وب سایت تخصصی حقوق

پیوندها
  • ۰
  • ۰
4. دلایل اهل‏سنّت بیشتر اهل‏سنّت، براى وجوب غسل پاها در وضو، به آیه شریفه تمسک کرده و معتقدند قرائت نصب، مدعاى آنها را اثبات مى‏کند، که به این مطلب در مباحث گذشته به طور مفصل پاسخ دادیم. اما دلایل دیگرى که اهل‏سنّت براى اثبات وجوب شستن به آنها تمسک کرده‏اند، در ذیل مى‏آید: الف) روایات روایت نبوى عن عبداللّه‏ بن عمرو قال: تخلف عنا النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فى سفرة سافرناها فادرکنا و قدار هقتنا الصلاةُ و نحن نتوضّا فجعلنا نمسح على ارجلنا فنادى باعلى صوته «ویل للاعقاب من النار» مرتین او ثلاثاً؛[38] ابن عمرو گوید: در یکى از سفرها پیامبر از ما عقب افتاد و بعد ما به ایشان برخورد کردیم، در حالى که نماز عصر را به آخرین وقت آن انداختیم، پس وضو گرفتیم و پاهایمان را مسح نمودیم، آن‏گاه پیامبر با صداى بلند دو سه بار فریاد زدند: واى بر پشت پاها از آتش جهنم. در این حدیث، در مورد پاها وعده آتش جهنم داده شده و از این‏جا معلوم مى‏شود که شستن پاها در وضو واجب بوده؛ وگرنه پیامبر بر آن وعده عذاب نمى‏دادند. پاسخ از این حدیث استفاده مى‏شود که اصحاب در وضو پاها را مسح مى‏کردند «نمسح على ارجلنا» و پیامبر اسلام این عمل را تقریر و از آن مذمت و نهى کرده و تقریر پیامبر مانند قول و فعل او حجت است. فقط پیامبر در جمله «ویل للاعقاب من النار»، به کثیفى و نجاست پاهاى آن‏ها اعتراض کرده که مبادا با این حالت وارد نماز شوند. دلیل این اعتراض پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، عادتى بود که در آن زمان جریان داشت و برخى از مردم پابرهنه بودند و طبیعى بود که پاهاى آن‏ها با آلودگى‏ها برخورد داشته باشد؛ به ویژه همراهان پیامبر که در سفر به سر مى‏بردند. در نتیجه، از وعده بر عذاب حضرت، استفاده جزئیت تطهیر پاها در وضو نمى‏شود. در نهایت از این حدیث، شرطیت تطهیر پاها براى ورود در نماز یا طهارت پاها قبل از وضو برداشت مى‏شود و این مطلب، هیچ ربطى به غسل و شستن پاها به عنوان جزء وضو نخواهد داشت. افزون بر این که اگر از حدیث بالا جزئیت استفاده شود نه شرطیت، بدین معناست که پشت پاها هم داخل در وضو است و لازمه این حرف، غسل و شستن پاها نیست؛ زیرا ممکن است کسى بگوید بر فرض تسلیم این مطلب، لازم است پاها از جمله پشت پاها در وضو مسح شود، نه غسل. همین حدیث به نقل‏هاى دیگرى وارد شده است که بیانگر آن است که مقصود از غسل یا مسح پاها به خاطر رعایت طهارت بوده نه این‏که طهارت پاها جزء وضو است. عبداللّه‏ بن الحارث بن جزء الزبیرى قال: سمعت رسول اللّه‏ یقول: ویل للاعقاب و بطون الاقدام من النار.[39] از سوى دیگر شافعى چنین روایت کرده است: قال الشافعى و قد روى ان رسول اللّه‏ مسح على ظهور قدمیه.[40] حدیث عثمان عن حمران بن ابان قال: رأیت عثمان بن عفان توضا فافرع على یدیه ثلاثاً فغسلها ثم تمضمض و استنشق ثم غسل وجهه ثلاثاً... الى ان قال: ثم غسل قدمه الیمنى ثلاثاً ثم الیسرى ثلاثاً مثل ذلک، ثم قال: رأیت رسول اللّه‏ توضأ نحو وضوئى هذا؛ حمران گوید: عثمان را دیدم که مشغول وضو گرفتن بود. او سه بار دستش را شست و سپس مضمضه و استنشاق (بردن آب در بینى) کرد و صورتش را سه بار شست و... . سپس پاى راست و چپش را سه بار شست و آن‏گاه گفت: پیامبر را دیدم که همانند من وضو مى‏گرفت. پاسخ این حدیث، با احادیثى که بر وجوب مسح دلالت دارد، معارضه مى‏کند. ابن عباس مى‏گفت: «الوضوء غسلتان و مسحتان». انس نیز تصریح بر وجوب مسح مى‏کند: لمّا خطب الحجاج بالاهواز و قال لیس شى‏ء من ابن آدم اقرب الى خبثه فى قدمیه فاغسلوا بطونها و ظهورهما و عراقیبهما قال أنس: صدق اللّه‏ و کذب الحجاج قال اللّه‏ «و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم الى الکعبین» و کان أنس اذا مسح قدمیه بلّهما.[41] بنابر مبناى اهل‏سنّت که صحابه را عادل مى‏دانند، عثمان قایل به غسل و دو صحابه دیگر، انس و ابن عباس قایل به مسح هستند و به یقین در تعارض این دو، با توجه به تعدد روایات مسح، مسح بر غسل مقدّم مى‏گردد. افزون بر این‏که بر فرضِ صحت شستن پاها توسط پیامبر، شاید این غسل، خارج از وضو بوده و به قصد نظافت یا خنک شدن انجام شده، ولى راوى توهم جزئیت غسل در وضو کرده است. بر فرض معارضه روایات غسل و مسح و عدم ترجیح روایات مسح، مرجع آیه ششم سوره مائده است که در بحث گذشته، از آن لزوم مسح نتیجه گرفته شد. یکى از نقدهاى محتوایى بر حدیث عثمان آن است که چگونه پس از گذشت سال‏ها، کیفیت تطهیر پاها در وضو مخفى مى‏ماند و از میان صحابه، تنها خلیفه مسلمانان کیفیت آن را بازگو مى‏کند و دیگران از چگونگى آن غافل یا جاهل مى‏مانند، آن هم اصحابى که در سفر و حضر همراه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بودند و نماز و وضوى آن حضرت را مشاهده مى‏کردند؟! حدیث عبداللّه‏ بن زید عبداللّه‏ بن زید بن عاصم الانصارى قد قیل له (عبداللّه‏ بن زید) توضأ لنا وضوء رسول اللّه‏ فدعا باناء فأکفا منها على یدیه فغسلها ثلاثاً... ثم غسل رجلیه الى الکعبین ثم قال: هکذا کان وضوء رسول اللّه‏...؛[42] به عبداللّه‏ بن‏زید گفته‏شد به کیفیت وضوى پیامبر، براى ما وضو بگیر. پس او ظرفى طلبید و مقدارى آب ازآن برداشت و روى دستانش ریخت وآنها را سه‏بار شست و سپس پاهایش را تا کعبین شست و آن‏گاه گفت: وضوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بدین‏گونه بود. پاسخ اولاً این حدیث نیز مخالف آیه ششم مائده است و ثانیاً، با تعدادى از روایات، از جمله روایت مشهور ابن عباس که فرموده بود: «الوضوء غلستان و مسحتان» در تعارض است. حدیث على علیه‏السلام روى ابن ماجه القزوینى عن ابى اسحاق عن ابى حیّه، قال: رأت علیاً توّضأ فغسل قدمیه‏اى الکعبین ثم قال: اردت ان اریکم طهور نبیکم؛[43] ابو حیّه گوید: حضرت على علیه‏السلام را دیدیم که وضو مى‏گیرد و پاهایش را تا دو برآمدگى شست و سپس فرمود: من تصمیم گرفتم کیفیت طهارت (وضوى) پیامبرتان را به شما نشان دهم. در این حدیث، تصریح شده که حضرت على علیه‏السلام در هنگام وضو، پاهایشان را تا کعبین مى‏شستند و ابن ماجه به جهت اعتبار این حدیث، آن را در آغاز باب غسل القدمین قرار داده است. پاسخ حدیث مذکور، از لحاظ سندى و دلالى مخدوش است. از نظر سندى به دو دلیل: یکى این‏که ابوحیّه به شهادت دانشمندان بزرگ رجالى اهل‏سنّت، فرد مجهولى است و ذهبى معتقد است که ابوحیه مجهول و ناشناخته بوده و هم‏چنین از ابن مدینى و ابو ولید و ابى زرعه نقل مى‏کند که آنان نیز به صراحت، حکم به گمنامى و ناشناخته بودن او داده‏اند.[44] از سوى دیگر، ابو اسحاق در پیرى حافظه خود را از دست داد و اختلال حواس پیدا کرد و مردم روایات او را ترک گفته اند[45] و معلوم نیست این حدیث را در حال پیرى نقل کرده یا در حال جوانى، تا معتبر باشد و در چنین مواردى که شبهه محصوره است، احتیاط در ترک تمام روایات اوست. از نظر دلالى هم، این حدیث با روایات دیگر از حضرت على علیه‏السلام[46] و دیگر اهل‏بیت علیهم‏السلاممعارضه دارد و تردیدى نیست که روایات مسح، براى بیان مذهب اهل‏بیت علیهم‏السلام مشهورتر است. از این‏رو، اخبار مسح مقدّم مى‏گردد. افزون بر این‏که مضمون حدیث بالا، با ظاهر آیه وضو که از آن وجوب مسح استفاده مى‏شود، در تعارض است و بى‏تردید در این‏گونه موارد، آیه بر روایت مقدّم مى‏باشد. ب) دلیل احتیاط گفته‏اند اخبار بسیارى در مورد وجوب غسل وارد شده و از سوى دیگر، روایاتى نیز مؤید مسح وجود دارد. مقتضاى جمع بین دو دسته اخبار، وجوب احتیاط است و مقتضاى احتیاط، غسل پاهاست؛ زیرا غسل، مشتمل بر مسح بوده، ولى عکس آن صحیح نیست.[47] پاسخ آن است که در این دلیل، غسل و مسح اقل و اکثر ارتباطى تلقى شده که انجام اکثر، از آوردن اقل کفایت مى‏کند؛ مانند این‏که کسى مى‏داند پولى به زید بدهکار است، ولى نمى‏داند صد تومان بوده یا پنجاه تومان. قطعاً پرداخت صد تومان از پنجاه تومان کفایت مى‏کند. این در حالى است که رابطه غسل و مسح تباین است؛ بدین معنا که از لحاظ لغت و عرف این‏ها دو حقیقت جداگانه هستند. غسل عبارت است از جریان آب بر مغسول، ولى مسح عبارت است از کشیدن ماسح بر ممسوح. لغت‏شناسان در مورد ماهیت لغوى غسل و مسح چنین گفته‏اند: قال الطریحى: غسل الشى‏ء، ازاله الوسخ و نحوه باجراء الماء علیه،[48] قال الراغب: غسلت الشى غسلاً: اسللت علیه الماء فازلت درنه و الغسل الاسم.[49] اما در مورد مسح گفته‏اند: قال الجرجانى: المسح هو امراء الید المبتلة بلا تسییل.[50] قال الطریحى: المسح امرار الشى على الشى یقال مسح برأسه و تمسح بالاحجار و الارض.[51] از سوى دیگر، آنها از لحاظ شرعى نیز دو حقیقت هستند؛ چون خداوند در آیه شریفه، مسح را از غسل جدا کرده و فرموده است: «اغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق و امسحوا...». اگر این‏ها یکى بودند، تفکیک معنا نداشت و نیازى به ذکر «امسحوا»نبود.[52] بنابراین، مقتضاى احتیاط در دو امر متباین، به انجام هر دوى آن‏هاست؛ یعنى هم مسح انجام شود و هم غسل و نتیجه آن وجوب غَسْل تنها نخواهد بود. ج) استحسان محمدرشیدرضا، نویسنده تفسیر المنار، در توجیه شستن پاها در وضو، به استحسان تمسک کرده و گفته است: چون پاها بیشتر در معرض آلودگى‏ها و نجاسات هستند، شستن موجب تطهیر آنها مى‏شود، ولى مسح موجب سرایت آلودگى از پاها به دست مى‏گردد، برخلاف مسح سر؛ زیرا سر کمتر در مظان کثیفى بود و با مسح پاک مى‏شود. از این‏رو، براى سر، مسح و براى پاها، غسل مقرر شده است.[53] پاسخ بى‏تردید احکام شرعى، بنابر مسلک عدلیه، تابع مصلحت و مفسده مى‏باشند و هر چه خداوند بدان امر کرده، داراى مصلحت و آن‏چه از آن نهى فرموده، داراى مفسده است، ولى کشف مصلحت و مفسده به طور قطعى، غیر از طریق ادله شرعى، معمولاً میسّر نیست و کشف ظنى مصلحت و مفسده نیز حجتى ندارد. بر همین اساس، شیعه، استحسان را حجت نمى‏داند و آن را مصداق «أن الظن لا یغنى من الحق شیئاً»[54] تلقى مى‏کند؛ به ویژه در امور عبادى که بنابر تعبد به فرمان‏هاى الهى است و تحلیل‏هاى عقلى، کاربرد کمترى در آن دارد. در بحث مورد نظر هم معلوم نیست واقعاً بر چه اساسى در سر مسح، و در پا غسل یا مسح را مقرر کرده و این‏گونه استحسان‏ها، براى استنباط حکم شرعى از کارآیى لازم برخوردار نیست. به علاوه که چرکین و کثیف بودند پاها، اقتضا مى‏کند که پیش از وضو شسته شوند و پس از آن وضو انجام گیرد. بنابراین، چون وضو امر عبادى است و در امور عبادى بنابر تعبد است، در وضو باید بنا بر مقتضاى تعبد رفتار کرد و تعبد نیز، مقتضى مسح است، نه غسل و شستن. د) دلیل لفظى محمدرشیدرضا مى‏گوید: قوى‏ترین دلیل لفظى اهل‏سنّت بر ضد شیعه، این است که خداوند کعبین را غایت و منتهاى طهارت پاها قرار داده و این غایت (طهارت پاها)، جز با غسل آن دو محقق نمى‏شود؛ زیرا مقصود از کعبین، دو استخوانى است که در دو طرف پا قرار دارد و امامیه، ظاهر قدم تا استخوان برآمده روى پا را مسح مى‏نمایند. و مى‏گویند کعب این است. پس بر اساس قول آنان، در پا یک کعب قرار دارد و اگر این برداشت درست بود، خداوند مى‏فرمود: «الى الکعاب» کما این‏که در مورد دستان فرموده بود «الى المرافق»؛ زیرا در هر دستى یک مرفق قرار دارد.[55] پاسخ اولاً: بر فرض آن که تفسیر کعبین، همان‏گونه که رشیدرضا مى‏گوید، صحیح و لازم باشد طهارت پاها تا دو استخوان برآمده کنار پاها امتداد یابد، این نوع همان‏طور که با غسل و شستن موافق است، با مسح نیز هماهنگى و سازگارى دارد. ثانیاً: در مورد تفسیر و تحدید کعب، سه نظریه وجود دراد. مشهور امامیه، معتقد است که کعب، همان بلندى روى پا است، دقیقاً همان‏جایى که معمولاً بند کفش بسته مى‏شود. برخى دیگر، کعب را به مفصل بین ساق و قدم تفسیر کرده‏اند و بالاخره عده معدودى نیز مقصود از آن را، دو استخوان برآمده کنار پا (قوزک) معنا کرده‏اند، ولى بنابر تمام این تفاسیر، اطلاق کعبین صحیح است؛ زیرا معناى آیه چنین مى‏شود که پاهایتان را تا کعبینتان مسح نمایید و هر فردى در هر پایى یک کعب دارد و مجموع دو پا، داراى دو کعب مى‏باشد؛ خواه کعب به مفصل، یا برآمدگى روى پاها تفسیر گردد. بر فرض آن هم که مراد از کعبین دو استخوان پا (قوزک) باشد، هر پایى دو کعب خواهد داشت. پس بنابر دو قول اول، هر پایى داراى یک کعب و مجموع دو پا، داراى دو کعب مى‏باشد، ولى بنا به قول اخیر، هر پایى دو کعب خواهد داشت.   خلاصه 1. بر پایه گزارش‏هاى تاریخى، عثمان بن عفان، نخستین کسى است که غسل رجلین را جزو وضو دانسته است. برخى معتقدند که وقتى عثمان از طرف صحابه به خاطر بخشش‏هاى بى‏حساب و سپردن مسؤولیت‏هاى مهم به افراد ناصالح و اعمال دیگرش، مورد نکوهش و انتقاد شدید قرار گرفت و اعتبارش را از دست داد، به خاطر به دست آوردن آن اعتبار با دست بردن در تشریع مى‏خواست کسب وجهه نماید. 2. در این مسأله چهار قول وجود دارد: الف) وجوب غسل و شستن پاها (ائمه اربعه اهل‏سنّت)؛ ب) وجوب مسح (شیعه امامیه)؛ ج) وجوب جمع بین غسل و مسح (داود بن على و ناصر حق از زیدیه)؛ د) تخییر بین غسل و مسح (حسن بصرى). 3. آیه ششم سوره مائده، تنها آیه‏اى است که در این زمینه مورد استناد قرار گرفته است و استدلال به آن، به اعراب «ارجلکم» بستگى دارد. در صورت رفع، البته قرائت شاذى است، مبتدا بوده و خبر آن محذوف است که به جهت نزدیکى به «امسحوا» بهتر این است که و «ممسوحة» را خبر بگیریم. در صورت نصب «ارجلکم»، بنابر مفعول به بودن، به محل «برووسکم» عطف مى‏شود و باز هم قول شیعه تقویت مى‏گردد و اما در صورت جر بودن «ارجلکم»، عطف به ظاهر «برووسکم» مى‏شود که نتیجه‏اش وجوب مسح پاهاست. 4. افزون بر روایات بسیارى که از شیعه و اهل‏سنّت مبنى بر مسح پاها در وضو توسط پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده، بسیارى از صحابه و تابعین که اهل‏سنّت قول ایشان را حجت مى‏دانند، قایل به مسح پاها بوده‏اند که برخى از ایشان عبارت‏اند از: امام على بن ابى‏طالب علیه‏السلام، ابن عباس، بسر بن سعید، عثمان بن عفان و انس بن مالک بن نضر. 5. اهل‏سنّت براى مدعاى خود، به روایات متمسک شده‏اند که برخى ربطى به غسل رجلین ندارد و برخى دیگر، داراى اشکال‏هاى سندى و دلالى است. بعضى نیز با روایات وجوب مسح در تعارض است و به طور کلى، مى‏توان گفت بر فرض معارضه روایات غسل و مسح و عدم ترجیح روایات مسح، مرجعْ آیه ششم سوره مائده است که قول شیعه را تقویت مى‏کند. 6. بعضى از اهل‏سنّت، مقتضاى جمع بین دو دسته اخبار ـ غسل و مسح ـ را وجوب احتیاط دانسته و مى‏گویند: مقتضاى احتیاط غسل پاهاست؛ زیرا غسل مشتمل بر مسح بوده، ولى عکس آن صحیح نیست. در صورتى که این استدلال، مبنى بر این است که رابطه بین مسح و غسل، رابطه اقل و اکثر ارتباطى باشد، در حالى از نظر عرف و لغت رابطه آن دو تباین است. 7. یکى دیگر از دلایل وجوب غسل استحسان است زیرا پاها بیشتر از سر در معرض آلودگى قرار مى‏گیرند. استحسان در احکام شرعى، به خصوص امور عبادى که بنابر تعبد به فرمان‏هاى الهى است، کاربردى ندارد؛ زیرا کشف ظنى مصلحت و مفسده، حجت نیست. 8. رشیدرضا صاحب تفسیر المنار، قوى‏ترین دلیل اهل‏سنّت بر ضد شیعه را در این زمینه، این مى‏داند که خداوند کعبین را غایت و منتهاى طهارت پاها قرار داده و این غایت (طهارت پاها)، جز با غسل آن دو محقق نمى‏شود؛ زیرا مقصود از کعبین، دو استخوانى است که در دو طرف پا قرار دارد. 9. اولاً: بنابر قبول تفسیر ایشان از کعبین، همان‏طور که آیه با غسل موافق است، با مسح نیز سازگارى دارد و ثانیاً: در مورد کعبین سه تفسیر وجود دراد، که بنا بر هر سه تفسیر، اطلاق کعبین صحیح خواهد بود. پرسش‏ها 1. سیر تاریخى وضو در عصر نبوت و خلافت ابوبکر و عمر را توضیح دهید. 2. در چه زمانى کیفیت وضو تغییر یافت و علل و اسباب آن چه بود؟ 3. دیدگاه‏هاى فقها را در مورد مسح و غسل بیان کنید. 4. دلالت آیه وضو را بر مبناى شیعه، همراه با احتمالات مختلف آن تبیین نمایید. 5. دلالت روایات شیعه و سنى بر وجوب مسح را تقریر کنید. 6. نام هشت نفر از صحابه و تابعین قائل به مسح را بنویسید. 7. آیا روایت «ویل للاعقاب من النار» بر وجوب غسل دارد؟ توضیح دهید. 8. یکى از دلایل اهل‏سنّت بر وجوب غسل، احتیاط است، آن را بیان و نقد کنید. 9. دلیل لفظى رشیدرضا بر وجوب غسل را ذکر و نقّادى کنید. [1]. بحارالانوار، ج 10، ص 298؛ الخلاف، ج 2، ص 222. [2]. صحیح بخارى، ج 1، ص 52؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 204. [3]. صحیح مسلم، ج 1، ص 207. [4]. مسند احمد، ج 1، ص 139؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 22. [5]. مصنّف، ج 1، ص 30؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 42. [6]. کنزالعمال، ج 5، ص 103؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 25. [7]. وضوء النبى، ص 70. [8]. همان، ص 71. [9]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 339. [10]. بدایة المجتهد، ج 1، ص 15. [11]. مائده: 6. [12]. روح المعانى، ج 3، ص 73. [13]. مؤمنون: 20. [14]. الاعتصام بالکتاب و السنه، ص 12. [15]. مفاتیح الغیب، ج 11، ص 161. [16]. تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 168. [17]. کنزالعرفان، ص 38. [18]. هود: 26. [19]. الاسباغُ فى الوُضُوء: الاکمالُ وَ الاحسانُ لا جزائِهِ. [20]. سنن ابن ماجه، ج 1، باب 57، ح 460، رقم 453؛ سنن ابى داود، رقم 730؛ سنن النسائى، رقم 1124؛ سنن الدارمى، 1295 ترقیم العالمیه. [21]. الاصابة، ج 1، ص 185، ش 843. [22]. اى شَرِبَ وَ تجرعَ جُرْعَةً. [23]. مسند احمد، مسند العشرة، رقم 1285 ترقیم العالمیه. [24]. مسند ابى شیبه، ج 1، ص 18. در مسند احمد نیز قریب به آن آمده است: مسند احمد، مسند العشرة، رقم 391. [25]. کنزالعمال، ص 442، ش 26886. [26]. مسند احمد، رقم 21825. [27]. سنن ابى داود، ج 1، ص 41، ش 160، رقم 138. [28]. سنن ابى ماجه، ج 1، ص 156، ش 458، رقم 451؛ مسند احمد، رقم 25773. [29]. ربیع دختر معوذ بن عفراء است و صحابیه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشد. [30]. تفسیرى طبرى، جزء 6، ص 82. [31]. همان، جزء 2، ص 82. [32]. جمع العرقوب: فطرُ الغلیظِ فَوقَ عَقَبِهِ. [33]. این حدیث را سیوطى در الدرالمنثور ذیل آیه وضوء، از طریق سعید بن منصور و ابن ابى شیبه نیز نقل مى‏کند. [34]. ر.ک: تهذیب التهذیب. [35]. وسائل الشیعه، ج 1، باب 15، ابواب الوضؤء، ص 391. [36]. همان، ص 395. [37]. حکم الارجل فى الوضوء، صص 63 و 68. [38]. صحیح بخارى، ج 1، کتاب العلم، ص 18. [39]. معرفة السنن و الآثار، بیهقى، ج 1، ص 168. [40]. همان. [41]. سنن ابن ماجه، ج 1، باب غسل قدمین، ص 170، ح 1؛ کتاب طهارت و سنّت‏ها، ح 449. [42]. صحیح بخارى، کتاب الوضوء، ح 180 ـ 190؛ صحیح مسلم، کتاب طهارت، ح 346؛ موطا مالک، کتاب طهارت، ح 29. [43]. سنن ابن ماجه، ج 1، باب غسل القدمین، ص 170، ح 1. [44]. میزان الاعتدال، ج 4، ص 519، ح 10138. [45]. همان. [46]. مسند احمد بن حنبل، ح 1285؛ مسند عبد بن حمید، ج 1، ص 61. [47]. مفاتیح الغیب، ج 11، ص 161؛ روح المعانى، ج 3، ص 74. [48]. مجمع البحرین، مادة الغسل. [49]. مفردات، ص 361. [50]. التعریفات، ص 272. [51]. مجمع البحرین، ماده مسح. [52]. مجمع البیان، ج 3، ص 257. [53]. المنار، ج   ، ص   . [54]. نجم: 28؛ یونس: 36. [55]. المنار، ج 6، ص 233.
  • ۹۰/۰۸/۲۵
  • دکترای فقه و مبانی حقوق اسلامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی