4. دلایل اهلسنّت
بیشتر اهلسنّت، براى وجوب غسل پاها در وضو، به آیه شریفه تمسک کرده و معتقدند قرائت نصب، مدعاى آنها را اثبات مىکند، که به این مطلب در مباحث گذشته به طور مفصل پاسخ دادیم. اما دلایل دیگرى که اهلسنّت براى اثبات وجوب شستن به آنها تمسک کردهاند، در ذیل مىآید:
الف) روایات
روایت نبوى
عن عبداللّه بن عمرو قال: تخلف عنا النبى صلىاللهعلیهوآله فى سفرة سافرناها فادرکنا و قدار هقتنا الصلاةُ و نحن نتوضّا فجعلنا نمسح على ارجلنا فنادى باعلى صوته «ویل للاعقاب من النار» مرتین او ثلاثاً؛[38]
ابن عمرو گوید: در یکى از سفرها پیامبر از ما عقب افتاد و بعد ما به ایشان برخورد کردیم، در حالى که نماز عصر را به آخرین وقت آن انداختیم، پس وضو گرفتیم و پاهایمان را مسح نمودیم، آنگاه پیامبر با صداى بلند دو سه بار فریاد زدند: واى بر پشت پاها از آتش جهنم.
در این حدیث، در مورد پاها وعده آتش جهنم داده شده و از اینجا معلوم مىشود که شستن پاها در وضو واجب بوده؛ وگرنه پیامبر بر آن وعده عذاب نمىدادند.
پاسخ
از این حدیث استفاده مىشود که اصحاب در وضو پاها را مسح مىکردند «نمسح على ارجلنا» و پیامبر اسلام این عمل را تقریر و از آن مذمت و نهى کرده و تقریر پیامبر مانند قول و فعل او حجت است. فقط پیامبر در جمله «ویل للاعقاب من النار»، به کثیفى و نجاست پاهاى آنها اعتراض کرده که مبادا با این حالت وارد نماز شوند. دلیل این اعتراض پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله، عادتى بود که در آن زمان جریان داشت و برخى از مردم پابرهنه بودند و طبیعى بود که پاهاى آنها با آلودگىها برخورد داشته باشد؛ به ویژه همراهان پیامبر که در سفر به سر مىبردند. در نتیجه، از وعده بر عذاب حضرت، استفاده جزئیت تطهیر پاها در وضو نمىشود. در نهایت از این حدیث، شرطیت تطهیر پاها براى ورود در نماز یا طهارت پاها قبل از وضو برداشت مىشود و این مطلب، هیچ ربطى به غسل و شستن پاها به عنوان جزء وضو نخواهد داشت.
افزون بر این که اگر از حدیث بالا جزئیت استفاده شود نه شرطیت، بدین معناست که پشت پاها هم داخل در وضو است و لازمه این حرف، غسل و شستن پاها نیست؛ زیرا ممکن است کسى بگوید بر فرض تسلیم این مطلب، لازم است پاها از جمله پشت پاها در وضو مسح شود، نه غسل. همین حدیث به نقلهاى دیگرى وارد شده است که بیانگر آن است که مقصود از غسل یا مسح پاها به خاطر رعایت طهارت بوده نه اینکه طهارت پاها جزء وضو است. عبداللّه بن الحارث بن جزء الزبیرى قال: سمعت رسول اللّه یقول: ویل للاعقاب و بطون الاقدام من النار.[39] از سوى دیگر شافعى چنین روایت کرده است: قال الشافعى و قد روى ان رسول اللّه مسح على ظهور قدمیه.[40]
حدیث عثمان
عن حمران بن ابان قال: رأیت عثمان بن عفان توضا فافرع على یدیه ثلاثاً فغسلها ثم تمضمض و استنشق ثم غسل وجهه ثلاثاً... الى ان قال: ثم غسل قدمه الیمنى ثلاثاً ثم الیسرى ثلاثاً مثل ذلک، ثم قال: رأیت رسول اللّه توضأ نحو وضوئى هذا؛ حمران گوید: عثمان را دیدم که مشغول وضو گرفتن بود. او سه بار دستش را شست و سپس مضمضه و استنشاق (بردن آب در بینى) کرد و صورتش را سه بار شست و... . سپس پاى راست و چپش را سه بار شست و آنگاه گفت: پیامبر را دیدم که همانند من وضو مىگرفت.
پاسخ
این حدیث، با احادیثى که بر وجوب مسح دلالت دارد، معارضه مىکند. ابن عباس مىگفت: «الوضوء غسلتان و مسحتان». انس نیز تصریح بر وجوب مسح مىکند:
لمّا خطب الحجاج بالاهواز و قال لیس شىء من ابن آدم اقرب الى خبثه فى قدمیه فاغسلوا بطونها و ظهورهما و عراقیبهما قال أنس: صدق اللّه و کذب الحجاج قال اللّه «و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم الى الکعبین» و کان أنس اذا مسح قدمیه بلّهما.[41]
بنابر مبناى اهلسنّت که صحابه را عادل مىدانند، عثمان قایل به غسل و دو صحابه دیگر، انس و ابن عباس قایل به مسح هستند و به یقین در تعارض این دو، با توجه به تعدد روایات مسح، مسح بر غسل مقدّم مىگردد. افزون بر اینکه بر فرضِ صحت شستن پاها توسط پیامبر، شاید این غسل، خارج از وضو بوده و به قصد نظافت یا خنک شدن انجام شده، ولى راوى توهم جزئیت غسل در وضو کرده است.
بر فرض معارضه روایات غسل و مسح و عدم ترجیح روایات مسح، مرجع آیه ششم سوره مائده است که در بحث گذشته، از آن لزوم مسح نتیجه گرفته شد.
یکى از نقدهاى محتوایى بر حدیث عثمان آن است که چگونه پس از گذشت سالها، کیفیت تطهیر پاها در وضو مخفى مىماند و از میان صحابه، تنها خلیفه مسلمانان کیفیت آن را بازگو مىکند و دیگران از چگونگى آن غافل یا جاهل مىمانند، آن هم اصحابى که در سفر و حضر همراه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بودند و نماز و وضوى آن حضرت را مشاهده مىکردند؟!
حدیث عبداللّه بن زید
عبداللّه بن زید بن عاصم الانصارى قد قیل له (عبداللّه بن زید) توضأ لنا وضوء رسول اللّه فدعا باناء فأکفا منها على یدیه فغسلها ثلاثاً... ثم غسل رجلیه الى الکعبین ثم قال: هکذا کان وضوء رسول اللّه...؛[42]
به عبداللّه بنزید گفتهشد به کیفیت وضوى پیامبر، براى ما وضو بگیر. پس او ظرفى طلبید و مقدارى آب ازآن برداشت و روى دستانش ریخت وآنها را سهبار شست و سپس پاهایش را تا کعبین شست و آنگاه گفت: وضوى پیامبر صلىاللهعلیهوآله بدینگونه بود.
پاسخ
اولاً این حدیث نیز مخالف آیه ششم مائده است و ثانیاً، با تعدادى از روایات، از جمله روایت مشهور ابن عباس که فرموده بود: «الوضوء غلستان و مسحتان» در تعارض است.
حدیث على علیهالسلام
روى ابن ماجه القزوینى عن ابى اسحاق عن ابى حیّه، قال: رأت علیاً توّضأ فغسل قدمیهاى الکعبین ثم قال: اردت ان اریکم طهور نبیکم؛[43] ابو حیّه گوید: حضرت على علیهالسلام را دیدیم که وضو مىگیرد و پاهایش را تا دو برآمدگى شست و سپس فرمود: من تصمیم گرفتم کیفیت طهارت (وضوى) پیامبرتان را به شما نشان دهم.
در این حدیث، تصریح شده که حضرت على علیهالسلام در هنگام وضو، پاهایشان را تا کعبین مىشستند و ابن ماجه به جهت اعتبار این حدیث، آن را در آغاز باب غسل القدمین قرار داده است.
پاسخ
حدیث مذکور، از لحاظ سندى و دلالى مخدوش است. از نظر سندى به دو دلیل: یکى اینکه ابوحیّه به شهادت دانشمندان بزرگ رجالى اهلسنّت، فرد مجهولى است و ذهبى معتقد است که ابوحیه مجهول و ناشناخته بوده و همچنین از ابن مدینى و ابو ولید و ابى زرعه نقل مىکند که آنان نیز به صراحت، حکم به گمنامى و ناشناخته بودن او دادهاند.[44]
از سوى دیگر، ابو اسحاق در پیرى حافظه خود را از دست داد و اختلال حواس پیدا کرد و مردم روایات او را ترک گفته اند[45] و معلوم نیست این حدیث را در حال پیرى نقل کرده یا در حال جوانى، تا معتبر باشد و در چنین مواردى که شبهه محصوره است، احتیاط در ترک تمام روایات اوست.
از نظر دلالى هم، این حدیث با روایات دیگر از حضرت على علیهالسلام[46] و دیگر اهلبیت علیهمالسلاممعارضه دارد و تردیدى نیست که روایات مسح، براى بیان مذهب اهلبیت علیهمالسلام مشهورتر است. از اینرو، اخبار مسح مقدّم مىگردد. افزون بر اینکه مضمون حدیث بالا، با ظاهر آیه وضو که از آن وجوب مسح استفاده مىشود، در تعارض است و بىتردید در اینگونه موارد، آیه بر روایت مقدّم مىباشد.
ب) دلیل احتیاط
گفتهاند اخبار بسیارى در مورد وجوب غسل وارد شده و از سوى دیگر، روایاتى نیز مؤید مسح وجود دارد. مقتضاى جمع بین دو دسته اخبار، وجوب احتیاط است و مقتضاى احتیاط، غسل پاهاست؛ زیرا غسل، مشتمل بر مسح بوده، ولى عکس آن صحیح نیست.[47]
پاسخ آن است که در این دلیل، غسل و مسح اقل و اکثر ارتباطى تلقى شده که انجام اکثر، از آوردن اقل کفایت مىکند؛ مانند اینکه کسى مىداند پولى به زید بدهکار است، ولى نمىداند صد تومان بوده یا پنجاه تومان. قطعاً پرداخت صد تومان از پنجاه تومان کفایت مىکند. این در حالى است که رابطه غسل و مسح تباین است؛ بدین معنا که از لحاظ لغت و عرف اینها دو حقیقت جداگانه هستند. غسل عبارت است از جریان آب بر مغسول، ولى مسح عبارت است از کشیدن ماسح بر ممسوح. لغتشناسان در مورد ماهیت لغوى غسل و مسح چنین گفتهاند: قال الطریحى: غسل الشىء، ازاله الوسخ و نحوه باجراء الماء علیه،[48] قال الراغب: غسلت الشى غسلاً: اسللت علیه الماء فازلت درنه و الغسل الاسم.[49] اما در مورد مسح گفتهاند: قال الجرجانى: المسح هو امراء الید المبتلة بلا تسییل.[50] قال الطریحى: المسح امرار الشى على الشى یقال مسح برأسه و تمسح بالاحجار و الارض.[51]
از سوى دیگر، آنها از لحاظ شرعى نیز دو حقیقت هستند؛ چون خداوند در آیه شریفه، مسح را از غسل جدا کرده و فرموده است: «اغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق و امسحوا...». اگر اینها یکى بودند، تفکیک معنا نداشت و نیازى به ذکر «امسحوا»نبود.[52] بنابراین، مقتضاى احتیاط در دو امر متباین، به انجام هر دوى آنهاست؛ یعنى هم مسح انجام شود و هم غسل و نتیجه آن وجوب غَسْل تنها نخواهد بود.
ج) استحسان
محمدرشیدرضا، نویسنده تفسیر المنار، در توجیه شستن پاها در وضو، به استحسان تمسک کرده و گفته است: چون پاها بیشتر در معرض آلودگىها و نجاسات هستند، شستن موجب تطهیر آنها مىشود، ولى مسح موجب سرایت آلودگى از پاها به دست مىگردد، برخلاف مسح سر؛ زیرا سر کمتر در مظان کثیفى بود و با مسح پاک مىشود. از اینرو، براى سر، مسح و براى پاها، غسل مقرر شده است.[53]
پاسخ
بىتردید احکام شرعى، بنابر مسلک عدلیه، تابع مصلحت و مفسده مىباشند و هر چه خداوند بدان امر کرده، داراى مصلحت و آنچه از آن نهى فرموده، داراى مفسده است، ولى کشف مصلحت و مفسده به طور قطعى، غیر از طریق ادله شرعى، معمولاً میسّر نیست و کشف ظنى مصلحت و مفسده نیز حجتى ندارد. بر همین اساس، شیعه، استحسان را حجت نمىداند و آن را مصداق «أن الظن لا یغنى من الحق شیئاً»[54] تلقى مىکند؛ به ویژه در امور عبادى که بنابر تعبد به فرمانهاى الهى است و تحلیلهاى عقلى، کاربرد کمترى در آن دارد. در بحث مورد نظر هم معلوم نیست واقعاً بر چه اساسى در سر مسح، و در پا غسل یا مسح را مقرر کرده و اینگونه استحسانها، براى استنباط حکم شرعى از کارآیى لازم برخوردار نیست. به علاوه که چرکین و کثیف بودند پاها، اقتضا مىکند که پیش از وضو شسته شوند و پس از آن وضو انجام گیرد. بنابراین، چون وضو امر عبادى است و در امور عبادى بنابر تعبد است، در وضو باید بنا بر مقتضاى تعبد رفتار کرد و تعبد نیز، مقتضى مسح است، نه غسل و شستن.
د) دلیل لفظى
محمدرشیدرضا مىگوید: قوىترین دلیل لفظى اهلسنّت بر ضد شیعه، این است که خداوند کعبین را غایت و منتهاى طهارت پاها قرار داده و این غایت (طهارت پاها)، جز با غسل آن دو محقق نمىشود؛ زیرا مقصود از کعبین، دو استخوانى است که در دو طرف پا قرار دارد و امامیه، ظاهر قدم تا استخوان برآمده روى پا را مسح مىنمایند. و مىگویند کعب این است. پس بر اساس قول آنان، در پا یک کعب قرار دارد و اگر این برداشت درست بود، خداوند مىفرمود: «الى الکعاب» کما اینکه در مورد دستان فرموده بود «الى المرافق»؛ زیرا در هر دستى یک مرفق قرار دارد.[55]
پاسخ
اولاً: بر فرض آن که تفسیر کعبین، همانگونه که رشیدرضا مىگوید، صحیح و لازم باشد طهارت پاها تا دو استخوان برآمده کنار پاها امتداد یابد، این نوع همانطور که با غسل و شستن موافق است، با مسح نیز هماهنگى و سازگارى دارد.
ثانیاً: در مورد تفسیر و تحدید کعب، سه نظریه وجود دراد. مشهور امامیه، معتقد است که کعب، همان بلندى روى پا است، دقیقاً همانجایى که معمولاً بند کفش بسته مىشود. برخى دیگر، کعب را به مفصل بین ساق و قدم تفسیر کردهاند و بالاخره عده معدودى نیز مقصود از آن را، دو استخوان برآمده کنار پا (قوزک) معنا کردهاند، ولى بنابر تمام این تفاسیر، اطلاق کعبین صحیح است؛ زیرا معناى آیه چنین مىشود که پاهایتان را تا کعبینتان مسح نمایید و هر فردى در هر پایى یک کعب دارد و مجموع دو پا، داراى دو کعب مىباشد؛ خواه کعب به مفصل، یا برآمدگى روى پاها تفسیر گردد. بر فرض آن هم که مراد از کعبین دو استخوان پا (قوزک) باشد، هر پایى دو کعب خواهد داشت. پس بنابر دو قول اول، هر پایى داراى یک کعب و مجموع دو پا، داراى دو کعب مىباشد، ولى بنا به قول اخیر، هر پایى دو کعب خواهد داشت.
خلاصه
1. بر پایه گزارشهاى تاریخى، عثمان بن عفان، نخستین کسى است که غسل رجلین را جزو وضو دانسته است. برخى معتقدند که وقتى عثمان از طرف صحابه به خاطر بخششهاى بىحساب و سپردن مسؤولیتهاى مهم به افراد ناصالح و اعمال دیگرش، مورد نکوهش و انتقاد شدید قرار گرفت و اعتبارش را از دست داد، به خاطر به دست آوردن آن اعتبار با دست بردن در تشریع مىخواست کسب وجهه نماید.
2. در این مسأله چهار قول وجود دارد:
الف) وجوب غسل و شستن پاها (ائمه اربعه اهلسنّت)؛
ب) وجوب مسح (شیعه امامیه)؛
ج) وجوب جمع بین غسل و مسح (داود بن على و ناصر حق از زیدیه)؛
د) تخییر بین غسل و مسح (حسن بصرى).
3. آیه ششم سوره مائده، تنها آیهاى است که در این زمینه مورد استناد قرار گرفته است و استدلال به آن، به اعراب «ارجلکم» بستگى دارد. در صورت رفع، البته قرائت شاذى است، مبتدا بوده و خبر آن محذوف است که به جهت نزدیکى به «امسحوا» بهتر این است که و «ممسوحة» را خبر بگیریم. در صورت نصب «ارجلکم»، بنابر مفعول به بودن، به محل «برووسکم» عطف مىشود و باز هم قول شیعه تقویت مىگردد و اما در صورت جر بودن «ارجلکم»، عطف به ظاهر «برووسکم» مىشود که نتیجهاش وجوب مسح پاهاست.
4. افزون بر روایات بسیارى که از شیعه و اهلسنّت مبنى بر مسح پاها در وضو توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآله نقل شده، بسیارى از صحابه و تابعین که اهلسنّت قول ایشان را حجت مىدانند، قایل به مسح پاها بودهاند که برخى از ایشان عبارتاند از: امام على بن ابىطالب علیهالسلام، ابن عباس، بسر بن سعید، عثمان بن عفان و انس بن مالک بن نضر.
5. اهلسنّت براى مدعاى خود، به روایات متمسک شدهاند که برخى ربطى به غسل رجلین ندارد و برخى دیگر، داراى اشکالهاى سندى و دلالى است. بعضى نیز با روایات وجوب مسح در تعارض است و به طور کلى، مىتوان گفت بر فرض معارضه روایات غسل و مسح و عدم ترجیح روایات مسح، مرجعْ آیه ششم سوره مائده است که قول شیعه را تقویت مىکند.
6. بعضى از اهلسنّت، مقتضاى جمع بین دو دسته اخبار ـ غسل و مسح ـ را وجوب احتیاط دانسته و مىگویند: مقتضاى احتیاط غسل پاهاست؛ زیرا غسل مشتمل بر مسح بوده، ولى عکس آن صحیح نیست. در صورتى که این استدلال، مبنى بر این است که رابطه بین مسح و غسل، رابطه اقل و اکثر ارتباطى باشد، در حالى از نظر عرف و لغت رابطه آن دو تباین است.
7. یکى دیگر از دلایل وجوب غسل استحسان است زیرا پاها بیشتر از سر در معرض آلودگى قرار مىگیرند. استحسان در احکام شرعى، به خصوص امور عبادى که بنابر تعبد به فرمانهاى الهى است، کاربردى ندارد؛ زیرا کشف ظنى مصلحت و مفسده، حجت نیست.
8. رشیدرضا صاحب تفسیر المنار، قوىترین دلیل اهلسنّت بر ضد شیعه را در این زمینه، این مىداند که خداوند کعبین را غایت و منتهاى طهارت پاها قرار داده و این غایت (طهارت پاها)، جز با غسل آن دو محقق نمىشود؛ زیرا مقصود از کعبین، دو استخوانى است که در دو طرف پا قرار دارد.
9. اولاً: بنابر قبول تفسیر ایشان از کعبین، همانطور که آیه با غسل موافق است، با مسح نیز سازگارى دارد و ثانیاً: در مورد کعبین سه تفسیر وجود دراد، که بنا بر هر سه تفسیر، اطلاق کعبین صحیح خواهد بود.
پرسشها
1. سیر تاریخى وضو در عصر نبوت و خلافت ابوبکر و عمر را توضیح دهید.
2. در چه زمانى کیفیت وضو تغییر یافت و علل و اسباب آن چه بود؟
3. دیدگاههاى فقها را در مورد مسح و غسل بیان کنید.
4. دلالت آیه وضو را بر مبناى شیعه، همراه با احتمالات مختلف آن تبیین نمایید.
5. دلالت روایات شیعه و سنى بر وجوب مسح را تقریر کنید.
6. نام هشت نفر از صحابه و تابعین قائل به مسح را بنویسید.
7. آیا روایت «ویل للاعقاب من النار» بر وجوب غسل دارد؟ توضیح دهید.
8. یکى از دلایل اهلسنّت بر وجوب غسل، احتیاط است، آن را بیان و نقد کنید.
9. دلیل لفظى رشیدرضا بر وجوب غسل را ذکر و نقّادى کنید.
[1]. بحارالانوار، ج 10، ص 298؛ الخلاف، ج 2، ص 222.
[2]. صحیح بخارى، ج 1، ص 52؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 204.
[3]. صحیح مسلم، ج 1، ص 207.
[4]. مسند احمد، ج 1، ص 139؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 22.
[5]. مصنّف، ج 1، ص 30؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 42.
[6]. کنزالعمال، ج 5، ص 103؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 25.
[7]. وضوء النبى، ص 70.
[8]. همان، ص 71.
[9]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 339.
[10]. بدایة المجتهد، ج 1، ص 15.
[11]. مائده: 6.
[12]. روح المعانى، ج 3، ص 73.
[13]. مؤمنون: 20.
[14]. الاعتصام بالکتاب و السنه، ص 12.
[15]. مفاتیح الغیب، ج 11، ص 161.
[16]. تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 168.
[17]. کنزالعرفان، ص 38.
[18]. هود: 26.
[19]. الاسباغُ فى الوُضُوء: الاکمالُ وَ الاحسانُ لا جزائِهِ.
[20]. سنن ابن ماجه، ج 1، باب 57، ح 460، رقم 453؛ سنن ابى داود، رقم 730؛ سنن النسائى، رقم 1124؛ سنن الدارمى، 1295 ترقیم العالمیه.
[21]. الاصابة، ج 1، ص 185، ش 843.
[22]. اى شَرِبَ وَ تجرعَ جُرْعَةً.
[23]. مسند احمد، مسند العشرة، رقم 1285 ترقیم العالمیه.
[24]. مسند ابى شیبه، ج 1، ص 18. در مسند احمد نیز قریب به آن آمده است: مسند احمد، مسند العشرة، رقم 391.
[25]. کنزالعمال، ص 442، ش 26886.
[26]. مسند احمد، رقم 21825.
[27]. سنن ابى داود، ج 1، ص 41، ش 160، رقم 138.
[28]. سنن ابى ماجه، ج 1، ص 156، ش 458، رقم 451؛ مسند احمد، رقم 25773.
[29]. ربیع دختر معوذ بن عفراء است و صحابیه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىباشد.
[30]. تفسیرى طبرى، جزء 6، ص 82.
[31]. همان، جزء 2، ص 82.
[32]. جمع العرقوب: فطرُ الغلیظِ فَوقَ عَقَبِهِ.
[33]. این حدیث را سیوطى در الدرالمنثور ذیل آیه وضوء، از طریق سعید بن منصور و ابن ابى شیبه نیز نقل مىکند.
[34]. ر.ک: تهذیب التهذیب.
[35]. وسائل الشیعه، ج 1، باب 15، ابواب الوضؤء، ص 391.
[36]. همان، ص 395.
[37]. حکم الارجل فى الوضوء، صص 63 و 68.
[38]. صحیح بخارى، ج 1، کتاب العلم، ص 18.
[39]. معرفة السنن و الآثار، بیهقى، ج 1، ص 168.
[40]. همان.
[41]. سنن ابن ماجه، ج 1، باب غسل قدمین، ص 170، ح 1؛ کتاب طهارت و سنّتها، ح 449.
[42]. صحیح بخارى، کتاب الوضوء، ح 180 ـ 190؛ صحیح مسلم، کتاب طهارت، ح 346؛ موطا مالک، کتاب طهارت، ح 29.
[43]. سنن ابن ماجه، ج 1، باب غسل القدمین، ص 170، ح 1.
[44]. میزان الاعتدال، ج 4، ص 519، ح 10138.
[45]. همان.
[46]. مسند احمد بن حنبل، ح 1285؛ مسند عبد بن حمید، ج 1، ص 61.
[47]. مفاتیح الغیب، ج 11، ص 161؛ روح المعانى، ج 3، ص 74.
[48]. مجمع البحرین، مادة الغسل.
[49]. مفردات، ص 361.
[50]. التعریفات، ص 272.
[51]. مجمع البحرین، ماده مسح.
[52]. مجمع البیان، ج 3، ص 257.
[53]. المنار، ج ، ص .
[54]. نجم: 28؛ یونس: 36.
[55]. المنار، ج 6، ص 233.
- ۹۰/۰۸/۲۵