وب سایت تخصصی حقوق

پیوندها
  • ۰
  • ۰

اذان - قسمت اول

مقدمه اذان، خوش‏نواترین ترنّم و با طراوت‏ترین سرود رهایى انسان از زنجیرهاى اسارت و بندگى مادّى است. آهنگ اذان، دل‏هاى زنگار گرفته و تنیده را به طَرَب مى‏آورد. اذان، نغمه عاشقانه بنده‏اى است که با هستى‏بخش خود نجوا مى‏کند و دردهاى بى‏درمان خود را شفا مى‏طلبد. اذان، مدخل ورود به بهترین عمل آدمى است. پیش از وارد شدن به ملاقات با پروردگار، باید سرود آمادگى را تلاوت کرد. محتواى اذان، شگفت‏انگیز و پل ارتباطى بین اصول و فروع دین است. اذان، بایدها را به هست‏ها پیوند زده، آدمى را به تلاش و کوشش براى رسیدن به بهترین اعمال رهنمون ساخته و تأثیر هر موجودى را در عالم هستى، به جز ذات اقدس ربوبى نفى مى‏کند و راهنمایان مسیر بندگى را به تصویر مى‏کشد. اذان، یکى از مسایل عبادى است که همه مذاهب اسلامى در اعتبار و مشروعیت آن اتفاق عقیده دارند و کسى در استحباب آن پیش از هر نماز واجبى تردید نکرده است. در بسیارى از بندهاى آن اتفاق‏نظر وجود دارد، ولى در چهار مسأله آن، اختلافهایى میان فقیهان مذاهب به چشم مى‏خورد: 1. کیفیت تشریع اذان؛ 2. تثویب در اذان صبح؛ 3. حىّ على خیرالعمل؛ 4. شهادت ثالثه. پیش از ورود به این مباحث، لازم است به روایاتى که در مورد اهمیت اذان وارد شده، اشاره کنیم.   اهمیت و جایگاه اذان اذان در لغت به معناى اعلام است و در اصطلاح شرعى، عبارت است از اعلام به اوقات مخصوصه به الفاظ مخصوصه.[1] در مورد اهمیت، آثار و برکات اذان، روایات بسیارى از طریق شیعه و سنى نقل شده که به برخى از آنها اشاره مى‏شود: امام صادق علیه‏السلام از طریق پدران خود از رسول خدا نقل مى‏کند که فرمود: من اذّن محتسباً یرید بذلک وجه اللّه‏ اعطاه اللّه‏ ثواب اربعین شهید و اربعین الف صدیق و یدخل فى شفاعته اربعون الف شیى‏ء من امتى الى الجنة الا و ان المؤذن اذا قال: اشهد ان لااله‏الاّاللّه‏ صلى علیه سبعون الف ملک و یستغفرون له و کان یوم القیامة فى ظلّ العرش حتى یفرغ اللّه‏ من حساب الخلائق و یکتب ثواب قوله: اشهد ان محمداً رسول اللّه‏، اربعون الف ملک؛[2] هر کس اذان بگوید و تنها خدا را در نظر داشته باشد، خداوند ثواب چهل هزار شهید و چهل هزار صدیق به او مى‏دهد و چهل هزار نفر از گنهکاران امت من را با شفاعت او داخل در بهشت مى‏گرداند. آگاه باشید که مؤذن آن‏گاه که بگوید اشهد ان لااله‏الاّاللّه‏ هفتاد هزار ملک به او درود مى‏فرستند و براى او طلب آمرزش مى‏کنند و در روز قیامت، در سایه عرش الهى قرار مى‏گیرد، تا آن‏گاه که خداوند از حساب خلایق فارغ گردد. هم‏چنین چهل هزار ملک ثواب گفتن اشهد ان محمداً رسول اللّه‏ را مى‏نویسند. در روایات دیگر، این مضامین به چشم مى‏خورد: 1. محشور شدن مؤذن با پیامبران و صدیقین و شهیدان و صالحان؛[3] 2. حرام شدن بدن مؤذنان بر آتش جهنم؛[4] 3. بخشیده شدن تمامى گناهان؛[5] 4. استجابت دعاهاى مؤذن؛[6] 5. شفاعت کردن هزار نفر؛[7] 6. واجب شدن بهشت.[8] در منابع معتبر اهل‏سنّت نیز روایاتى در اهمیت و عظمت اذان وجود دارد. بخارى به نقل از ابوهریره از پیامبر نقل مى‏کند که فرمود: لو یعلم الناس ما فى النداء و الصف الاول ثم لم یجدوا الاّ ان یستهموا علیه؛[9] اگر مردم ارزش اذان گفتن و صف اول نماز جماعت را مى‏دانستند، در اثر ازدحام ناچار مى‏شدند بر سر آن قرعه بزنند. در روایت دیگرى معاویه از پیامبر چنین نقل مى‏کند: قال معاویه: سمعت رسول اللّه‏ یقول المؤذنون اطول الناس اعناقاً یوم القیامة.[10] الف) کیفیت تشریع اذان در کتاب‏هاى شیعه و سنى، روایات فراوانى در مورد چگونگى تشریع اذان وارد، و موجب بروز دو نظریه متفاوت در کیفیت تشریع اذان شده است. شیعیان معتقدند اذان، عملى عبادى به شمار مى‏آید که منشأ پیدایش آن به وحى برمى‏گردد و نخستین‏بار، اصل اذان و کیفیت آن در شب معراج به پیامبر وحى شد و به مردم ابلاغ فرمود و بلال را به همان شیوه آموزش داد. بیشتر اهل‏سنّت بر این باورند که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى آگاهى دادن مردم به حضور وقت نماز، دچار شگفتى و سردرگمى شد و هر یک از اصحاب، راهى را پیشنهاد نمودند و در مجموع چند روش پیشنهاد شد. دسته اول مى‏گفتند براى آگاهى مسلمانان به وقت نماز، از ناقوس کلیسا استفاده شود. دسته دوم گفتند از بوق یهودى‏ها استفاده گردد. دسته سوم اظهار کردند در هنگام فرا رسیدن وقت نماز، پرچمى نصب گردد تا مردم بدین وسیله، یکدیگر را براى نماز خبر دهند. دسته چهارم معتقد بودند تعدادى چوب فراهم گردد و به هنگام وقت نماز، آن‏ها را به یکدیگر بزنند. دسته پنجم گفته بودند براى این کار، آتشى روشن کنند. در همین حال بودند تا اینکه شخصى به نام عبداللّه‏ بن زید در خواب دید که منادى به او اذان را آموزش مى‏داد و بعد جریان خواب خود را به پیامبر اطلاع داد و حضرت هم آن را پذیرفت و از آن پس، مسلمانان بر مبناى همان خواب در پنج وقت اذان مى‏گویند. در برخى روایات وارد شده که خلیفه دوم گفته بود: من بیست روز قبل از عبداللّه‏ بن زید همان خواب را دیده بودم، ولى به خاطر حیا و خجالت، آن را به پیامبر نگفتم!! به هر حال بر اساس نظریه دوم، منشأ اذان امرى بشرى بوده و پیامبر، تنها به استناد همان خواب، اذان را تشریع فرموده است؛ در حالى که طبق نظریه اول، منشأ اذان بسان دیگر امور عبادى، مستند به وحى مى‏باشد. این اجمال دو نظریه بود و مستندات و دلایل آنها در ذیل بیان مى‏شود.   روایات اهل‏سنّت در صحاح و مسانید اهل‏سنّت، در مورد کیفیت اذان چند دسته روایت نقل شده که همگى حاکى از نوعى تشتت و اضطراب در روایات است و در ذیل به آنها اشاره مى‏گردد: 1. «حدثنا عباد بن موسى الختلّى و زیاد بن ایوب (و حدیث عبادأتم) قالا حدثنا هثیم عن ابى‏بشر قال زیاد: اخبرنا ابو بشر عن ابى عمیر بن أنس عن عمومة له من الانصار قال: اهتم النبى للصلاة، کیف یجمع الناس لها؟ فقیل له: انصب رأیة عند حضور الصلاة فاذا رأوها آذن بعضها بعضاً فلم یعجبه ذلک قال: فذکر له البُقْع ـ یعنى الشبّور ـ و قال زیاد: شبور الیهود ما فلم یعجبه ذلک و قال هو من امر الیهود قال: فذکر له الناقوس فقال هو من امر النصارى فانصرف عبداللّه‏ بن زید (بن عبد ربه) و هو مهتّم لِهّم رسول اللّه‏ فارى الاذان فى منامه قال فغدا على رسول اللّه‏ فاخبره فقال (له) یا رسول اللّه‏ انى لبین نائم و یقظان اذ أتانى آت فارانى الاذان قال و کان عمر بن الخطاب قد رأه قبل ذلک فکتمه عشرین یوماً قال ثم اخبر النبى فقال له ما منعک ان تخبرنى؟ فقال سبقنى عبداللّه‏ بن زید فاستحیت فقال رسول اللّه‏ یا بلال قم فانظر ما یأمرک به عبداللّه‏ بن زید فامضه قال: فأذن بلال، قال ابو بشر: فاخبرنى ابو عمیر ان الانصار تزعم ان عبداللّه‏ بن زید لو لا انه کان یومئذٍ مریضاً لجعله رسول اللّه‏ مؤذناً».[11] 2. «حدثنا محمد بن منصور الطوسى ثنا یعقوب ثنا ابى عن محمد بن اسحاق حدثنى محمد بن ابراهیم بن الحارث التیمى عن محمد بن عبداللّه‏ بن زید بن عبد ربه قال حدثنى ابى عبداللّه‏ بن زید، قال: لما أمر رسول اللّه‏ بالناقوس یعمل لیضرب به للناس لجمع الصلاة طاف بى و انا نائم، رجل یحمل ناقوساً فى یده فقلت یا عبداللّه‏، أتبیع الناقوس؟ قال و ما تصنع به؟ فقلت: ندعو به الى الصلاة قال: افلا ادلک على خیر من ذلک؟ فقلت: بلى قال: فقال تقول: اللّه‏اکبر اللّه‏اکبر اللّه‏اکبر اشهد ان لااله‏الاّاللّه‏... قال ثم استأخر عنى غیر بعید ثم قال و تقول اذا أقمت الصلاة اللّه‏اکبر اللّه‏اکبر اشهد ان لااله‏الاّاللّه‏ أشهد ان محمداً رسول اللّه‏... فلما اصبحت أتیت رسول اللّه‏ فأخبرته بما رأیت فقال انّها لرؤیا حق ان شاء اللّه‏ فقم بلال مع بلال فالق علیه ما رأیت فلیؤذنّ به، فانه اندى صوتاً منک فقمت مع بلال فجعلت ألقیه علیه و یؤذن به قال: فسمع ذلک عمر بن الخطاب و هو فى بیته فخرج یجر ردائه و یقول و الذى بعثک بالحق یا رسول اللّه‏ لقد رأیت مثل ما رأى فقال رسول اللّه‏ فللّه‏ الحمد».[12] و روایات فراوان دیگرى که در سنن و مسانید نقل شده است[13] و همگى مشکل سندى دارند و در دلالت آنها نیز اشکالاتى که به این دو حدیث وارد است بر آنها نیز وارد مى‏شود. پاسخ پیش از هر پاسخ، باید دانست که راوى حدیث یعنى عبداللّه‏ بن زید کیست؟ عبداللّه‏ بن زید، بسیار کم نقل حدیث کرده و ترمذى در مورد او گفته است: لا نعرف له شیئاً یصّح عن النبى الاّ حدیث الاذان؛[14] حاکم نیشابورى نیز معتقد است که وى در جنگ احد کشته شده و تمام روایاتى که از او نقل شده، منقطع است: «انه قتل بأحد و الروایات عنه کلها منقطعه».[15] او معتقد است که به خاطر اشکالات سندى، مسلم و بخارى از او حدیث نقل نکرده‏اند: «عبداللّه‏ بن زید هو الذى أرى الاذان الذى تلقاه فقها الاسلام بالقبول و لم یخرج فى الصحیحین لاختلاف الناقلین فى اسانیده».[16] اما روایاتى که مبدأ اذان را خواب عبداللّه‏ بن زید بیان مى‏کند، به لحاظ سندى و دلالى ضعیف هستند. روایت اول، دو مشکل سندى دارد. نخست آن‏که راوى حدیث مجهول است؛ زیرا مشخص نیست که این «عمومة من الانصار» چه فرد یا افرادى هستند. دیگر آن‏که ابو عمیر بن انس مورد تضعیف قرار گرفته است. ابن عبدالبر درباره او گفته است: «مجهول لا یحتج به». در سند روایت دوم نیز محمد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تمیمى است که احمد بن حنبل در مورد او گفته است: «فى حدیثه شى‏ء یروى احادیث مناکیر او منکره».[17] در همان سند، محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار وجود دارد که یحیى بن معین در موردش گفته است: «ضعیف عندى سقیم لیس بقوىّ» و نسایى در مورد وى گفته است: «لیس بقوىّ».[18] اما از جهت دلالى نیز این روایات مخدوش است: 1. ناسازگارى با مقام نبوت خداوند پیامبرش را به رسالت معبوث کرده و آن‏چه بشر از عبادات و معاملات بدان‏ها در حیات اجتماعى احتیاج داشته، به او وحى کرده است؛ به ویژه نماز را با تمام جزئیاتش براى او بیان نموده است. از این‏رو، معنا ندارد که پیامبر به مدت بیست روز یا بیشتر متحیر بوده و نمى‏دانسته چه کار باید کند و خداوند هم او را معطل گذاشته، تا یک فرد عادى او را از یک مسأله دینى آگاه سازد. این با مقام نبوت سازگارى ندارد[19] و تا به حال در هیچ حکمى سابقه نداشته که خواب، منشأ تشریع آن باشد. به هر حال، خواب را منشأ تشریع اذان دانستن، نوعى تنقیص دین و وحى تلقى مى‏شود. 2. تعارض روایات روایاتى که کیفیت شروع اذان را بیان مى‏کند، تعارض شدیدى با یکدیگر دارند، به گونه‏اى جمع میان آن‏ها امکان‏پذیر نیست؛ زیرا برخى روایات، مبدأ تشریع اذان را خواب عبداللّه‏ بن زید عنوان کرده و در برخى دیگر، مبدأ اذان توصیه عمر بن الخطاب عنوان شده است. پاره‏اى از روایات هم، خود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را مبدأ اذان مى‏داند. در ذیل به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم: روى المتقى الهندى عن هارون سعد عن زید بن على بن الحسین عن آبائه عن على علیه‏السلام: «ان رسول اللّه‏ علّم الاذان لیلة اُسرى به و فرضت علیه الصلاة.[20] روى المتقى الهندى عن مسند رافع بن خدیج: لما أسرى برسول اللّه‏ الى السماء اوحى الیه بالاذان نزل به فعلّمه جبرئیل.[21] در برخى روایات نیز توصیه عمر را مبدأ اذان دانسته‏اند: ابن جریح قال اخبرنى نافع مولى ابن عمر عن عبداللّه‏ بن عمر قال: کان المسلمون حین قدموا المدینه یجتمعون فیتحینون الصلاة و لیس ینادى بها احد فتکلموا یوما فى ذلک فقال بعضهم اتخذو انا قوساً مثل ناقوس انصارى و قال بعضهم قرناً مثل قرن الیهود فقال عمر: اولا تبعثون رجلاً ینادى بالصلاة فقال رسول اللّه‏ یا بلال قم قال ابو حمید فاذن بالصلاة و قال محمد بن اسحاق فنادى بالصلاة.[22] 3. علامه حلى در نقد دیدگاه اهل‏سنّت به این روایات مى‏نویسد: «کیف یصح استناد هذه العبادة الشریفة العامة البلوى المؤبده الموضوعة علامة على اشرف العبادات و أهمها الى منام من یجوز علیه الغلط؟!! و النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لم یلق علیه و لا اجلاء الصحابة.[23] 4. در روایت دوم، چگونه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبه ناقوس براى اعلام مردم امر کرد؛ در حالى که این عملى عبادى در شریعت عیسى بوده و حضرت، شریعت عیسى را نسخ کرده بود.[24]   دیدگاه شیعه درباره تشریع اذان شیعه به پیروى از اهل‏بیت، معتقد است که اذان، نخستین بار همانند دیگر عبادات به پیامبر وحى شد و این مسأله در شب معراج اتفاق افتاد. شهید اول در این‏باره، مى‏گوید: شیعه اجماع دارد بر اینکه اذان، از طریق وحى تشریع شده و امام صادق علیه‏السلامافرادى را که پنداشتند پیامبر اذان را عبداللّه‏ بن زید اقتباس کرده، لعنت نمود و فرمود: وحى بر پیامبرتان نازل مى‏شود، آن‏گاه گمان مى‏برید که ایشان اذان را از عبداللّه‏ بن زید گرفته است.[25] مجلسى مى‏گوید: بدان که شیعیان، اجماع بر این مطلب دارند که اذان از طریق وحى بر پیامبر اکرم رسیده است و اهل‏سنّت اجماع دارند بر اینکه از رؤیا گرفته شده است، ولى در این جهت اختلاف دارند که از رؤیاى چه کسى گرفته شده است. بعضى این رؤیا را به عبداللّه‏ بن زید، بعضى به عمر بن الخطاب و بعضى به ابى بن کعب نسبت داده‏اند، ولى همه آن‏ها مردود است، به دلیل روایاتى که از امامان معصوم علیهم‏السلام به ما رسیده است.[26] از طریق شیعه، روایاتى در مورد منشأ اذان آمده که به برخى از آنها اشاره مى‏شود: عن عمر بن اذینه عن زراره او الفضیل عن ابى جعفر علیه‏السلام قال: لما اسرى برسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله الى السماء فبلغ البیت المعمور و حضرت الصلاة فاذن جبرئیل و اقام فتقدم رسول اللّه‏ وصف الملائکة و النبیون خلف محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله.[27] عن منصور بن حازم عن ابى عبداللّه‏ علیه‏السلام قال: لما هبط جبرئیل بالاذان على رسول اللّه‏ کان رأسه فى حجر علىّ فاذن جبرئیل و اقام فلمّا انبته رسول اللّه‏ قال: یا على سمعت؟ قال نعم قال: حفظت قال: نعم، قال: ادع لى بلالاً نعلّمه فدعا على علیه‏السلام بلالاً فعلّمه.[28] البته باید توجه داشت که میان دو روایت، تعارض و تنافى وجود ندارد؛ زیرا هیچ بعید نیست که جبرئیل دو بار به مناسبت‏هاى مختلف، مطلبى را نازل کرده باشد؛ کما این‏که برخى سوره‏هاى قرآن نیز چنین‏اند.   تثویب در اذان صبح اهل‏سنّت، الصلاة خیر من النوم ـ که از آن به تثویب تعبیر مى‏شود ـ را جزء اذان صبح دانسته و قرائت آن را در اذان صبح مستحب مى‏دانند، ولى شیعه امامیه، نه تنها قرآن را جز اذان نمى‏داند، که ذکرش را به عنوان جزء، مبطل نماز مى‏داند و آن را بدعت در دین به شمار مى‏آورد. پیش از نقد و بررسى تثویب، لازم است معناى لغوى و اصطلاحى آن‏را توضیح دهیم. تثویب در لغت به معناى «رجوع کردن و بازگشت»، «قدیم» و «دعوت» آمده است و معناى اصطلاحى آن همان الصلاة خیر من النوم است. ابن اثیر در این زمینه مى‏گوید: التثویب من ثاب یثوب: اذا رجع فهو بمعنى الرجوع الى الامر بالمبادرة الى الصلاة فانّ المؤذن اذا قال «حى على الصلاة» فقد دعاهم الیها فاذا قال: الصلاة خیر من النوم فقد رجع الى کلام معناه: المبادرة الیها. تثویب را پیامبر در اذانى که به بلال تعلیم فرمود، بیان کرد و در زمان خلیفه اول، ابوبکر نیز گفتن تثویب در مساجد مرسوم نبود تا آن‏که وقتى عمر به خلافت رسید، این بند را در اذان داخل نمود.[29] در حدیث دیگرى از زید نرسى تصریح شده که الصلوة خیر من النوم بدعت بنى‏امیه است و جزء اذان نبوده است.[30] به احتمال قوى، تثویب را پس از اتمام اذان، به خاطر بیدار باش مردم مى‏گفتند و جزو اذان نبوده است، ولى بعدها وارد اذان شده و شاهد این برداشت، روایتى است که از ابوحنیفه نقل شده است. عن حمّاد بن ابراهیم قال سألته (ابو حنیفه) عن التثویب؟ فقال هو مما احدثه الناس و هو حسن مما أحدثوه و ذکر ان تثویبهم کان حین یفرغ المؤذن من اذانه: ان الصلاة خیر من النوم ـ مرتین ـ قال: اخرجه الامام محمد بن الحسن (الشیبانى) فى الآثار فرواه عن ابى حنیفه ثم قال محمد و هو قول ابى حنیفة قدس‏سره تأخذ.[31]   تثویب از دیدگاه شیعه از دیدگاه شیعه، تثویب جزء اذان صبح نبوده و خواندن آن به عنوان جزئیت، بدعت شمرده مى‏شود و در نتیجه، گفتن آن حرام مى‏باشد. در اینجا براى تثبیت موضوع شیعه، دیدگاه چند نفر از فقهاى شیعه این مذهب را نقل مى‏نماییم. 1. سید مرتضى مى‏گوید: تثویب در اذان صبح بدعت است و این امرى ثابت بوده و اجماع اصحاب ما امامیه بر آن است.[32] 2. شهید اول: تثویب و گفتن «الصلاة خیر من النوم» مى‏باشد. اقرب تحریم آن است، مگر آنکه براى تقیه باشد.[33] 3. علامه حلى: تثویب گفتن در اذان حرام است. او در جاى دیگرى مى‏فرماید: تثویب نزد ما بدعت است و آن عبارت است از گفتن الصلاة خیر من النوم.[34] 4. محقق‏اردبیلى: تثویب بدین‏دلیل بدعت شمرده شده که در اخبار نبوى از آن یاد نشده است.[35]   دلایل شیعه بر تحریم تثویب 1. توفیقى بودن احکام احکام اسلامى، به ویژه عبادات، توفیقى هستند؛ یعنى شارع باید اصل و کیفیت آنها را بیان کند و کسى مجاز نیست که از طرف خود، در احکام کم یا زیاد کند؛ زیرا این بدعت شمرده مى‏شود. پس شکى در تحریم بدعت نیست و هیچ دلیل معتبرى مشروعیت تثویب را اثبات نکرده باشد. پس وارد کردن آن در اذان، بدعت تلقى مى‏شود. محدث بحرانى در این زمینه مى‏گوید: التحقیق فى هذا المقام هو ما ذکرناه فى سابقه من ان کلا من الاذان و الاقامة عباده شرعیة متلقاة من الشارع و اخبارهما الواردة فى کیفیتهما عن ائمة الهدى علیه‏السلام خالیة من هذه الزیادات فى اثناء احدهما او بینهما کما تقدم ذکره و به یظهر التحریم متى اعتقد دخولها فى الکیفیة او التعبد بها.[36] شهید ثانى در شرح این دلیل گفته است: بل الاصلح التحریم لان الاذان و الاقامة سنتان متلقیتان من الشرع، کسائر العبادات، فالزیادة فیها تشریع محرم... .[37] 2. اجماع شیخ طوسى در کتاب الخلاف، ادعاى اجماع بر عدم مشروعیت تثویب کرده است.[38] 3. روایات معاویة بن وهب قال سألت ابا عبداللّه‏ علیه‏السلام عن التثویب الذى یکون بین الاذان و الاقامة؟ فقال: ما نعرفه.[39] مقصود از عدم شناخت آن، نفى شرعیت تثویب است و در صورتى که سنّت باشد معنا ندار، امام آن را نشناسد. ـ زید نرسى عن ابى الحسن علیه‏السلام قال الصلاة خیر من النوم بدعة بنى امیة و لیس ذلک من اصل الاذان و لا بأس اذا اراد الرجل ان ینبّه الناس للصلاة ان ینادى بذلک و لا یجعله من اصل الاذان فانا لا نراه اذاناً.[40] نکته مهم آن‏که، چند روایت در مورد تثویب از طریق اهل‏بیت وارد شده است. مثل عن ابى بصیر عن ابى عبداللّه‏ علیه‏السلام قال: النداء و التثویب فى الاقامة من السنة و حدیث عبداللّه‏ بن سنان عن ابى عبداللّه‏ علیه‏السلام قال: اذا کنت فى اذان الفجر فقل الصلاة خیر من النوم بعد حى على خیرالعمل و لا تقل فى الاقامة الصلاة خیر من النوم انما هذا فى الاذان و حدیث محمد بن مسلم عن ابى جعفر علیه‏السلام قال: کان أبى ینادى فى بیته بالصلاة خیر من النوم و لو رددت ذلک لم یکن به بأس. دو موضع نسبت به این احادیث گرفته شده است: یکى آن‏که این اخبار، حمل بر تقیه شود؛ کما این‏که شیخ طوسى و محدث بحرانى چنین کرده‏اند. دوم این‏که، محقق حلى این توجیه را نپذیرفته است و گفته الا وجه ان یقال فیه.[41] روایتان عن اهل‏بیت علیهم‏السلام اشهرهما ترکه. از این‏رو، ایشان در شرایع به کراهت تثویب حکم داده است. البته به نظر مى‏رسد راه سومى وجود دارد و آن این‏که اصحاب، از روایاتِ جواز تثویب اعراض کرده‏اند و اعراض اصحاب، موجب وهن روایات مى‏شود. افزون بر این‏که دو روایت اول با هم متعارض است؛ زیرا در یکى، تثویب در اقامه را از سنّت دانسته و در دیگرى از آن در اقامه نهى کرده است.   دیدگاه اهل‏سنّت و روایات آنها هر چند اهل‏سنّت تثویب را در اذان مستحب مى‏داند، ولى برخى از بزرگان آن‏ها، به بدعت بودن آن اعتراف کرده‏اند. 1. حسن بن مسلم گوید: مردى از طاووس یمانى پرسید که از چه زمانى الصلاة خیر من النوم گفته شد؟ او در جواب گفت: این جمله را کسى در زمان پیامبر در اذان نمى‏گفت، ولى بلال پس از وفات رسول اللّه‏ و در زمان ابوبکر، آن را از شخص غیر مؤذنى شنید و آن را از او گرفت و در اذان گفت. ابوبکر در مدت کوتاهى خلافت کرد و نوبت به خلافت عمر رسید و او گفت: اى کاش ابوبکر بلال را از آنچه احداث کرده بود، نهى مى‏کرد و کاش آن را فراموش کرده بود و مردم از آن موقع به بعد تا امروز آن را در اذان ذکر مى‏کنند.[42] 2. لیث از مجاهد نقل مى‏کند که گفت: من با پسر عمر بودم و شنیدم که مردى در مسجد تثویب مى‏گوید. ابن عمر گفت: از نزد این بدعت‏گذار خارج شویم.[43] 3. شوکانى از بحر ذخائر نقل مى‏کند که تثویب را عمر احداث کرد و فرزندش گفت: این بدعت است.[44]   روایات اهل‏سنّت حدثنا محمد بن خالد بن عبداللّه‏ الواسطى ثنا ابى عن عبدالرحمن بن اسحاق عن الزوى عن سالم عن أبیه ان النبى استشار الناس لا یهمهم الى الصلاة فذکروا البوق فکرهه من اهل الیهود... قال الزهرى وزاد بلال فى نداء صلاة العذاة: الصلاة خیر من النوم، فأقرّها رسول اللّه‏.[45] در سند این روایت، دو نفر راوى مجهول وجود دارد: یکى عبدالرحمان بن اسحاق است که رجالیون او را با عبارات زیر تضعیف کرده‏اند. سفیان در مورد او گفته است: او فردى است که اهل مدینه او را تبعید کردند و در محل کشته شدن ولید آمد، ولى ما با او هم‏نشینى نکردیم. احمد بن حنبل مى‏گوید: او از ابو زناء، احادیث مورد انکارى را نقل مى‏کند. بخارى هم گفته است: او از کسانى است که بر حافظه‏اش اعتمادى نیست.[46] دوم، محمد بن عبداللّه‏ الواسطى است. در مورد او چنین گفته شده است: ابن معین مى‏گوید: او اعتبارى ندارد و روایتش از پدرش مورد انکار است. ابو حاتم هم به نقل از یحیى بن معین گفته است: او مرد بد و دروغگویى است و روایات مورد انکارى را نقل کرده است. ابن حبان مى‏گوید: او خطا مى‏کند و مخالفت مى‏نماید. ابن ماجه حدثنا ابوبکر بن ابى شیبه ثنا محمد بن عبداللّه‏ الاسدى عن ابى اسرائیل عن الحکم عن عبدالرحمن بن ابى لیلى عن بلال: قال امرنى رسول اللّه‏ ان اثوب فى الفجر و نهانى ان اثوب فى العشاء. این حدیث از لحاظ سندى و دلالى اشکال دارد. از نظر سندى، حدیث منقطع است؛ زیرا همان‏طور که شوکانى گفته، ابن لیلى سال 17 به دنیا آمده و بلال سال 20 یا 21 در شام فوت کرده است و پیش از فتح شام نیز مرزبان بوده است. پس با توجه به کم سنى و فاصله شهرها چگونه مى‏تواند از بلال حدیث نقل کرده باشد؟[47] و نیز در مورد ابو اسرائیل گفته شده: لیس هو بذلک القوى عند اهل الحدیث.[48] از نظر دلالى اشکالش آن است که تثویب در این حدیث، به معناى مطلقِ دعوت به نماز به کار رفته است؛ زیرا اگر معنایش الصلاة خیر من النوم بود، این لفظ در مورد عشا کاربرد نداشت. ابن ماجه حدثنا عمرو بن رافع ثنا عبداللّه‏ بن المبارک عن معمر عن الزهرى عن سعید المسیب عن بلال: انه اتى النبى یؤذنه بصلاة الفجر فقیل: هو نائم فقال الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم، فأقرت فى تأذین الفجر فثبت الامر على ذلک.[49] این روایت نیز به لحاظ سندى و دلالى ضعیف است. از نظر سندى اینکه سعید بن مسیب (13 ـ 94) با توجه به فاصله زمانى، نمى‏توانسته از بلال حدیث نقل کند؛ از این‏رو، حدیث منقطع است. ابن ماجه مى‏گوید: اسناده ثقات الا انّ فیه انقطاعاً لان سعید بن المسیب لم یسمع من بلال.[50] از نظر دلالى، پیامبر اکرم جمله الصلاة خیر من النوم را به قصد اذان فجر نفرمودند، بلکه آن را براى هشدار و بیدار باش بلال بیان کردند، ولى دیگران آن را در اذان صبح داخل کردند و این ربطى به پیامبر ندارد. ابو داود عن حرث بن عبید عن محمد بن عبدالملک بن ابى محذوره عن ابیه عن جده قال: قلت یا رسول اللّه‏ علمنى سنة الاذان... قال: فان کان صلاة الصبح قلت: الصلاة خیر من النوم الصلاة خیر من النوم... .[51] در سند حدیث، محمد بن عبدالملک وجود دارد که عبدالحق در مورد او گفته است: به این اسناد احتجاج نمى‏شود. ابن قطان هم مى‏گوید: او مجهول الحال است.[52] و روایات متعدد دیگرى که سند بیشترشان ضعیف است. به هر حال، روایات این باب متعارض‏اند و نمى‏توان آن‏ها را به معنایى صحیح ارجاع داد.   دیدگاه استاد سبحانى استاد سبحانى پس از بررسى روایات باب تثویب مى‏فرماید: حاصل روایات اینکه روایات باب تثویب، جداً با یکدیگر متعارض‏اند و نمى‏توان آن‏ها را به معناى یکسانى ارجاع داد. آن‏ها پنج قسم دارد: 1. برخى روایات دلالت دارد بر اینکه تثویب را عبداللّه‏ بن زید در اذان خواب دیده و از همان آغاز جزء اذان بوده است. 2. روایاتى که دلالت دارد بر اینکه بلال، تثویب را در اذان داخل کرده و پیامبر این کار را تقریر کرده است. 3. برخى روایات، بیانگر آن است که عمر بن الخطاب به مؤذن امر کرد که آن را در اذان صبح قرار دهد. 4. برخى دیگر دلالت دارند بر اینکه پیامبر آن را به ابو محذوره، یکى از مؤذنانش تعلیم داده است. 5. بعضى روایات تصریح دارند که بلال در اذان صبح «حى على خیر العمل» مى‏گفت، ولى پیامبر دستور داد که به جاى آن «الصلاة خیر من النوم» را قرار دهد و «حى على خیر العمل» را ترک کند. با این تعارض واضح به هیچ یک از این روایات نمى‏توان اعتماد کرد و چون امر این روایات و امر بین سنّت و بدعت است پس ترک آنها متعین است؛ زیرا عقابى در ترک آنها نیست بر خلاف اینکه آن‏ها بدعت باشند.[53]   جزئیت «حى على خیر العمل» در اذان و اقامه یکى از موارد اختلاف شیعى و سنى در اذان، گفتنِ «حى على خیر العمل» است که شیعیان معتقدند این بند از ابتداى تشریع اذان و اقامه جزء آن بوده و هیچ دلیلى هم آن را نسخ نکرده است، ولى اهل‏سنّت آن را جزء اذان و اقامه نمى‏دانند. پیش از نقد و بررسى دیدگاه‏هاى موجود، لازم است به طور مختصر به تاریخچه آن اشاره گردد. از تتبع روایات تاریخى به دست مى‏آید که این بند، جزء اذان بوده و پیامبر آن را به بلال آموزش داده، ولى در عصر خلیفه دوم، از آن منع شده است. امام باقر علیه‏السلام در این زمینه مى‏فرماید: «کان الاذان بحى على خیرالعمل على عهد رسول اللّه‏ و به اُمروا ایام ابى‏بکر و صدراً من ایام عمر ثم امر عمر بقطعه و حذفه من الاذان و الاقامه فقیل له فى ذلک فقال: اذا سمع عوام الناس ان الصلاة خیرالعمل تهاونوا فى الجهاد و تخلّفوا عنه».[54] حلبى نیز به همین معنا تصریح کرده و مى‏گوید: به سند صحیح وارد شده که حى على خیر العمل در عصر پیامبر خدا جزء اذان بود تا آن که در زمان عمر از آن منع شد.   دلایل جزء بودن «حى على خیرالعمل» شیعه براى جزء بودن این بند در اذان، به دلایلى استناد کرده‏اند که به اختصار به برخى از آنها اشاره مى‏شود: الف) روایات پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در برخى روایات از پیامبر اکرم نقل شده که ایشان حى على خیرالعمل را جز اذان دانسته‏اند و در پاره‏اى از موارد، مؤذن‏ها را به گفتن آن امر کرده‏اند. عن الامام على علیه‏السلامقال: سمعت رسول اللّه‏ یقول: اعلموا ان خیر اعمالکم الصلاة و أمر بلالاً ان یؤذن حى على خیرالعمل. ـ پیامبر فرمود: بهترین اعمال شما نماز است، آن گاه به بلال امر کرد تا در اذان حى على خیر العمل بگوید.[55] ـ حافظ علوى زیدى به سند خود از ابو رافع نقل مى‏کند که هرگاه رسول خدا در اذان به حى على خیرالعملمى‏رسید، لا حول و لا قوة الاّ باللّه‏ مى‏گفت.[56] ـ ابو محذوره یکى از مؤذن‏هاى پیامبر گفت: «کنت غلاماً فقال لى النبىّ اجعل فى آخر اذانک حى على خیر العمل؛ من جوان بودم که رسول خدا مرا امر نمود تا در آخر اذان حى على خیر العمل بگویم».[57] ب) روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام در روایاتى که کیفیت اذان نقل شده، حى على خیر العمل بسان دیگر بخش‏هاى اذان ذکر شده است که به نقل برخى اکتفا مى‏شود: ـ عبداللّه‏ بن سنان قال: سألت ابا عبداللّه‏ علیه‏السلام عن الاذان؟ فقال: تقول: اللّه‏اکبر، اللّه‏اکبر اشهد ان لااله‏الاّاللّه‏، اشهد ان لااله‏الاّاللّه‏، اشهد ان محمداً رسول اللّه‏، اشهد ان محمداً رسول اللّه‏، حى على الصلاة، حى على الصلاة، حى على الفلاح، حى على الفلاح، حى على خیر العمل، حى على خیر العمل، اللّه‏اکبر، اللّه‏اکبر لااله الاّاللّه‏.[58] ـ ابو ربیع عن ابى‏جعفر علیه‏السلام فى حدیث الاسراء قال ثم امر جبرئیل علیه‏السلام فأذّن شفعاً و أقام شفعاً و قال فى اذانه: حى على خیرالعمل ثم تقدم محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فصلى بالقوم.[59] ج) سیره صحابه و اهل‏بیت علیهم‏السلام بسیارى از صحابه و اهل‏بیت علیهم‏السلام، در اذان خود به حى على خیرالعمل تصریح مى‏کردند و این نشان از پافشارى و اصرار آنان به تغییر نکردن اذان مى‏کند. اسامى کسانى که در اذان خود آن بند را مى‏گفتند، عبارت است از: على بن ابى‏طالب علیه‏السلام، بلال بن ریاح حبشى، عقیل بن ابى‏طالب، ابو محذوره مؤذن پیامبر، حسن بن على علیه‏السلام، حسین بن على علیه‏السلام، زید بن ارقم، عبداللّه‏ بن عباس، عبداللّه‏ بن عمر، جابر بن عبداللّه‏ انصارى، عبداللّه‏ بن جعفر، محمد بن على ابى‏طالب، انس بن مالک، على بن حسین بن على علیه‏السلام، ابو امامة بن سهل بن حنیف، محمد بن على الباقر علیه‏السلام، زید بن على، یحیى بن زید بن على، جعفر بن محمد الصادق علیه‏السلام، حسین بن على صاحب فخّ، موسى بن جعفر الکاظم علیه‏السلام، على بن موسى الرضا علیه‏السلام، حسن بن یحیى بن حسین بن زید بن على و... . د) اجتماع عترت هر چند قول یک نفر از اهل‏بیت علیهم‏السلام حجت است و نیازى به اجماع آنها نیست، ولى این استدلال براى اهل‏سنّت که براى اهل بیت علیهم‏السلام عصمت قایل نیستند، مفید است. به هر حال، عترت و اهل بیت در گفتن حى على خیرالعمل اتفاق نظر دارند. ـ علامه صلاح بن احمد بن مهدى مى‏گوید: اهل‏بیت بر جزء بودن حى على خیرالعمل در اذان اجماع نموده‏اند.[60] ـ حافظ علوى زیدى به سند خود از حسن بن یحیى نقل مى‏کند: خاندان رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاجماع کرده‏اند بر این‏که در اذان و اقامه «حى على خیرالعمل» بگویند.[61]   علت حذف حى على خیرالعمل از مباحث گذشته به دست آمد که این بند از ابتداى تشریع اذان، جزو آن بوده، ولى در عصر عمر از آن منع شده است. قوشجى در شرح تجرید مى‏نویسد: عمر بن خطاب در ضمن جلسه‏اى به مردم گفت: اى مردم! سه چیز در عهد رسول خدا بوده ولى من از آن‏ها نهى مى‏کنم و هر کس آن‏ها را انجام دهد، او را مجازات خواهم نمود: متعه زنان، حج تمتع و حى على خیر العمل.[62] باید دید سبب و علت واقعى این منع و برخورد شدید چه بوده است؟ علماى بسیارى تصریح کرده‏اند علت حذف این بند، براى ایجاد رغبت مردم به جهاد و عدم روى‏گردانى آن‏ها از جهاد به نماز بوده است. تفتازانى در این رابطه مى‏نویسد: حلى على خیرالعمل در عهد رسول خدا جزء اذان بود و عمر مردم را از خواندن آن منع کرد، تا مبادا مردم با اشتغال به نماز، از جهاد باز ایستند.[63] ابن شاذان نیز در این‏باره مى‏گوید: کان الاذان على عهد الرسول و على عهد ابى‏بکر و صدراً من خلافة عمر ینادى فیه «حى على خیرالعمل» فقال عمر بن الخطاب انى اخاف ان یتکلّ الناس على الصلاة اذا قیل حى على خیرالعمل و یدعو الجهاد فامر ان یطرح من الاذان حى على خیرالعمل.[64] در نقد توجیه مذکور باید یادآور شد که در عصر پیامبر هم، مسأله جنگ و جهاد مطرح بود؛ به ویژه که مسلمانان اندک بودند و اصل کیان اسلام در معرض نابودى قرار داشت، ولى پیامبر از آن نهى نکرد و در مقابل، به بلال و ابو محذوره تعلیم داد در اذان آن را بگویند. به نظر مى‏آید علت واقعى چیز دیگر باشد؛ زیرا بیشتر توجیهات، مقصود از خیرالعمل را نماز دانسته‏اند، ولى از پاره‏اى روایات به دست مى‏آید مراد از خیرالعمل، ولایت است و حذف آن، به خاطر عدم رواج ولایت اهل‏بیت علیهم‏السلام بوده است: ابن ابى عمیر انه سأل اباالحسن عن حى على خیرالعمل لم ترکت من الاذان؟ فقال ترید العلة الظاهر او الباطنة؟ قلت اریدهما جمیعاً فقال: اما العلة الظاهره فلئلا یدع الناس الجهاد اتکالاً على الصلاة و اما الباطنه فان خیر العمل الولایة فاراد من امر بترک حى على خیرالعمل من الاذان ان لا یقع حثّ علیها و دعاء الیها.   د) شهادت ثالثه یا أشهد انّ علیاً ولى اللّه‏ شیعه در اذان و اقامه بند «اشهد ان علیاً ولى اللّه‏» را که شهادت به ولایت حضرت على علیه‏السلاماست، پس از شهادت به رسالت پیامبر اضافه مى‏کند و از آن جهت که در روایات تشریع اذان، ذکرى از آن به میان نیامده، مورد بحث قرار گرفته که آیا گفتن آن در اذان و اقامه چه حکمى دارد؟ آیا افزون این قول، نوعى بدعت و تشریع نیست؟! از این‏رو، اظهار نظرهاى گوناگونى در پاسخ به این پرسش‏ها داده شده است. در این بخش، دو بحث مورد بررسى قرار مى‏گیرد: یکى بررسى دیدگاه‏هاى فقهاى بزرگ شیعه و دوم، بررسى روایاتى که در این زمینه وجود دارد. پیش از بررسى این دو مبحث، لازم به یادآورى است که انگیزه شیعه براى واردسازى این بند در اذان، تبلیغات وسیع معاویه بر ضد على بن ابیطالب و دستور به لعن حضرت بر منابر بوده است. استاد عبدالمحسن عبداللّه‏ سراوى، مستبصر سورى در این زمینه مى‏نویسد: شیعه در اذان، شهادت به ولایت را به قصد جزئیت نمى‏گوید؛ بلکه از زمانى که معاویه لعن بر على بن ابیطالب را بر بالاى منبرها و مأذنه‏ها علنى کرد، شیعه امامیه به این فکر افتاد که براى جلوگیرى از بدعت و مکتوم نشدن ولایت امیرالمؤمنین علیه‏السلام، شهادت به آن را به قصد تبرک در اذان‏ها اعلام دارد، همان‏گونه که خداوند متعال این امر را مکتوم نکرده و در قرآن، به ولایت امام على شهادت داده است.[65] و مهم‏تر اینکه برخى فقها معتقدند که شهادت ثالثه، در زمان حیات پیامبر متداول بوده، ولى در زمان بنى‏امیه ترک شده است؛ چنان‏که کتاب فلک النجاة از مصابیح الرشاد سید محمد طبرسى نقل کرده که فرموده است: انّه کان فى عهد النبى و ترک فى زمان الخلفاء بنى امیة.[66]
  • ۹۰/۰۸/۲۴
  • دکترای فقه و مبانی حقوق اسلامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی