وب سایت تخصصی حقوق

پیوندها
  • ۰
  • ۰
بى‏تردید طهارت، شرط صحت عبادات اسلامى بوده و بدون آن نماز صحیح نیست: «لا صلوة الاّ بطهورٍ»؛[1] و مذاهب اسلامى على‏رغم اتفاق در اصل طهارت در نماز، در برخى از فروع آن اختلاف نظر دارند. یکى از این اختلاف‏ها، در مورد کیفیت طهارت پاها در وضو است. همه مسلمانان اتفاق‏نظر دارند که پاها، یکى از اعضاى وضو بوده که مى‏بایست در وضو تطهیر گردد، اما در نوع و کیفیت آن اختلاف دارند که آیا وظیفه، شستن پاها یا مسح آنهاست؟ در این بحث، ضمن بررسى اقوال و ادله دو طرف، به تاریخچه و علل اختلاف در این مسأله مهم پرداخته مى‏شود. 1. تاریخچه جاى بسى شگفتى است که چگونه مسلمانان، در چگونگى وضویى که پیوسته در میانشان رایج بود و بارها وضوى پیامبر اسلام را دیده بودند، دچار تردید و اختلاف شدند. چگونه این عمل مشهور، دستخوش ابهام گردید؟ مردم، پیامبر را الگوى خود دانسته و به آثار وجودى ایشان تبرک مى‏جستند و هرگاه حضرت وضو مى‏ساخت، آب وضوى او بر زمین نمى‏افتاد، با این اوصاف، چگونه این عملى که در مواقع متعددى در سفر و حضر و جنگ و صلح توسط پیامبر انجام شده بود مورد اختلاف مسلمانان واقع شد؟ در عصر نبوى مسلمانان، به یک شیوه وضو مى‏گرفتند و با اقتدا به سیره عملى آن حضرت، وضو مى‏ساختند و هیچ‏گونه آیه یا روایتى مبنى بر این که پیامبر مسح یا غسل را به صورت تخییرى انجام داده باشد، گزارش نشده است. در عهد ابوبکر (11 ـ 13 ق) نیز اختلافى در خصوص وضو روایت نشده است؛ زیرا اگر در این خصوص اختلافى وجود داشت، معلوم مى‏شد و براى نسل‏هاى بعدى مى‏ماند. پرسش اساسى این است که چرا عثمان از سیره پیامبر، شیخین، امیرمؤمنان علیه‏السلام و ابن عباس تخطّى کرد؟ پاسخ به این سؤال نیاز به مقدمه‏اى دارد و آن این که چرا صحابه با عثمان به مخالفت برخاستند و چگونه زمینه‏هاى اختلاف در آن عصر شکل گرفت. تاریخ‏نگاران اتفاق‏نظر دارند بر این‏که کشته شدن عثمان، معلول کارهاى جدیدى بود که او پایه‏گذارى کرد که با سنّت پیامبر و شیخین مخالفت داشت، به بخشى از آنها اشاره مى‏کنیم. الف) بخشش بى‏حساب اموال به افراد غیر شایسته 1. عثمان، حَکَم بن عاص را به مدینه برگرداند، پس از آن رسول خدا او را تبعید کرده و شیخین با بازگشت او مخالفت نموده بودند. عثمان افزون بر باز گرداندن او به مدینه، صد هزار درهم نیز به او بخشید. 2. او مروان را نیز همراه با پدرش به مدینه برگرداند و دخترش ام ابان را به عقد او درآورد و هدایاى بسیارى به او داد و خمس سرزمین آفریقا را به او هدیه کرد. 3. در روزى که آن هدایا را به مروان بخشیده بود، دویست هزار درهم هم به ابوسفیان داد. 4. اموالى که ابو موسى اشعرى از عراق آورده بود، بین خانواده و فامیل خود از بنى‏امیه تقسیم کرد.[7] ب) سپردن مسؤولیت‏ها به افراد ناصالح 1. عثمان، برادر (مادرى) خود، یعنى ولید بن عقبه را به ولایت کوفه منصوب کرد و سعد بن ابى وقاص را عزل نمود. این کار، اعتراض مردم را برانگیخت. آن‏ها مى‏گفتند: آیا این عدالت است که سعد نرم‏خو و خوش‏برخورد را معزول کرده، ولى برادر احمق و فاجر خود را برمى‏گزینى؟ 2. عثمان، عبداللّه‏ بن ابى سرح (برادر رضاعى خود) را به ولایت مصر منصوب کرد. 3. عثمان، سرزمین شام را به معاویه سپرد. او در دوران خلافت عمر، فقط والى دمشق بود. 4. ابو موسى اشعرى را از بصره و عثمان بن ابى العاص را از فارس کنار زد و عبداللّه‏ بن عامر، پسر خاله‏اش را به فرمانروایى هر دو شهر گماشت.[8] صحابه چنین امور بى‏سابقه‏اى را که توسط عثمان پدید آمد، نکوهش مى‏کردند و افرادى مانند طلحة بن عبداللّه‏، زبیر بن عوام، عبداللّه‏ بن مسعود، عمار بن یاسر، عمرو بن العاص، سعد بن ابى وقاص، مالک اشتر، عایشه، ابوذر غفارى، عبدالرحمان بن عوف و محمد بن ابى‏بکر، به سلوک عملى و عملکرد عثمان اعتراض داشتند. این‏گونه امور، موجب گردید تا عثمان، به ویژه در شش سال آخر خلافتش، مورد انتقاد شدید قرار گیرد و مردم، آن احترامى که براى شیخین قائل بودند، براى او نداشته باشند. چنین تلقّى رنج‏آورى، براى عثمان خوشایند نبود و او خود را با شیخین مقایسه مى‏کرد و در مقابل معترضین مى‏گفت: الا فقد و اللّه‏ عبتم علىّ بما اخررتم لابن الخطاب بمثله ولکنّه وطئکم برجله و ضربکم بیده و قمعکم بلسانه فدنتم له على ما احببتم او کرهتم ولنت لکم و او طأت لکم کتفى و کففت یدى و لسانى عنکم فاجترأتم علىّ اما و اللّه‏ لانا اعزّ نفراً و اقرب ناصراً و اکثر عدداً و... لقد اعددت لکم اقرانکم و افضلت علیکم فضولاً و کثرّت لکم عن نابى و أخرجتم منّى خلقاً لکم أکن أحسنه و منطقاً لم انطق به.[9] براین اساس، عثمان در صدد بود اعتبار از دست رفته‏اش را در امت اسلامى به دست آورد. از این‏رو، با مطرح کردن شیوه جدید وضوء مى‏خواست همانند شیخین که چنین حقى براى خود قایل بودند، کسب وجهه نماید. پس ورود غسل در وضو، مربوط به امرى سیاسى بوده است، نه امرى دینى.   2. دیدگاه‏ها در مسأله وجوب مسح یا غسل پاها در وضو، چهار نظر وجود دارد: 1. وجوب غسل و شستن پاها (قول ائمه چهارگانه اهل‏سنّت)؛ 2. وجوب مسح (شیعه امامیه)؛ 3. وجوب جمع بین غسل و مسح (داود بن على و ناصر حق از زیدیه)؛ 4. تخییر بین غسل و مسح (حسن بصرى).[10]   3. دلایل شیعه شیعه امامیه، براى وجوب مسح به دلایلى از کتاب و سنّت تمسک کرده که به شرح ذیل مى‏باشد: 1/3. قرآن «یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم الى الکعبین»؛[11] «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چون به (عزم) نماز برخیزید، صورت و دست‏هایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهاى خود را تا برآمدگى پیشین (هر دو پا) مسح کنید». در مورد اعراب «ارجلکم» سه قول وجود دارد: الف) قرائت به رفع این قرائت شاذى است،[12] و رفع آن بنا بر مبتدا بودن بوده، خبرش مخذوف است. خبر مخذوف آن هم مى‏تواند «مغسولة» یا «ممسوحه» باشد، ولى چون فعل قبلى آن «و امسحوا برووسکم» مى‏باشد و نزدیک‏تر با «ارجلکم» است، بهتر است محذوف ممسوحة باشد. بنابراین، جمله خبریه در مقام انشا و وجوب است؛ بدین معنا که مسح ارجل لازم و واجب است؛ البته رفع «ارجلکم»قرائت حَسَن بوده و چون واحد و شاذ است، قرآن با آن ثابت نمى‏شود، ولى قرائت نصب و جر، هر دو متواتر و مشهور است. ب) قرائت به نصب نافع، ابن عامر و عاصم به روایت حفص، آن را منصوب خوانده‏اند. درصورتى که «ارجلکم» منصوب باشد، نظر شیعه تقویت مى‏شود؛ زیرا در صورت نصب «ارجلکم»بنابر مفعول‏به، به‏محل «برووسکم» عطف شده است؛ نظیر«تنْبت بالدهن وصبغاً للآکلین».[13] اهل‏سنّت، معتقدند نصب «ارجلکم» به دلیل عطف آن به «ایدیکم» است. بنابراین، نتیجه وجوب غسل پاها خواهد بود، اما این احتمال به چند دلیل باطل است: 1. لازمه این احتمال، فاصله افتادن میان عاطف و معطوف علیه به جمله اجنبى است و این فاصله افتادن، در مفرد جایز نیست، چه رسد به جمله.[14] 2. همان‏گونه که عامل نصب مى‏تواند «اغسلوا» باشد، مى‏تواند «امسحوا» باشد و هرگاه دو عامل صلاحیت عمل کردن در یک معمول را داشته باشند، عامل نزدیک‏تر مقدّم خواهد شد. بنابراین، «امسحوا» به دلیل نزدیکى به «ارجل»، مقدّم بر «اغسلوا»است؛[15] 3. این عطف خلاف فصاحت است؛ زیرا پیش از استیفاى غرض، از یک جمله به جمله‏اى منتقل شده که ربطى به آن ندارد.[16] البته برخى احتمال داده‏اند قرائت نصب به دلیل عامل مقدّر باشد «أىْ فاغسلوا ارجلکم» مانند «علفتها تبناً و ماءاً بارداً» که سقیتها در تقریر است.[17] این احتمال نیز مردود است. اولاً، تقدیر عامل خلاف اصل است و تا آنجا که بتوان به عامل موجود استناد کرد، نوبت به عامل مقدر نمى‏رسد؛ ثانیاً، بر فرض تقدیر، مى‏توان به قرینه نزدیکىِ «ارجل» به «برووسکم» عامل مقدّر آن را همان «امسحوا» در نظر گرفت. به هر حال، تقدیر «اغسلوا» ترجیحى بر تقدیر «امسحوا»ندارد. ج) قرائت جر ابن کثیر، حمزه و ابى عمر به روایت ابى‏بکر، آن را مجرور قرائت کرده‏اند که در این صورت، «ارجلکم» عطف به ظاهر «برووسکم» خواهد بود که نتیجه آن، وجوب مسح پاها مى‏شود. برخى از مفسران اهل‏سنّت، در توجیه قرائت جر گفته‏اند: «ارجلکم» به خاطر همسایگى و نزدیکى به «رووسکم»لفظاً مجرور شده، ولى حقیقتاً اعراب آن منصوب بوده که عامل نصب آن همان «اغسلوا» است. در نتیجه، هر چند «ارجلکم» مجرور است، ولى چون عامل اصلى آن «اغسلوا» است، نتیجه وجوب غسل و شستن پاها خواهد بود و جر به جوار در کلام عرب و قرآن نیز نظائرى دارد؛ مانند: حجر ضبٍ خربٍ، «کان ثبیراً فى عرانین وَبله ** کبیر اناس فى بجار مزمّل» و «عذاب یوم الیم».[18] نقد و بررسى جر به جوار، منوط به دو شرط اساسى است، یکى ایمنى از اشتباه، دوم فقدان حرف عطف. اما در آیه شریفه، هیچ‏کدام از این دو شرط رعایت نشده است؛ زیرا مجرور شدن «ارجلکم»، مخاطب را در اشتباه قرار مى‏داد که «ارجلکم»، عطف به «برووسکم»است؛ در حالى که غرض متکلم (طبق این احتمال)، عطف به «ایدیکم» است. به علاوه در آیه «ارجلکم»مسبوق به حرف عطف است؛ در حالى که در مثال‏هاى قبلى، هیچ‏کدام حرف عاطفى فاصله نشده بود. مضافاً بر این که قاعده جر به جوار، مورد انکار بیشتر اهل عربیت مى‏باشد و تنها در موارد بسیار ضرورى کاربرد دارد. تطبیق این قاعده بر آیه شریفه، با توجه به امکان دیگر توجیهاتِ معقول و مطابق با قواعد فصیح عربى، وجهى ندارد. 2/3. روایات افزون بر آیه شریفه، روایات متعددى از کتاب‏هاى شیعه و سنى بر وجوب مسح در وضو دلالت دارند که در ذیل، برخى از آنها نقل مى‏شود: الف) روایات اهل‏سنّت 1. عن رِفاعَةِ بْنِ رافِع: أَنَّهُ کانَ جالِساً عِندَ النَّبِى صَلَّى اللّه‏ُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ فَقالَ: إِنَّها لا تَتِمُّ صَلاةٌ لاَِحَدٍ حتّى یُسْبغ[19] الوُضُوءَ کَما أَمَرَهُ اللّه‏ تعالى: یَغْسِلُ وَجْهَهُ وَ یَدَیْهِ اِلَى المِرْفَقَیْنِ وَ یَمْسَحُ بِرَأَسِهِ وَ رِجْلَیْهِ اِلَى الکَعْبَیْنِ؛[20] از «رفاعة بن رافع» نقل شده است که نزد پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نشسته بود و ایشان فرمودند: به راستى که نماز هیچ‏کس درست نیست، مگر این که وضو را به کمال و تمام، همان طور که خداى تعالى فرموده، به انجام رساند؛ یعنى صورت و دست‏هایش را تا مرفق بشوید و سر و پایش را تا کعبین مسح کند. 2. رَوَى البُخارىُّ فِى تاریخِهِ وَ أَحمَدُ وَ أبنُ أَبى شَیْبَةَ وَ ابْنُ أَبِى عُمَرَ وَ الْبَغْوى وَ الطَّبَرانى وَ الباوِردى وَ غَیْرُهُم کُلُّهُم مِنْ طَریقِ أَبِى الاسْوَدِ عَنْ عَبّادِ بْنِ تَمیمِ المازَنِى عَنْ أَبِیِه قالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللّه‏ِ صَلَّى اللّه‏ُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ یَتَوضَّأُ وَ یَمْسَحُ الماءَ عَلى رِجْلَیْهِ؛[21] عباد بن تمیمى مازنى از پدرش نقل مى‏کند که گفت: رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دیدم که وضو مى‏گرفت و آب را بر پاهاى مبارک مسح مى‏کشید. این حدیث را، ابن حجر عسقلانى در ترجمه تمیم بن زید انصارى نقل کرده و گفته است: «رِجالهُ ثِقاتٌ»؛ یعنى رجال سند این روایت، همگى مورد اعتمادند. هم‏چنین دلالت این حدیث شریف بر مسح روشن است. 3. عَنْ أَبى مَطَرٍ قالَ بَیْنما نَحنُ جُلُوسُ مَعَ امیرِ المؤمنینَ عَلىٍّ فِى الْمَسْجِدِ عَلى بابِ الرَّحمةِ، جاء رَجُلٌ، فقال: أَرِنى وُضُوءَ رَسُولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وَ هُوَ عِنْدَ الزَّوالِ، فَدَعا قَنْبَراً، فَقالَ: اِئْتِنى بِکُوزٍ مِنْ ماءٍ فَغَسَلَ کَفَّیهِ وَ وَجْهَهُ ثَلاثَاً وَ تَمَضْمَضَ ثَلاثاً فَأَدْخَلَ بَعْضَ أَصابِعِهِ فِى فیهِ وَاسْتَنْشَقَ ثَلاثاً وَ غَسَلَ ذِراعَیهِ ثَلاثاً وَ مَسَحَ رأسَهُ واحِدَةً، فَقالَ: داخِلُهُما مِنَ الْوَجهِ وَ خاِرِجُهُما مِنَ الرَّأسِ، وَ رِجْلَیْهِ اِلَى الْکَعْبَیْنِ ثَلاثاً وَ لِحِیَتَهُ تَهْتِلُ عَلى صَدرِهِ، ثُمَّ حَساحَسْوَةً[22] بَعْدَ الوُضُوءِ، ثُمَّ قال: أَیْنَ السائِلُ عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؟ کَذا کانَ وُضُوءُ نَبِى اللّه‏ صَلَّى اللّه‏ُ عَلَیْهمِ وَ سَلَّمَ؛[23] از ابى مطر نقل شده که گفت: در هنگامى که با امیرمؤمنان علیه‏السلام در مسجد نزدیک باب الرحمه نشسته بودیم، مردى آمد و گفت: وضوى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را به من نشان بده. حضرت على علیه‏السلام قنبر را صدا کرد و به او فرمود: کوزه‏اى آب برایم بیاور. سپس دو کف دست و صورتش را سه بار شست، آن‏گاه بعضى از انگشتان را در دهان برد و دو ـ سه مرتبه استنشاق کرد. سپس سه مرتبه ساق دستانش را شست و یک‏مرتبه سرش را مسح کرد. سپس گفت: داخل گوش و بینى از صورت است و خارج آنها از سر، بعد پاهایش را تا کعبین مسح کرد و ریشش را، در حالى که آب بر سینه‏اش مى‏چکید. سپس جرعه‏اى آب نوشید و گفت: کجاست کسى که از وضوى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏پرسید؟ وضوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خدا این‏گونه بود. چنان‏که ابن حجر در تهذیب التهذیب نقل مى‏کند، ابن حبان، ابو مطر را در ردیف ثقات ذکر کرده است و بنابراین، او را به ضعف خواندن، معنا ندارد. 4. عن حَمران، قال: دَعا عُثْمانُ بِماءٍ فَتوضَّأَ ثُمَّ ضَحِکَ، فَقالَ: ألا تسْئَلُونى مِمَّ أضْحَکُ؟ قالُوا: یا أمیرَ المُؤمِنین! ما أضحَکَکَ؟ قالَ: رَأیتُ رَسُولَ اللّه‏ تَوَضَّأَ، کَما تَوَضَّأْتُ فَمَضْمَضَ وَ استَنْشَقَ وَ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاثاً وَ مَسَحَ بِرَأسِهِ وَ ظَهْرِ قَدَمِهِ؛[24] عثمان آبى خواست و با آن وضو گرفت. سپس لبخندى زد و آن‏گاه گفت: آیا نمى‏پرسید براى چه لبخند زدى؟ گفتند: اى امیر مؤمنان! چه چیز شما را خنداند؟ گفت: پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دیدم که همان‏گونه که من وضو گرفتم، وضو ساخت. پس مضمضه کرد و استنشاق نمود و دست‏هایش را سه بار شست و سرش و پشت پاها را مسح کشید. نظیر همین حدیث در کنزالعمال نقل شده و از ابى یعلى نقل مى‏کند که حدیث را صحیح شمرده است.[25] 5. عَن أبى مالک‏ر الاشعرىَّ، أَنَّهُ قالَ لِقَومِهِ: اِجْتَمِعُوا اُصَلّى بِکُم صَلاةَ رَسُولِ اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله... «فَدَعا بِحقنةِ فیها ماءٌ فَتَوَضَّأَ وَ مَضْمَضَ وَ اسْتَنْشَقَ وَ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاثاً وَ ذِراعَیهِ ثَلاثاً ثَلاثاً وَ مَسَحَ بِرَأسِهِ وَ ظَهْرِ قَدَمَیْهِ، ثُمَّ صَلّى بِهِمْ...»؛[26] ابومالک اشعرى به قومش گفت: جمع شوید تا مانند رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با شما نماز بگزارم. پس ظرف آبى خواست و وضو گرفت و استنشاق کرد و صورتش را سه بار شست و آرنجش را سه بار شست و سرش را مسح کرد و پشت پایش را نیز مسح کرد، سپس با آنها نماز گزارد. 6. أوسُ بنْ أبِى أوسٍ الثَّقَفِىُّ: أَنَّ رَسُولَ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تَوَضَّأَ وَ مَسَحَ عَلى نَعْلَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ؛[27] رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وضو ساخت و بر دو کفش و دو قدمش مسح کشید. 7. عَنِ الرُّبَیِّعِ، قالَتْ: أتانِى إِبْنُ عَبّاسٍ فَسَأَلَنِى عَنْ هذا الحَدیثِ ـ تَعْنِى حَدیثَهَا الَّذِى ذَکَرَتْ أَنَّ رَسُولَ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تَوَضَّأَ وَ غَسَلَ رِجْلَیْهِ ـ فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ: اِنَّ النَّاسَ أَبَوا إِلاّ الغَسْلَ وَ لا أَجِدُ فِى کِتابِ اللّه‏ِ إِلاّ المَسْحَ؛[28] از رُبَیِّع[29] روایت شده که گفت: ابن عباس پیش من آمد و درباره این حدیث از من سؤال کرد. ـ مقصود حدیثى است که ربیع نقل کرده که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در وضو پاهایش را مى‏شست ـ پس ابن عباس گفت: مردم ابا دارند، مگر از شستن؛ در حالى که در کتاب خدا چیزى غیر از وجوب مسح کردن نمى‏یابم. در کتاب الزوائد آمده است: «اسنادُهُ حَسَنٌ؛ سند این حدیث خوب است». 8. محمد بن جریر طبرى در تفسیرش از ابن عباس نقل مى‏کند: «أَلوُضُوءُ غَسْلَتانِ وَ مَسْحَتانِ؛[30] وضو دو شستن دارد (صورت و دست‏ها) و دو مسح (سر و پاها)». 9. باز هم ابن جریر طبرى در تفسیرش مى‏نویسد: «حَدَّثنا حُمَیْدُ بنُ مَسْعَدةَ، قالَ: ثَنا بُشْرُ بْنُ مُفَضَّلٍ عَنْ حُمَیْدٍ (اَىْ الطُوَیل) و حَدَّثَنا یَعقُوبُ بنُ ابراهیمَ، قالَ: ثَنا ابنُ عَلیَّةَ، قالَ: ثَنا حُمَیْدٌ (اَىْ الطُوَیل) قال: قال مُوسى بنُ أَنَسٍ لانسٍ وَ نَحنُ عِندهُ، یا أَبا حَمزَة! اِنَّ الحَجّاجَ خَطَبَنا بِالاهوازِ وَ نَحنُ مَعَهُ، فَذَکَرَ الطَ‏هُورَ فَقالَ: اغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم وَ امسَحُوا بِرءُوُسِکُم وَ أَرجُلَکُم، وَ أَنَّهُ لَیسَ شى‏ءٌ مِن اَبْنِ آدَمَ أَقْرَبُ اِلى خَبْثِهِ مِن قَدَمَیهِ فَاغسِلُوا بُطُونَهُم وَ ظُهُورَهما وَ عَراقیبَهُما. فَقالَ أَنسٌ: صَدَقَ اللّه‏ُ وَ کَذَبَ الحَجّاجُ، قال اللّه‏ُ: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُم»قالَ: وَ کانَ أَنَسٌ اِذا مَسَحَ قَدَمَیْهِ بَلَّهُما؛[31] حمید طویل مى‏گوید: موسى پسر انس به پدرش گفت: اى ابا حمزه! حجاج در اهواز براى ما خطبه خواند و ما با او بودیم. پس طهور را یاد کرد و گفت: صورت‏ها و دست‏هایتان را بشویید و سر و پایتان را مسح بکشید، به راستى که هیچ چیز از پسر آدم نزدیک‏تر به خَبَث او نیست از پاهایش. پس باطن پاها و ظاهرشان و عراقیب[32] آنها را بشویید. انس گفت: خدا راست و حَجاج دروغ گفت. خدا مى‏فرماید: سر و پایتان را مسح کنید. حمید طویل گفت: خود انس هرگاه دو قدمش را مسح مى‏کرد، آن را مرطوب مى‏نمود.[33] تمام راویان این حدیث نیز توثیق شده‏اند؛[34] کما این‏که ابن کثیر در تفسیر خود، به درستى سند آن اعتراف مى‏کند. ب) روایات شیعه 1. قال ابو جعفر الباقر علیه‏السلام: الا احکى لکم وضوء رسول اللّه‏؟ ثم أخذ کفاً من الماء فصبها على وجهه ثم اخذ کفاً فصبها على ذراعه ثم أخذ کفاً آخر فصبها على ذراعه الاخرى ثم مسح رأسه و قدمیه...؛[35] امام باقر علیه‏السلام فرمودند: آیا براى شما وضوى پیامبر را نقل نمایم؟ سپس آن حضرت یک مشت آب را برداشته و بر صورتش ریخت و آن‏گاه یک مشت آب را بر ذراع راستش ریخت و بعد از آن همین کار را براى ذراع دیگرش انجام داد و سپس سر و پاهایش را مسح کرد. 2. فضل بن شاذان عن الرضا علیه‏السلام: انه کتب الى المأمون، انّ محض الاسلام شهادة ان لااله‏الااللّه‏ ـ الى ان قال ـ ثم الوضوء کما امر اللّه‏ فى کتابه، غسل الوجه و الیدین الى المرافق و مسح الرأس و الرجلین مرّة واحدة؛[36] امام رضا علیه‏السلام به مأمون چنین نامه نوشت که اسلام خالص شهادت به لااله‏الااللّه‏ است ـ تا آن‏جا که فرمود ـ سپس وضو است آن‏گونه که خداوند در قرآنش فرموده؛ شستن صورت و دو دست تا مرفق و مسح سر و دو پا یک بار. 3/3. سیره صحابه و تابعین بسیارى از صحابه و تابعین، معتقد به وجوب مسح در وضو بوده‏اند و اهل‏سنّت، قول صحابه را حجت مى‏دانند و به عدالت صحابه معتقدند. از این‏رو، این مطلب، دلیل مستقلى بر وجوب مسح تلقى مى‏شود: 1. امام على بن ابى‏طالب علیه‏السلام؛ 2. بسر بن سعید؛ 3. حمران بن ابان مولى عثمان بن عفان؛ 4. عثمان بن عفان (در برخى روایات منقول از او)؛ 5. ابومطر؛ 6. عبداللّه‏ بن زید مازنى؛ 7. نزال بن سبرة هلالى کوفى؛ 8. عبد خیربن یزید؛ 9. امام باقر علیه‏السلام محمد بن على بن الحسین؛ 10. عباد بن تمیم بن غزیه انصارى؛ 11. عبداللّه‏ بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف؛ 12. اوس بن ابى اوس ثقفى؛ 13. شعبى؛ 14. عکرمه؛ 15. رفاعه بن رافع بن مالک بن عجلان؛ 16. عروة بن زبیر بن عوام؛ 17. قتادة بن عزیز؛ 18. انس بن مالک بن نضر؛ 19. موسى بن انس بن مالک؛ 20. حصین بن جندب کوفى جنبى؛ 21. جبیر بن نفیر بن مالک بن عامر حضرمى؛ 22. اسماعیل بن ابى خالد بجلى احمسى ابو عبداللّه‏ کوفى؛ 23. تمیم بن زید مازنى ابو عباد انصارى؛ 24. عطاء قداحى؛ 25. ابو مالک اشعرى حارث بن حارث اشعرى شامى.[37]
  • ۹۰/۰۸/۲۵
  • دکترای فقه و مبانی حقوق اسلامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی