وب سایت تخصصی حقوق

پیوندها
  • ۰
  • ۰

اذان - قسمت دوم

1. بررسى دیدگاه فقهاى شیعه فقهاى شیعه در شهادت ثالثه چند دسته‏اند: الف) ـ دسته اول کسانى هستند که شهادت ثالثه را جزء مستحبى اذان دانسته‏اند: 1. شیخ یوسف بحرانى: لا یبعد کونها جزأً مستحباً للاذان.[67] 2. شیخ حرعاملى: لا یبعد کونها جزأً مستحباً للاذان.[68] 3. سید على صاحب ریاض: یستفاد من بعض الاخبار استحبابها بعد الشهادة بالرسالة فى الاذان و الاقامة.[69] 4. علامه محمدباقر مجلسى: لا یبعد کون الشهادة بالولایة من الاجزاء المستحبة للاذان. 5. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء: انها جزء مستحب للاذان و الاقامة.[70] ب) فقهایى که شهادت ثالثه را جزء اذان مى‏دانند، مانند دیگر بخش‏ها 1. شیخ محمد تقى مجلسى: یمکن ان یکون جزأً واقعیاً لو لا التقیه.[71] 2. شیخ محمدرضا نجفى: الذى یقوى، انها جزء للاذان لو لا التقیة.[72] 3. سید میرزا ابراهیم اصطحباناتى: انها جزء واقعاً لو لا الظروف التى تسمح بیان ذلک.[73] 4. آیة اللّه‏ سید وحید بهبهانى: لا ضیر فى کونها جزءً للاذان و الاقامة.[74] 5. آیة اللّه‏ سیدعلى مدد قائینى: ان العارف بأسالیب الائمة لا یفوته الجزم بجزئیتها.[75] 6. آیة اللّه‏ سیدمحمد شیرازى: الظاهر انها جزء من الاذان و الاقامة کسائر الفصول.[76] ج) برخى از فقها، شهادت ثالثه را مطلقاً مستحب دانسته‏اند، نه به عنوان جزء اذان: 1. سید محمود شاهردوى: الاولى اتیانها بقصد امتثال العمومات الدالة على استحبابها.[77] 2. سید ابوالقاسم خویى: فهى امر مرغوب فیه شرعاً و راجح قطعاً فى الاذان و غیره و ان کان الاتیان بها فیه بقصد الجزئیة بدعة باطلة و تشریعاً محرماً حسبما عرفت.[78] 3. شیخ آقارضا همدانى: فالاولى أن یشهد لعلىّ بالولایة و امرة المؤمنین بعد الشهادتین قاصداً به امتثال العمومات الدالة على استحبابه کالخبر المتقدم لا الجزئیة من الاذان او الاقامة.[79] 4. فاضل نراقى: و على هذا فلا بعد فى القول باستحبابها فیه للتسامح فى ادلته و شذوذ اخبارها لا یمنع عن اثبات السنن بها کیف و تراهم کثیراً یجیبون عن الاخبار بالشذوذ فیحملونها على الاستحباب.[80] د) برخى از فقها، در برخى شرایط آن را واجب دانسته‏اند: سید محسن حکیم: کما انه لا بأس بالاتیان به بقصد الاستحباب المطلق... بل ذلک فى هذه الاعصار معدود من شعائر الایمان و رمز الى التشیع فیکون من هذه الجهة راجحاً شرعاً بل قد یکون واجباً لکن لا بعنوان الجزئیة من الاذان.[81]   2. بررسى روایات در مورد شهادت به ولایت امام على علیه‏السلام، روایاتى وارد شده که در برخى از آن‏ها، به طور عام حکم به استحباب شهادت به ولایت استفاده مى‏گردد که بر مورد اذان هم تطبیق مى‏شود، در برخى روایات به طور خاص در اذان وارد شده است. 1/2. روایات عام: روایاتى در کتاب‏هاى حدیثى نقل شده که مضمونشان این است، هر جا شهادت به توحید و رسالت داده شود، باید پس از آن شهادت به ولایت امیر مؤمنان على علیه‏السلام نیز داده شد؛ چه در اذان و اقامه باشد و چه در غیر آنها. سید جعفر رفیعى در کتاب نداى ولایت[82] با تتبع فراوان، چهل حدیث به طور عام را گردآورى و ادعاى بیش از حد تواتر را در مورد آنها کرده است که همگى بر مطلق لزوم شهادت بر ولایت بعد از ذکر شهادتین (چه در اذان و غیر آن) دلالت دارد،[83] ما فقط به ذکر چند مورد از آنها بسنده مى‏کنیم: 1. قاسم بن معاویه در حدیث معراج از امام صادق علیه‏السلام نقل نموده که فرمود: «... فاذا قال احدکم لااله‏الاّاللّه‏ محمد رسول اللّه‏ فلیقل على علیه‏السلام امیر المؤمنین ولى اللّه‏.[84] بسیارى از فقها در کتاب‏هاى فقهى‏شان به آن استناد کرده‏اند و عمویت آن، شامل اذان و اقامه هم مى‏شود؛ زیرا در اذان، به یگانگى خدا و رسالت پیامبر شهادت داده مى‏شود. 2. از حضرت على علیه‏السلام روایت شده که خداوند، ملائکه و فرشتگان را به شکل‏هاى گوناگون آفریده است. آگاه باشید که همانا براى خداوند فرشته‏اى است به صورت خروس در زیر عرش رحمان که به هنگام هر نماز، بر پنجه‏هاى خود مى‏ایستد و ندا مى‏دهد: أشهد ان لااله‏الاّاللّه‏ وحده لا شریک له و أشهد انّ محمداً عبده رسوله سید النبین و ان وصیه خیر الوصیین، سبّوح قدوس رب الملائکة و الروح.[85] 3. روى انّ النبىّ التفت الى الانبیاء ببیت المقدس فقال: بما تشهدون؟ قالوا: نشهد ان لااله‏الاّاللّه‏ و انک رسول اللّه‏ و على امیرالمؤمنین.[86] پس اگر شیعه در اذان و اقامه به ولایت امام على علیه‏السلام شهادت مى‏دهد، این عمل نوعى همراهى با ملائکه و انبیاى عظام است. 4. روى عن رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله انه قال لعلىّ یا على انى طلبت من اللّه‏ جلّ جلاله ان یذکرک فى کلّ مورد یذکرنى فاجابنى، فاستجاب لى. سید نعمت‏اله جزایرى در کتاب الانوار النعمانیة، از استاد خود مرحوم علامه مجلسى نقل مى‏کند که ایشان فرمود: قد ورد فى صحیح الاخبار ان النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قال لعلى علیه‏السلام: یا علىّ، سالت ربى ان تذکر حیث اذکر فاجابنى الى ذلک.[87] دلالت این روایت نیز بر مدعاى ما روشن است، با این توضیح که از این روایت استفاده مى‏شود که پیامبر از خداوند خواست هر جا ذکرى از پیامبر برده شود، ذکر على علیه‏السلام هم بیاید. این دعا مستجاب شده و یکى از آن مواردى که نام پیامبر ذکر مى‏شود، در اذان و اقامه است. 2/2. روایات خاص روایاتى است که شهادت به ولایت را، در خصوص اذان و اقامه مطرح کرده‏اند. برخى از این روایات عبارت است از: 1. شیخ حر عاملى در کتاب اثبات الهداة روایت مى‏کند: روى انه لما ولد امیرالمؤمنین فى البیت الحرام خرّ ساجداً ثم رفع رأسه فاذنّ و اقام و شهدللّه‏ بالوحدانیّة و لمحمد بالرسالة و لنفسه بالخلافة و الولایة.[88] معروف است که شیخ عبداللّه‏ مراغى مصرى، از علماى اهل‏سنّت در قرن هفتم هجرى، در کتاب السلافة فى امر الخلافة دو روایت نقل نموده که چون آن کتاب در دسترس ما نبود، ما آن‏ها را از کتاب نداى ولایت ذکر مى‏کنیم. 2. پس از واقعه غدیر خم در حال حیات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، سلمان فارسى در اذان و اقامه بعد از شهادت به توحید و رسالت، به ولایت امیر مؤمنان على علیه‏السلام نیز شهادت مى‏داد. یکى از اصحاب به محضر حضرت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرسید و عرض کرد: یا رسول اللّه‏! امروز موضوعى را شنیدم که پیش‏تر نشنیده بودم. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهفرمود: آن موضوع چیست؟ عرض کرد: دیدم سلمان در اذان پس از شهادتین به ولایت على علیه‏السلام نیز شهادت داد و مى‏گفت: اشهد ان علیاً ولى اللّه‏، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهدر جوابش فرمودند: خبر خوبى شنیدى. 3. شیخ مراغى در روایت دیگرى چنین آورده است: یکى از اصحاب نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهآمد و عرض کرد: یا رسول اللّه‏! ابوذر در اذان و اقامه بعد از شهادت به رسالت، به ولایت نیز شهادت مى‏دهد و مى‏گوید: اشهد ان علیاً ولى اللّه‏. پیامبر اکرم فرمودند: همین‏طور است و پس با حالت عتاب‏آمیزى فرمودند: اَوَنستیم قولى فى غدیرخم من کنت مولاه فعلى مولاه فمن ینکث فانما ینکث على نفسه.[89]   جمع‏بندى روایاتى که براى شهادت ثالثه ذکر شده، از لحاظ سندى قوّت لازم را ندارد، ولى براى تصحیح آن‏ها، راه‏هایى وجود دارد: 1. تصحیح روایات از راه اثبات تواتر، در صورتى که کسى ادعاى تواتر ولو معنوى را داشته باشد مى‏تواند به مضمون کلى آنها که اصل مشروعیت و استجاب شهادت ثالثه در اذان باشد رأى دهد، چنان‏که سید جعفر رفیعى چنین ادعایى دارد که او در این زمینه مى‏نویسد: بعد از ذکر دلیل عام یعنى روایاتى که عمومیت داشته و بیش از حد تواتر بودند و دلالت مى‏کردند بر مطلق لزوم شهادت بر ولایت بعد از ذکر شهادتین چه در اذان و چه در غیر اذان حال به ذکر دلیل خاص مشغول مى‏شویم.[90] 2. تصحیح روایات از راه تسامح در ادله سنن کسانى که معتقد به تواتر روایات شهادت ثالثه نیستند و آنها را خبر واحد مى‏دانند از راه «اخبار من بلغ» آن را تصحیح کرده‏اند. روایات بسیارى بدین مضمون نقل شده که هر کس ثوابى به عملى به او برسد و بدان عمل کند به همان ثواب خواهد رسید هر چند پیامبر آن را نفرموده باشد و شهید هم در ذکرى الشیعه در این مورد ادعاى اجماع کرده است که «اخبار الفضائل یتسامح فیما بما لا یتسامح فى غیرها عند اهل الاسلام». این روایات متعدند و برخى از آنها سندشان صحیح است که به یک حدیث اشاره مى‏شود: هشام بن سالم عن ابى عبداللّه‏ علیه‏السلام قال: من بلغه عن النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهشى‏ء من الثواب فعمله کان اجر ذلک له و ان کان رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لم یقله.[91] سه احتمال در مفاد این روایات وجود دارد: یکى اینکه مفاد این روایات ارشاد به حکم عقل به حسن انقیاد و ترتب ثواب بر انجام عملى است ثواب بر آن رسیده است هر چند در واقع این طور نباشد. دوم: مفاد آنها اسقاط شرایط حجیت خبر در باب مستحبات است و اینکه آن شرایطى که در خبر دال بر وجوب ـ مثل عدالت و وثاقت ـ لازم است، در مستحبات معتبر نیست. سوم: مفاد روایات استحباب عمل بعنوان ثانوى است و آن عنوان بلوغ ثواب بر آن عمل است پس عنوان بلوغ ثواب بسان سایر عناوین عارضى بر افعال اس که موجب حسن یا قبح و تغییر احکامشان مى‏شود مثل عنوان ضرر و عسر و نذر.[92] مشهور فقها که قائل به قاعده تسامح در ادله سنن هستند احتمال دوم را پذیرفته‏اند و آیه‏اله خویى احتمال اول را متعین دانسته و محقق نائینى احتمال سوم را معتقد شده است.[93] مرحوم محقق قمى در مورد مبناى مشهور مى‏نویسد: از کلمات بزرگان ظاهر مى‏شود که روایاتى درباره شهادت ثالثه وارد شده لذا بعید نیست که قائل بر رجحان آن در اذان و اقامه شویم خصوصاً با در نظر گرفتن مسامحه در ادله سنن.[94] محقق نراقى نیز مى‏گوید: بنابراین در قول به استحباب شهادت ثالثه در اذان و اقامه بعدى به جهت تسامح در ادله مستحبات نیست.[95] نتیجه از این مباحث آن است، بنابر مبناى مشهور مى‏توان استحباب شهادت ثالثه را از روایات شهادت به ولایت پذیرفت و نیتجه مبناى سوم نیز رأى به استحباب اما بعنوان ثانوى عارضى خواهد شد. اما بنابر احتمال اول از این روایات تنها ثواب و پاداش بر گفتن شهادت ثالثه استفاده مى‏شود نه حکم به استحباب آن. آیا گفتن شهادت ثالثه در اذان بدعت است؟ با توجه به اینکه روایاتى به طور عام و خاص در این زمینه وجود دارد نمى‏توان گفت که افزودن شهادت ثالثه در اذان بدعت است؛ زیرا بدعت در اصطلاح نوآورى در دین است که هیچ دلیلى به طور عام یا خاص براى آن وجود نداشته باشد. ابن حجر عسقلانى مى‏گوید: هر چه در دین حادث شود براى آن اصلى در شرع نباشد آن را بدعت گویند ولى اگر براى او اصلى در شرع باشد که دلالت بر آن کند بدعت محسوب نمى‏شود و مرحوم مجلسى هم مى‏نویسد: بدعت در شرح هر امرى است که بعد از پیامبر حادث شده باشد و معنى در آن به خصوص نرسیده یا داخل در برخى از عمومات نباشد یا مورد نهى به خصوص یا عموم باشد.[96] اما چون در مورد شهادت ثالثه روایات عام و خاصى داریم هر چند در سند یا دلالت آن به نظر برخى اشکال وجود داشته باشد باز نمى‏توان گفتن آن را در اذان یا اقامه بدعت تلقى کرد، علامه شیخ حسین بحرانى در این خصوص مى‏گوید: لیست من البدع و یؤیّدها وجود اخبار عدیدة آمرة لها فلا بأس بها.[97] علاوه بر این که در آیه شریفه هم تصریح به ولایت حضرت شده است: «انما ولیّکم اللّه‏ و رسوله و الذین آمنوا»، پس شهادت به ولایت حضرت که اصل آن در آیه و روایات به شخص حضرت على بن ابیطالب تفسیر شده بدعت تلقى نمى‏شود.       خلاصه 1. اذان در لغت به معناى اعلام و در اصطلاح شرعى بمعناى اعلام به اوقات مخصوصه به الفاظ مخصوصه است. 2. فضائل بسیارى براى اذان گفتن همچون حشر با پیامبران، وجوب بهشت، حرام شدن بر جهنم، بخشیده شدن تمام گناهان، استجابت دعاها، شفاعت در آخرت و... در روایات وارد شده است. 3. شیعه منشأ پیدایش اذان را وحى الهى مى‏دانند ولى اهل‏سنّت منشأ اذان را خواب عبداللّه‏ بن زید مى‏دانند. 4. روایات اهل‏سنّت در مورد منشأ اذان، ناسازگار با مقام نبوت و متعارض با سایر روایات بوده و اسناد آنها نیز ضعیف مى‏باشد. 5. تثویب یا «الصلاة خیر من النوم» در زمان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ابوبکر و اوائل خلافت عمر مرسوم نبوده است. 6. شیعه معتقد است که تثویب جزء اذان نبوده و ذکر آن بعنوان جزء اذان بدعت مى‏باشد و بر تحریم آن به توفیقى بودن احکام و اجماع و روایات اهل‏بیت استناد کرده‏اند. 7. اهل‏سنّت گفتن تثویب را در اذان مستحب دانستند و به روایاتى تمسک کرده‏اند که سند آنها ضعیف و برخى منقطع است. 8. از دیدگاه شیعه «حى على خیرالعمل» جزء اذان بوده و خلیفه دوم به بهانه اینکه گفتن آن موجب انصراف مردم از جهاد مى‏شود از آن منع کرد و شیعه براى مشروعیت آن به روایات نبوى و اهل‏بیت و سیره صحابه و اجماع عترت تمسک کرده‏اند. 9. شیعیان در اذان، شهادت ثالثه مى‏گویند و فقها چهار دیدگاه در این مورد دارند، برخى آن را مطلقاً جزء اذان دانسته‏اند، دسته دوم آن جزء مستحبى اذان مى‏دانند و دسته سوم آن را مستحب مى‏دانند و بالاخره دسته چهارم در برخى موارد آن را واجب مى‏دانند. 10. فقهاى شیعه براى مشروعیت شهادت ثالثه در اذان به روایات عام و خاصى استناد کرده‏اند و مى‏توان آنها را از راه تواتر و یا تسامح در ادله سنن تصحیح کرد و به هر حال گفتن آن در اذان بدعت نیست؛ زیرا با وجود روایات عام و خاص، چیزى که در دین نبوده وارد دین نشده است بلکه در اصل دین شهادت ثالثه سابقه داشته است. پرسش‏ها 1. دیدگاه شیعه و اهل‏سنّت در مورد منشأ پیدایش اذان را بنویسید. 2. دلایل اهل‏سنّت را در مورد منشأ اذان بیان کرده و نقادى کنید. 3. به چه دلایلى شیعه تثویب را مشروع نمى‏داند؟ 4. چرا شیعه در اذان حى على خیرالعمل را ذکر مى‏کند؟ دلایل آن را بیان کنید. 5. دیدگاه‏هاى فقهاى شیعه را در مورد شهادت ثالثه بیان نمایید. 6. مضمون روایات عام و خاص شهادت ثالثه را بیان کرده و روش استدلال به آنها را بیان کنید. [1]. تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 37. [2]. وسائل الشیعه، ج 5، ابواب اذان و اقامه، باب 2، ص 376، ح 20. [3]. همان، باب 2، ص 377، ح 22. [4]. همان، باب 2، ص 372، ح 4. [5]. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 190. [6]. همان. [7]. وسائل الشیعه، ج 5، ابواب اذان و اقامه، باب 2، ص 376، ح 20. [8]. همان، ابواب اذان و اقامه، باب 2، ص 371، ح 1. [9]. صحیح بخارى، ج 1، کتاب الاذان، باب 9، ص 112، ح 615. [10]. صحیح مسلم، ج 1، کتاب الصلاة، باب 8، فضل الاذان، ص 167، ح 387. [11]. سنن ابو داود، ج 1، باب بدء الاذان، صص 84 و 85. [12]. همان، ج 1، ص 134 و 135. [13]. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 232، ح 706؛ مسند احمد، ج 4، ص 42؛ سنن دارمى، ج 1، ص 267؛ سنن دارقطنى، ج 1، ص 242، ح 31. [14]. سنن ترمذى، ج 1، ص 361. [15]. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 224. [16]. مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 336. [17]. تهذیب الکمال، ج 2، ص 304. [18]. همان، ج 2، ص 423. [19]. الاعتصام بالکتاب و السنة، ص 34. [20]. کنزالعمال، ج 6، ص 277، ح 397. [21]. همان، ج 8، ص 329، ح 23138. [22]. مسند ابى عوانه، ج 1، ص 326. [23]. تذکرة الفقها، ج 3، ص 39. [24]. همان. [25]. ذکرى الشیعه، ص 168. [26]. روضة المتقین، ج 2، ص 313. [27]. وسائل الشیعه، ج 4، ص 612. [28]. همان. [29]. المؤطا، ص 57، ص 157. [30]. بحارالانوار، ج 18، ص 179. [31]. جامع المسانید، ج 1، ص 296. [32]. مسائل الناصریات، صص 181 و 182. [33]. البیان، ص 141. [34]. قواعد الاحکام، ج 1، ص 266؛ تذکرة الفقها، ج 3، ص 47. [35]. مجمع الفائده و البرهان، ج 2، ص 177. [36]. الحدائق الناظرة، ج 7، ص 420. [37]. المسالک، ج 1، ص 24. [38]. الخلاف، ج 1، ص 287. [39]. تهذیب الاحکام، ج 2، ص 67. [40]. بحارالانوار، ج 18، ص 179. [41]. شرایع الاسلام، ج 1، ص 66 و کذا یکره قول: الصلاة خیر من النوم. [42]. کنزل العمال، ج 8، ص 357؛ مصنف عبدالرزاق، ج 1، ص 475. [43]. المصنّف، صنعانى، ج 1، ص 475. [44]. نیل الاوطار، ج2، ص 43. [45]. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 233 و 232. [46]. تهذیب الکمال، ج 16، ص 519. [47]. نیل الاوطار، ج 2، ص 42. 48]. سنن ترمذى، ج 1، ص 378. [49]. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 237. [50]. همان. [51]. سنن ابو داود، ج 1، ص 136، حدیث 500. [52]. تهذیب التهذیب، ج 9، ص 317. [53]. الاعتصام بالکتاب و السنة، صص 55 ـ 56. [54]. بحارالانوار، ج 84، ص 156. [55]. البحر الزخار، ج 2، ص 191. [56]. الاعتصام بحبل اللّه‏ المتین، ج 1، ص 209. [57]. میزان الاعتدال، ج 1، ص 139. [58]. استبصار، ج 1، ص 306؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 415. [59]. همان، ص 414. [60]. شرح الهدایة، ص 294. [61]. الاذان بحىّ على خیر العمل، ص 91. [62]. شرح تجرید قوشجى، ص 374. [63]. عرفى، مبادى الفقه الاسلامى، ص 38. [64]. الایضاح، صص 201 و 202. [65]. القطوف الدانیة، ج 1، صص 58 و 57. [66]. فلک النجاة، ص 259. [7]. الحدائق الناظرة، ج 7، ص 404. [68]. رسالة الهدایة، ص 14. [69]. ریاض المسائل، ج 1، ص 151. [70]. حاشیة على عروة الوثقى، ص 63. [71]. روضة المتقین، ج 2، ص 246. [72]. سرّالایمان، ص 41. [73]. همان، ص 26. [74]. رسالة الهدایة، ص 41. [75]. سرّالایمان، ص 41. [76]. الفقه، الشیرازى، ج 3، ص 25. [77]. حاشیة عروة الوثقى، ج 1، ص 602. [78]. مستند العروة کتاب الصلاة، ج 2، ص 288. [79]. مصباح الفقیه، ج 11، صص 313 و 314. [80]. مستند الشیعه، ج 4، ص 486. [81]. مستمسک العروة، ج 5، ص 545. [82]. سیدجعفر رفیعى، نداى ولایت، صص 29 ـ 95. [83]. همان، ص 96. [84]. بحارالانوار، ج 27، ص 1. [85]. احتجاج، ج 1، ص 338. [86]. ابن فقال، روضة الواعظین، ج 1، ص 59. [87]. نداى ولایت، ص 76. [88]. اثبات الهداة، ج 2، ص 465. [89]. نداى ولایت، صص 96 و 98. [90]. همان، ص 96. [91]. وسائل الشیعه، ج 1، ص   . [92]. مصباح الاصول، ج 2، ص 319. [93]. فوائد الاصول، ج 3، ص 5 ـ 414. [94]. غنائم، ج 2، ص 423. [95]. مستند الشیعه، ج 4، ص 487. [96]. بحارالانوار، ج 71، ص 3 ـ 202. [97]. الفرحة الانسیة، ص 87.
  • ۹۰/۰۸/۲۵
  • دکترای فقه و مبانی حقوق اسلامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی