ج. روایات شیعه
روایات بسیارى بر وجوب خمس در ارباح مکاسب و تجارات وجود دارد و برخى از بزرگان مثل علامه حلى و صاحب جواهر و دیگران ادعاى تواتر روایات در اینباره کردهاند و در ذیل به ذکر چند روایت بسنده مىکنیم:
1. سماعة قال سألت ابا الحسن علیهالسلام عن الخمس؟ فقال: فى کل ما افاد الناس من قلیل او کثیر.[28]
2. عبداللّه بن سنان قال ابو عبداللّه: على کل امر غنم او اکتسب، الخمس مما اصاب لفاطمه علیهاالسلام و لمن یلى امرها من بعدها من ذریتها الححج على الناس فذاک لهم خاصة یضعونه حیث شاؤوا حرّم علیهم الصدقة حتى الخیاط یخیط قمیصاً بخمسة دوانیق فلنا منه دانق الاّ من احللناه من شیعتنا التطیب لهم به الولادة انه لیس من شىء عند اللّه یوم القیامة اعظم من الزنا انه لیقوم صاحب الخمس فیقول یاربّ سل هولاء بما ابیحوا.[29]
به خوبى از این دو روایت استفاده مىشود که هر چیزى که انسان در زندگى از طریق فعالیت اقتصادى از قبیل کسب و تجارت به دست مىآورد چه کم باشد یا زیاد یک پنجم آن متعلق به اهلبیت علیهمالسلام است و مىبایست به آنان پرداخت شود.
د. اجماع
بسیارى از بزرگان شیعه در مورد وجوب خمس در ارباح مکاسب و تجارات ادعاى اجماع شیعه کردهاند.
نراقى مىنویسد:
و هو المشهور بین الاصحاب و عن الخلاف و الانتصار و التبیان و مجمع البیان و الغنیمة و المنتهى و التذکرة و الشهید الاجماع علیه بل الظاهر اجماعیته فى الجملة.[30]
شیخ طوسى نیز مىگوید: دلیلنا اجماع الفرقة و اخبارهم.[31]
ه احتیاط
شیخ طوسى معتقد است در صورتى که کسى در ارباح مکاسب و تجارات خمس را پرداخت نماید یقین پیدا مىکند که اگر تکلیفى بر عهده او بوده قطعاً انجام شده است ولى برخلاف کسى که بىاعتنا از کنار این تکلیف احتمالى عبور کند زیرا یقین به برائت ذمّه از عهده تکلیف پیدا نمىکند.
او مىنویسد: و طریقه الاحتیاط تقتضى ذلک لانه اذا اخرج الخمس عما ذکرناه کانت ذمته برئیه بیقین و ان لم یخرج ففى برائه ذمته خلاف.[32]
3. مصرف خمس
امامیه معتقد است که سهم خدا و سهم پیامبر و سهم ذوى القربى به امام یا نائبش تفویض مىشود تا او آن را در مصالح مسلمانان مصرف نماید ولى سه سهم باقیمانده نیز به ایتام بنىهاشم و مساکین و ابناء سبیل آنها پرداخت مىشود. در همه این اصناف ایمان شرط است، همانطور که در ایتام فقر معتبر است و در ابن سبیل فقر در سرزمینى که وامانده است شرط شده است هر چند در سرزمین خودش فقیر نباشد.
اما حنفیه معتقدند که سهم پیامبر با فوتش ساقط شده و ذوالقربى نیز مانند دیگران از فقر آن به خاطر فقرشان خمس دریافت مىکنند نه به خاطر قرابتشان به پیامبر.
و مالکیه مىگویند امر خمس به امام مربوط مىشود تا آن را در مصالحى که صلاح مىداند به کار گیرد.
شافعىها و حنابله معتقدند که غنیمت به پنج سهم تقسیم مىشود یک سهم براى سهم پیامبر که در مصالح مسلمین صرف مىشود و یک سهم هم به ذوالقربى و آنها کسانى هستند که به هاشم از طرف پدر متصل مىشوند و فرقى ندارد که آنها غنى باشند یا فقیر و سه سهم باقیمانده هم بر ایتام، مساکین و ابناء السبیل داده مىشود چه آنها از بنى هاشم باشند یا غیر آنها.[33]
تغییر احکام پس از ارتحال رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
در زمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به نص آیه قرآن، اختصاص یک سهم خمس براى ذوالقربى بود و مقصود از ذوالقربى، نزدیکان نسبى پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله است و خداوند خمس را براى آنان به عوض زکات و صدقه قرار داد؛ ولى پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، خلیفه اول خمس را از ذوالقربى منع کرد.
زمخشرى در اینباره مىگوید:
عن ابن عباس:، الخمس على سنة اسهم: للّه و لرسوله سهمان و سهم لاقاربه حتى قبض فاجرى ابوبکر الخمس على ثلاثة و کذلک روى عن عمر و من بعده من الخلفاء قال: و روى ان ابابکر منع بنى هاشم الخمس.[34]
شاهد این کار خلیفه این بود وقتى که حضرت زهرا علیهاالسلام، خمس خیبر را از ابوبکر درخواست کرد او قبول نکرد و حضرت فاطمه علیهاالسلام را از حق مسلماش محروم ساخت.
قد ارسلت فاطمه علیهاالسلام تسأه میراثها من رسول اللّه ممّا افاء اللّه علیه بالمدینة و فدک و مابقى من خمس خیبر، فابى ابوبکر ان یدفع الى فاطمه منها شیئاً، فوجدت فاطمة على ابىبکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتى توفیّت و عاشت بعد النبىّ ستة اشهر فلما توفیت دفنها زوجها على لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلى علیها.[35]
خلاصه
1. شیعه و سنى در اصل وجوب خمس و در برخى موارد آن مانند غنیمتهاى جنگى، گنج، معادن طلا و نقره اتفاق نظر دارند.
2. فقهاى شیعه و سنى در دو مورد اختلاف نظر دارند: یکى در وجوب خمس در سود کسب و تجارت دیگرى در موارد مصرف آن.
3. وجوب خمس در سود کسب و تجارت مشروط است بر اینکه از مؤنه و مخارج خود و عیالش در یک سال اضافه باشد و معیار در مقدار مؤنة عرف است.
4. شیعه براى اثبات دیدگاه خود به آیه 41 انفال «واعلموا انما غنمتم من شى فان للّه خمسه و للرسول و لذى القربى و الیتامى...»، استدلال کرده و معتقد است براساس لغت و عرف، مقصود از غنیمت مطلق فایدهاى است که انسان در زندگى خویش به دست مىآورد ولى اهلسنّت آن واژه را مختص به غنیمت جنگى مىدانند، و همچنین به روایات اهلسنّت در مورد نامههایى که پیامبر در آنها به اصحاب خویش دستور به اخذ خمس از مردم داده و نیز به روایات شیعه و اجماع علماى شیعه و احتیاط استدلال کرده است.
5. گاهى گفته شده که نزول آیه در مورد جنگ بدر قرینه است بر اینکه غنیمت در آیه به معناى غنیمت جنگى است. اما در پاسخ آن گفتهاند که مورد مخصص نیست و اینکه آیهاى در موردى نازل شود، عمومیت آیه را تخصیص نمىزند لذا نزول آیه در مورد جنگ بدر دلیلى بر اختصاص آن به غنیمت جنگى محسوب نمىشود.
6. پیامبر اکرم یک سهم خمس را به ذوىالقربى و نزدیکان نسبى خود پرداخت مىکرد ولى ابوبکر بنىهاشم را بعد از ارتحال پیامبر از خمس منع کرد.
[1]. سلسلة الینابیع الفقهیه غنیة النزوع، ج 5، ص 224.
[2]. مسالک الافهام، ج 1، ص 264.
[3]. المقنعة، ص 276.
[4]. المبسوط، ج 1، ص 236 و 237.
[5]. رسائل الشریف المرتضى، ج 1، ص 226.
[6]. تحریرالاحکام، ص 73.
[7]. انفال: 41.
[8]. العین، ماده غنم.
[9]. تهذیب اللغة، ماده غنم.
[10]. المفردات، ماده غنم.
[11]. مقاییس اللغة، ماده غنم.
[12]. لسان العرب، ماده غنم.
[13]. تاج العروس، ماده غنم.
[14]. مجمع البیان، ج 4، ص 469.
[15]. قرطبى، الجامع الاحکام القرآن، ج 8، ص 1.
[16]. التفسیر الکبیر، ج 15، ص 164.
[17]. تفسیرالمنار، ج 10، ص 3.
[18]. روح المعانى، ج 10، ص 2.
[19]. صحیح البخارى، ج 4، ص 250؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 35.
[20]. سیرة ابن هشام، ج 4، ص 256؛ فتوح البلدان، ج 1، ص 81.
[21]. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 1، ص 270.
[22]. همان، ص 305 و 304.
[23]. سیره ابن هشام، ج 4، ص 258.
[24]. اُسدالغابة، ج 3، ص 34.
[25]. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 271.پ
[26]. سنن ابو داود، ج 2، ص 12.
[27]. الاعتصام بالکتاب و السنة، ص 104.
[28]. وسائل الشیعه، کتاب الخمس، باب 8 از ابواب ما یجب فیه الخمس، ح 6.
[29]. همان، ح 8.
[30]. مستند الشیعه، ج 2، ص 74.
[31]. الخلاف، ج 2، ص 118.
[32]. الخلاف، ج 2،ص 118.
[33].الفقه على المذاهب الخمسة، ص 188.
[34]. الکشاف، ج 2، ص 126.
[35]. صحیح بخارى، ج3، ص 36 باب غزوة خیبر.
- ۹۰/۰۸/۲۴