تاریخ پیدایش وکالت دادگستری را از روزگاری میتوان دانستکه دیگر اختلافات مردم با زور و قدرت حل و فصل نمیگردید . اززمانی که حکومت قانون در اجتماعات مستقر گردید و برای رفعاختلافات قاضی تعیین شد . وجود وکیل در کنار قاضی ضرورتیافت قاضی و وکیل دو بازوی عدالتند که در یک جهت و برایرسیدن به یک هدف مجاهدت و تلاش مینمایند و آن اجرای عدالتو احراز حقیقت است . قوانین و مقررات هیچ گاه آنقدر صریح و روشن نیست که با چندماده قانون و یا چند دستور قضائی بتوان اختلافات بی حد و حصرمردم را به آسانی قطع و فصل نمود . چگونه ممکن است که مقنن همهچیز را پیشبینی کند ؟ پس هر جا که یک ماده قانون وجود دارد قهرا یک قاضی برایتفسیر قانون و تطبیق آن با مواد لازم است و هر جا که یک قاضیباشد لااقل وجود دو وکیل برای طرفین دعوا لازم و ضروری است . دادخواهان همواره منافع خود را با حقوق واقعی خویش اشتباهمیکنند در این صورت مابین قاضی و مردم باید کسانی باشند کهحرفه آنها دفاع از حقیقت و عدالت باشد و این وظیفه را در نهایتشرافت و ظرافت انجام دهند . این اولین دلیل لزوم وجود وکیلدادگستری است ولی تنها دلیل نیست .
غالبا این سوال پیش میآید که چه نتیجه دارد یک وکیل در دفترخود از زبان موکلش مطالبی بشنود و سپس همان مطالب را دردادگاه تکرار کند ؟ در این فاصله یعنی از دفتر وکیل تا دادگاه وکیلچه عملی انجام میدهد ؟ پاسخ این پرسش را در چند جمله میتوانخلاصه کرد : فهمیدن آنچه موکل میگوید ، تشخیص آنچه را کهنمیخواهد بگوید و کتمان میکند ، توجه به واقعیت و حذف زوائد ، پیبردن به منشا و علت دعوی ، توضیح و ترتیب دلایل ، روشن کردننکات مبهم ، رفع نقایص کار و گاهی تالیف و تلفیق تضادها ، تجزیه وتحلیل وقایع و تطبیق قانون با موضوع و مورد دعوی . اینها وظایفوکیل است که با بردباری و دلسوزی و غالبا با تحمل سختی واستقبال خطر و محرومیت به انجام میرساند . براستی قضات چه اندازه رنج میبردند اگر قرار میشد بدونوجود وکیل با طرفین دعوی روبرو شوند ؟ به گفته داگسو : »شنلی کهوکیل مدافع بر دوش میگیرد از همان پارچهایست که قاضی بر تنمیپوشد و این شنل آن لباس را تکمیل میکند« . از نظر معرفت الروحی نیز وجود وکیل ضروری است زیرا طرفیندعوی به یک محرم اسرار که مثل خود آنها باشد و خودشان وی راانتخاب کرده باشند نیازمندند تا مشکلات آنان را با علاقه و گذشتبشنود و در آنها امید و آرامش بوجود آورد و آنها را صمیمانه برایمواجهه با چهره حقیقت که از نظر ذینفع ممکن است زشت و هولناکباشد آماده کند . یک وکیل برای موفقیت خود علاوه بر ملکات اخلاقی و قانون ومقررات و رویههای قضائی باید به رموز روانشناسی و علم الاجتماعو مسائل فنی و علوم مختلفه وقوف و تسلط داشته و اجمالا مغز اوباید گنجینهای باشد تا بتواند برای حل مشکلات و رفع معضلاتموکلین خویش مفید واقع شود . این حقیقت حائز کمال اهمیت است که مهمتر از نفس عدالتشخص دادرس است لیکن قاضی هر قدر هم که دانا و توانا و عادلباشد در تشخیص حقاز باطل نیازمند به همکاری وکمک وراهنماییاست که با پرتو عدالتخواهی ، حقیقت و واقع را در پیشگاه وجدانقضائی او روشن کند و دیده بصیرتش را تقویت نماید . این راهنماچیزی جز منطق و دانش و شهامت وکیل نیست که قدم به قدم همراهقاضی میرود تا به حقیقت برسد .
- ۹۰/۰۸/۲۴