسی صورت گرفته باشد. تضامن: در هر یک از دو مورد زیر بکار میرود: 1 در صورت تعدد بستانکاران که هر کی از آنها حق مطالبه تمام تمام طلب را داشته باشند 2 در صورت تعدد بدهکاران که بتوان تمام طلب را از هر یک از آنان مطالبه نمود تعرفه: صورت قیمت ارقام کالا تعزیر: مجازاتی است که دارای حداکثر و حداقل باشد، حداکثر آن در قانون معین است و حداقل آن باختیار قاضی است تعهد: عبارتست از یک رابطة حقوقی که بموجب آن شخص یا اشخاص معین، نظر به اقتضای عقد باشند عقد یا جرم یا شبه جرم یا بحکم قانون ملزم به دادن چیزی یا مکلف به فعل یا ترک عمل معینی به نفع شخص یا اشخاص معینی می‌شوند تغلیب: غلبه دادن یک جنس بر جنس دیگر بطور مجاز تفاسخ: مترادف اقاله است. تفلیس: صادر نمودن حکم افلاس کسی تقسیط:‌تعیین اقساط برای محکوم علیه یا متعهد از طرف مرجع صلاحیتدار قضایی یا اداری تقسیم: تفکیک حصه هر یک از شرکاء ملک مشاع معین از طریق تراضی شرکاء یا از طریق حکم دادگاه در صورتیکه بین همه شرکاء تراضی واقع نشود. تکلیف: او امر و نواهی قانونی را گویند. تلف: از بین رفتن مال بدون دخالت مستقیم یا غیرمستقیم مالک یا شخص دیگر. تملک: قصد انشا در قبول ملکیت تنفیذ: اجازه کردن عمل حقوقی غیر نافذ توقف: در حقوق تجارت به معنی ورشکستگی استعمال می‌شود. توقیف: سلب آزادی از شخص یا مال او با حالت انتظار ترخیص. تولیت: تصدی امور وقف را گویند. تهاتر: یکی از اسباب سقوط تعهدات است. به موجب آن دو تعهد متقابل که طرفین آنها فرق نمی‌کنند و موضوع آن تعهدات وجه نقد یا شیی مثلی و همجنس است به تعداد متساوی با یکدیگر ساقط شوند. (ث)ثبت: نوشتن قرارداد یا یک عمل حقوق یا احوال شخصیه با یک حقوق یا هر چیز دیگر در دفاتر مخصوصی که قانون معین می‌کند. ثبت احول: ثبت وقایع 4گانه: تولد، فوت، ازدواج و طلاق. ثمن: مالی که عوض مبیع در عقد بیع قرار می‌گیرد.
  • ۹۰/۱۱/۳۰
  • دکترای فقه و مبانی حقوق اسلامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی