مقدمه منظور از فقه، قوانین الزامی و غیر الزامی است که از طرف خداوند متعال
برای بشر وضع گردیده است. علم فقه علمی است که از منظرهای مختلف و متعدد به بررسی
این قوانین میپردازد و در پیرامون آن بحث میکند. ارتباط انسان با خودش و با
محیط بیرون از او، منشأ نیازهای متعدد است. طبیعتاً سازماندهی و پاسخگویی به این
نیازها، محتاج قانونمندی و داشتن قوانینی است که بتواند انسان را به مقصود و مقصدش
برساند. نیازهای مختلف بشر جنبههای مختلف جسمی، روحی، فردی و اجتماعی دارد که باید
در زیر چتر حمایتی و راهبردی یک سلسله قوانین منطقی و صحیح تأمین گردد. در
جوامع بدوی، این قانون توسط رئیس گروه و یا قبیله وضع میشد؛ و در جوامع متمدنتر
توسط پیامبران الهی ـ علیهم السلام ـ و در فقدان آنان توسط اندیشمندان و یا
پادشاهان به صورتهای گوناگون تحقق مییافت.
در زمان کنونی ما، هر دو نوع قانون، در سرزمینهای مختلف مورد عمل و اجرا است:
قوانین الهی و قوانین بشری. امّا کدام برتر است؟ شاید وضع اصل قانون، کار چندان
مشکلی نباشد، امّا وضع قانونی که با تمامی ابعاد و جلوههای گوناگون حیات انسان
کاملاً سازگار باشد بسیار دشوار است. بشر میتواند برای خود قانون وضع کند ولی
هیچگاه نمیتواند ادعا کند که سازگارترین و شایستهترین قانونِ مورد نیاز این موجود
را وضع کرده است. دلیل آن بسیار روشن است، زیرا اطلاع بشر از زیر و بَم ابعاد
وجودیاش و از ریزهکاریهای مکانیزمهای حاکم بر روح و جسم، فرد وجمع، بسیار محدود و
اندک است. و در مقابل، نقطهای و نکتهای از وجود انسان و حیات و مرگ، برزخ و
قیامتِ او بر کسی که او را خلق کرده است، یعنی پروردگار، پوشیده نیست. بدین ترتیب
آیا نمیتوان ادعا کرد که انسان برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرتش باید توجه خود را
به سوی خداوند معطوف کند و ریسمان بندگی الهی را بر گردن نهد و تابع قوانین موضوعه
او باشد؟[1] اسلام کاملترین و
آخرین دینی است که توسط پیامبر برگزیده خدا، محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ
برای بشر تا روز قیامت به ارمغان آورده شده است.[2] تاریخچه و ادوار فقه ظهور مکتبها همواره با وضع
قوانین مبتنی بر عناصر اعتقادی همراه بوده است. اسلام نیز از این امر مستثنا نیست.
قوانین اسلام از طریق وحی و توسط پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ به
مردم ابلاغ میشد. این دوره را، دوره یا عصر تشریع احکام[3] مینامیم. بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و
آله و سلّم ـ، بیان حکام به عهده ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ بود و آنچه را که توسط
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و از طریق امام قبل از خود یافته
بودند، در اختیار مسلمین قرار میدادند. این روند تا ابتدای زمان غیبت کبری ادامه
یافت. این دوره را که دوره بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ
است میتوان دوره تبیین نامید زیرا بسیاری از قوانین دین توسط امامان ـ علیهم
السلام ـ برای مردم بیان گشت.[4] در
این دوره فقهای به معنای واقعی، خود ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ بودند و شاگردان
ایشان بیشتر نقش انتقال دهنده قوانین بیان شده توسط امامان ـ علیهم السلام ـ را
برعهده داشتند. اوج دوره تبیین در زمان امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ
است.[5] فضای باز سیاسی فرصتی را به
دست داد تا امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ در مسجد و منزل خود مجالس علم
و دانش برقرار کنند و به نشر معارف اسلامی خصوصاً فقه شیعه و تربیت اندیشمندان و
فقیهان بپردازند. با آغاز غیبت کبری،[6] فصل جدیدی در فقه شیعه باز میشود: دوره عدم دسترسی به امام
معصوم ـ علیه السلام ـ. این عصر جدید، به حسب تطور و تکاملی که در نحوه کشف حکم
شرعی از منابع فقهی صورت میگیرد، به دورههای مختلفی تقسیم میگردد. در آغاز، به
علت نزدیکی دانشمندان اسلامی به عصر حضور ائمه ـ علیهم السلام ـ، فعالیت فقهی آنان
بیشتر متوجه جمعآوری احادیث ائمه و تدوین آنها در کتب جداگانه و یا دسته بندی کردن
موضوعی احادیث بود.[7] مهمترین این
فقیهان عبارتند از:[8] 1. محمد بن
یعقوب الکُلینی الرازی (متوفای 329 هـ)؛ 2. محمد بن بابْوَیْه (متوفای 381 هـ)
معروف به شیخ صدوق. او از رؤسای محدثان شیعه است؛ 3. محمد بن نعمان (متوفای 413
هـ) معروف به شیخ مفید؛ 4. سید مرتضی (متوفای 436 هـ) مقلب به عَلَم الهدی.
دور شدن تدریجی از عصر حضور و ظهور موضوعات جدیدی که حکم فقهی آنها را در میان
احادیث نمیتوان یافت و یا در مورد آن، روایات و احادیث متخالف و متعارض وجود داشت،
و بعضی مسائل دیگر، موجب گشت اندیشمندان اسلامی برای استخراج و کشف قوانین شرعی این
موضوعات بر مبنای منابع اصلی به تکاپو افتند.[9] یعنی فعالیتی بالاتر و بیشتر از نقل حدیث که تا قبل از این
زمان جریان داشت. در حقیقت، اینان، اولین فقیهان واقعی در عصر غیبت هستند. این
فعالیت اجتهادی برای کشف احکام شرعی از میان متون و منابع فقهی با فراز و نشیبهایی
تاکنون ادامه یافته است. اولین فقیهی که به طور گسترده و جدی به اجتهاد و استخراج
احکام فقهی پرداخت، محمد بن الحسن الطوسی (متوفای 460 هـ)، مشهور به شیخ طوسی است.
اولین تحول عظیم فقه اجتهادی شیعه به دست او تحقق یافت. بعد از فوت استادش، سید
مرتضی، رهبری حوزه بزرگ علمی شیعی را عهدهدار شد. عظمت علمی او چنان بود که برای
سالیان دراز، شعله اجتهاد فروکش کرد و اندیشمندان و دانشمندان شیعه به جای اجتهاد
به تقلید از فتاوای او پرداختند. کسی را یارای مخالفت با آراء فقهی او نبود. در
علوم مختلف دست داشت. با وجود اشتغالات بسیار سیاسی و اجتماعی، موفق به تألیف آثار
ارزشمند بسیاری گشت. از بزرگترین و معروفترین کتابهای او، تهذیب و استبصار در حدیث،
مبسوط و نهایه و خِلاف در فقه، عدهالاصول در اصول فقه، تمهید الاصول و تلخیص
الشافی در علم کلام و کتاب التبیان در تفسیر است.[10] پس از شیخ طوسی، فقیهان بزرگی ظهور کردند که هر کدام
به نوبه خود در سیر جریان تفقه تأثیر گذاشتهاند. طلایهداران حرکت اجتهادیِ پس
ازایشان عبارتند از:[11] 1.
محمد بن احمد الحلّی (متوفای 598 هـ) معروف به ابن ادریس؛ 2. جعفر بن الحسن
الحلّی (متوفای 676 هـ) معروف به محقق حلّی؛ 3. حسین بن یوسف حلّی (متوفای 726
هـ) معروف به علامه حلّی؛ 4. محمد بن مَکّی (متوفای 786 هـ) معروف به شهید اول؛
5. علی بن حسین عاملی (متوفای 940 هـ) معروف به محقق کَرَکی؛ 6. زین الدین
بن علی عاملی (متوفای 965 هـ) مشهور به شهید ثانی. همزمان با ظهور و اوج گرایش
استدلالی و استنباطی به فقه، فقیهان دیگری ظهور کردند که به مخالف شدید با رویکرد
استدلالی پرداختند و نهضت بزرگ و تأثیرگذاری به نام مکتب اخبارگیری را که تا یک قرن
بر مراکز عمده و مهم فقهی شیعه سلطه مقتدرانه داشت بنیان گذاردند. سردمدار این حرکت
پرخروش، مرحوم محمد امین استرآبادی است که با نبوغ سرشار خود به تخریب پایهها و
اساس استدلالها و خردهگیریهای گرایش عقلی افراطی[12] پرداخت و احکام فقهی را بر پایه مندرجات کتب حدیثی و روایی
مستحکم کرد. تلاش او اجتهاد فقهی را برای مدت طولانی عقیم کرد. این مکتب با اندیشه
بزرگانی چون مرحوم فیض کاشانی، حرّ عاملی، علامه مجلسی، شیخ یوسف بحرانی تثبیت و
تقویت گردید.[13] بزرگانی که فرش
این مکتب را گستراندند عبارتند از:[14] 1. محمد امین استرآبادی (متوفای 1036 هـ)؛ 2. محمد
بن مرتضی (متوفای 1091 هـ) ملقب به مولی محسن فیض کاشانی؛ 3. محمدبن حسن حرّ
عاملی (متوفای 1104 هـ) معروف به شیخ حرّ عاملی؛ 4. محمدباقر مجلسی (متوفای
1110 هـ) معروف به علامه مجلسی؛ 5. شیخ یوسف بحرانی (متوفای 1186 هـ) که او نیز
یکی دیگر از بزرگان مکتب اخباریگری است. اثر ارزنده او الحدائق الناضره نام دارد.
او از کسانی است که با تعدیل آراء خود به افول جریان اخباریگری کمک کرد. زوال
اخباریگری با درخشیدن اندیشمند بزرگی به نام محمد باقر بهبهانی (متوفای 1205 هـ)
معروف به وحید بهبهانی و شاگردان او آغاز میشود. او با استعداد وافر خود از طرفی
به ردّ شبهات و تشکیکهای مکتب اخباریگری پرداخت و از طرف دیگر به گونهای منطقی و
مستدل پایههای مکتب اجتهاد را استوار ساخت. کتاب معروف او در رد مکتب حدیث،
الفوائد الحائریه نام دارد. نامی در مقابل الفوائد المدنیه تألیف سردمدار نهضت
اخباریگری، محمد امین استرآبادی. نبوغ او در رد افکار افراطی اخباریان چنان بود که
کمکم طلایهداران دفاع از اخباریگری را نیز به تردید واداشت و آنان را به تعدیل
مواضع فکری خود متمایل ساخت. بدین ترتیب اخباریگری به تدریج از میان حوزههای فقهی
رخت بر بست و اجتهاد و استنباط فقهی دوباره روند حاکم و مسلط در آن مراکز علمی
گردید. این سیطره علمی تاکنون نیز ادامه دارد.[15] بزرگترین فقیهان این نهضت علمی عبارتند از:[16] 1. سید محمد مهدی طباطبایی (متوفای
1212 هـ) معروف به بحر العلوم؛ 2. شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفای 1227 هـ)؛
3. سید علی طباطبایی (متوفای 1231 هـ) معروف به صاحب ریاض؛ 4.
[1] . اندیشمندان اسلامی بر این
باورند که تنها وحی میتواند منشأ و مرجع قوانین فردی و اجتماعی باشد و تمامی
قوانینی که به وحی بازگشت نکنند، از ارزش و اعتبار تهی هستند. ر. ک: در آمدی بر
حقوق اسلامی، ص 296: (ابن سینا، الشفاء، الهیات، ج 1، قاهره، 1380 هـ، ص 441)؛
(خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مینوی و حیدری، تهران: انتشارات
خوارزمی، 1360 ش، ص 253)؛ ابونصر فارابی، سیاست مدنیّه، ترجمه سید جعفر سجادی،
تهران: انجمن فلسفه و حکمت، 1358 ش، ص 155)؛ ادوار فقه، ج 1، ص 11 ـ 19. [2] . صحیفه نور، ج 21، ص 98. [3] . موسوعه الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب
اهل البیت (ع)، ص 34؛ تاریخ فقه و فقها، ص 10؛ ادوار فقه، ج 3، ص 62؛ آشنایی با
فقه، ص 9؛ ادوار فقه و کیفیت بیان آن، ص 25. [4] . تاریخ فقه و فقهاء، ص 113؛ ادوار فقه و کیفیت بیان آن، ص 225؛
موسوعه الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل البیت (ع)، ص 37. [5] . موسوعه الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل
البیت (ع)، ص 39؛ آشنایی با مبادی فقه یا حقوق اسلامی، ص 80. [6] . سال 329 هـ ، آغاز غیبت کبری است. قبل از آن
به مدت 69 سال از زمان شهادت امام حسن عسگری ـ علیه السلام ـ به نام غیبت صغری
نامیده میشود. در این مدت، امام زمان ـ علیه السلام ـ از طریق نواب چهارگانه خود
با شیعیان در ارتباط بودند. به هنگام فرارسیدن فوت ابوالحسن علی بن محمد السُمَری،
آخرین نایب خاص حضرت، به ایشان فرمودند: تو به «زودی فوت خواهی کرد؛ کسی را به
جانشینی تعیین مکن؛ غیبت تامّه واقع شده است....» ر. ک: کتاب الغیبه، ص 395، ح 365.
[7] . موسوعه الفقه الاسلامی
طبقاً لمذهب اهل البیت (ع)، ص 49؛ آشنایی با فقه، ص 19؛ الموسوعه الفقهیه المیسره،
ص 43؛ ادوار فقه و کیفیت بیان آن، ص 225. [8] . الکافی، مقدمه حسین علی محفوظ؛ تاریخ فقه و فقهاء، ص 130 ـ
142. [9] . موسوعه الفقه الاسلامی
طبقاً لمذهب اهل البیت (ع)، ص 50 - 52؛ تاریخ فقه و فقهاء، ص 124 ـ 125؛ همان، ص
175؛ آشنایی با فقه، ص 19؛ الموسوعه الفقهیه المیسره، ص 44؛ ادوار فقه و کیفیت بیان
آن، ص 229. [10] . تاریخ فقه و
فقهاء، ص 178 به بعد. [11] .
تاریخ فقه و فقهاء، ص 222 ـ 227. [12] . موسوعه الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل البیت(ع)، ص 61.
[13] . موسوعه الفقه الاسلامی
طبقاً لمذهب اهل البیت(ع)، ص 60 ـ 64؛ تاریخ فقه و فقهاء، ص 230 ـ 234؛ همان، ص 236
به بعد. [14] . تاریخ فقه و
فقهاء، ص 230 ـ 233؛ موسوعه الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل البیت(ع)، ص 62. [15] . موسوعه الفقه الاسلامی طبقاً
لمذهب اهل البیت(ع)، ص 64 ـ 69؛ تاریخ فقه و فقهاء، ص 236 به بعد؛ آشنایی با فقه، ص
19. [16] . تاریخ فقه و فقهاء،
ص 235.
- ۹۰/۰۹/۱۵