مقدمه
اذان، خوشنواترین ترنّم و با طراوتترین سرود رهایى انسان از زنجیرهاى اسارت و بندگى مادّى است. آهنگ اذان، دلهاى زنگار گرفته و تنیده را به طَرَب مىآورد. اذان، نغمه عاشقانه بندهاى است که با هستىبخش خود نجوا مىکند و دردهاى بىدرمان خود را شفا مىطلبد.
اذان، مدخل ورود به بهترین عمل آدمى است. پیش از وارد شدن به ملاقات با پروردگار، باید سرود آمادگى را تلاوت کرد. محتواى اذان، شگفتانگیز و پل ارتباطى بین اصول و فروع دین است. اذان، بایدها را به هستها پیوند زده، آدمى را به تلاش و کوشش براى رسیدن به بهترین اعمال رهنمون ساخته و تأثیر هر موجودى را در عالم هستى، به جز ذات اقدس ربوبى نفى مىکند و راهنمایان مسیر بندگى را به تصویر مىکشد.
اذان، یکى از مسایل عبادى است که همه مذاهب اسلامى در اعتبار و مشروعیت آن اتفاق عقیده دارند و کسى در استحباب آن پیش از هر نماز واجبى تردید نکرده است. در بسیارى از بندهاى آن اتفاقنظر وجود دارد، ولى در چهار مسأله آن، اختلافهایى میان فقیهان مذاهب به چشم مىخورد:
1. کیفیت تشریع اذان؛
2. تثویب در اذان صبح؛
3. حىّ على خیرالعمل؛
4. شهادت ثالثه.
پیش از ورود به این مباحث، لازم است به روایاتى که در مورد اهمیت اذان وارد شده، اشاره کنیم.
اهمیت و جایگاه اذان
اذان در لغت به معناى اعلام است و در اصطلاح شرعى، عبارت است از اعلام به اوقات مخصوصه به الفاظ مخصوصه.[1] در مورد اهمیت، آثار و برکات اذان، روایات بسیارى از طریق شیعه و سنى نقل شده که به برخى از آنها اشاره مىشود:
امام صادق علیهالسلام از طریق پدران خود از رسول خدا نقل مىکند که فرمود:
من اذّن محتسباً یرید بذلک وجه اللّه اعطاه اللّه ثواب اربعین شهید و اربعین الف صدیق و یدخل فى شفاعته اربعون الف شیىء من امتى الى الجنة الا و ان المؤذن اذا قال: اشهد ان لاالهالاّاللّه صلى علیه سبعون الف ملک و یستغفرون له و کان یوم القیامة فى ظلّ العرش حتى یفرغ اللّه من حساب الخلائق و یکتب ثواب قوله: اشهد ان محمداً رسول اللّه، اربعون الف ملک؛[2]
هر کس اذان بگوید و تنها خدا را در نظر داشته باشد، خداوند ثواب چهل هزار شهید و چهل هزار صدیق به او مىدهد و چهل هزار نفر از گنهکاران امت من را با شفاعت او داخل در بهشت مىگرداند. آگاه باشید که مؤذن آنگاه که بگوید اشهد ان لاالهالاّاللّه هفتاد هزار ملک به او درود مىفرستند و براى او طلب آمرزش مىکنند و در روز قیامت، در سایه عرش الهى قرار مىگیرد، تا آنگاه که خداوند از حساب خلایق فارغ گردد. همچنین چهل هزار ملک ثواب گفتن اشهد ان محمداً رسول اللّه را مىنویسند.
در روایات دیگر، این مضامین به چشم مىخورد:
1. محشور شدن مؤذن با پیامبران و صدیقین و شهیدان و صالحان؛[3]
2. حرام شدن بدن مؤذنان بر آتش جهنم؛[4]
3. بخشیده شدن تمامى گناهان؛[5]
4. استجابت دعاهاى مؤذن؛[6]
5. شفاعت کردن هزار نفر؛[7]
6. واجب شدن بهشت.[8]
در منابع معتبر اهلسنّت نیز روایاتى در اهمیت و عظمت اذان وجود دارد.
بخارى به نقل از ابوهریره از پیامبر نقل مىکند که فرمود:
لو یعلم الناس ما فى النداء و الصف الاول ثم لم یجدوا الاّ ان یستهموا علیه؛[9]
اگر مردم ارزش اذان گفتن و صف اول نماز جماعت را مىدانستند، در اثر ازدحام ناچار مىشدند بر سر آن قرعه بزنند.
در روایت دیگرى معاویه از پیامبر چنین نقل مىکند: قال معاویه: سمعت رسول اللّه یقول المؤذنون اطول الناس اعناقاً یوم القیامة.[10]
الف) کیفیت تشریع اذان
در کتابهاى شیعه و سنى، روایات فراوانى در مورد چگونگى تشریع اذان وارد، و موجب بروز دو نظریه متفاوت در کیفیت تشریع اذان شده است. شیعیان معتقدند اذان، عملى عبادى به شمار مىآید که منشأ پیدایش آن به وحى برمىگردد و نخستینبار، اصل اذان و کیفیت آن در شب معراج به پیامبر وحى شد و به مردم ابلاغ فرمود و بلال را به همان شیوه آموزش داد.
بیشتر اهلسنّت بر این باورند که پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى آگاهى دادن مردم به حضور وقت نماز، دچار شگفتى و سردرگمى شد و هر یک از اصحاب، راهى را پیشنهاد نمودند و در مجموع چند روش پیشنهاد شد. دسته اول مىگفتند براى آگاهى مسلمانان به وقت نماز، از ناقوس کلیسا استفاده شود. دسته دوم گفتند از بوق یهودىها استفاده گردد. دسته سوم اظهار کردند در هنگام فرا رسیدن وقت نماز، پرچمى نصب گردد تا مردم بدین وسیله، یکدیگر را براى نماز خبر دهند. دسته چهارم معتقد بودند تعدادى چوب فراهم گردد و به هنگام وقت نماز، آنها را به یکدیگر بزنند. دسته پنجم گفته بودند براى این کار، آتشى روشن کنند. در همین حال بودند تا اینکه شخصى به نام عبداللّه بن زید در خواب دید که منادى به او اذان را آموزش مىداد و بعد جریان خواب خود را به پیامبر اطلاع داد و حضرت هم آن را پذیرفت و از آن پس، مسلمانان بر مبناى همان خواب در پنج وقت اذان مىگویند. در برخى روایات وارد شده که خلیفه دوم گفته بود: من بیست روز قبل از عبداللّه بن زید همان خواب را دیده بودم، ولى به خاطر حیا و خجالت، آن را به پیامبر نگفتم!!
به هر حال بر اساس نظریه دوم، منشأ اذان امرى بشرى بوده و پیامبر، تنها به استناد همان خواب، اذان را تشریع فرموده است؛ در حالى که طبق نظریه اول، منشأ اذان بسان دیگر امور عبادى، مستند به وحى مىباشد. این اجمال دو نظریه بود و مستندات و دلایل آنها در ذیل بیان مىشود.
روایات اهلسنّت
در صحاح و مسانید اهلسنّت، در مورد کیفیت اذان چند دسته روایت نقل شده که همگى حاکى از نوعى تشتت و اضطراب در روایات است و در ذیل به آنها اشاره مىگردد:
1. «حدثنا عباد بن موسى الختلّى و زیاد بن ایوب (و حدیث عبادأتم) قالا حدثنا هثیم عن ابىبشر قال زیاد: اخبرنا ابو بشر عن ابى عمیر بن أنس عن عمومة له من الانصار قال: اهتم النبى للصلاة، کیف یجمع الناس لها؟ فقیل له: انصب رأیة عند حضور الصلاة فاذا رأوها آذن بعضها بعضاً فلم یعجبه ذلک قال: فذکر له البُقْع ـ یعنى الشبّور ـ و قال زیاد: شبور الیهود ما فلم یعجبه ذلک و قال هو من امر الیهود قال: فذکر له الناقوس فقال هو من امر النصارى فانصرف عبداللّه بن زید (بن عبد ربه) و هو مهتّم لِهّم رسول اللّه فارى الاذان فى منامه قال فغدا على رسول اللّه فاخبره فقال (له) یا رسول اللّه انى لبین نائم و یقظان اذ أتانى آت فارانى الاذان قال و کان عمر بن الخطاب قد رأه قبل ذلک فکتمه عشرین یوماً قال ثم اخبر النبى فقال له ما منعک ان تخبرنى؟ فقال سبقنى عبداللّه بن زید فاستحیت فقال رسول اللّه یا بلال قم فانظر ما یأمرک به عبداللّه بن زید فامضه قال: فأذن بلال، قال ابو بشر: فاخبرنى ابو عمیر ان الانصار تزعم ان عبداللّه بن زید لو لا انه کان یومئذٍ مریضاً لجعله رسول اللّه مؤذناً».[11]
2. «حدثنا محمد بن منصور الطوسى ثنا یعقوب ثنا ابى عن محمد بن اسحاق حدثنى محمد بن ابراهیم بن الحارث التیمى عن محمد بن عبداللّه بن زید بن عبد ربه قال حدثنى ابى عبداللّه بن زید، قال: لما أمر رسول اللّه بالناقوس یعمل لیضرب به للناس لجمع الصلاة طاف بى و انا نائم، رجل یحمل ناقوساً فى یده فقلت یا عبداللّه، أتبیع الناقوس؟ قال و ما تصنع به؟ فقلت: ندعو به الى الصلاة قال: افلا ادلک على خیر من ذلک؟ فقلت: بلى قال: فقال تقول: اللّهاکبر اللّهاکبر اللّهاکبر اشهد ان لاالهالاّاللّه... قال ثم استأخر عنى غیر بعید ثم قال و تقول اذا أقمت الصلاة اللّهاکبر اللّهاکبر اشهد ان لاالهالاّاللّه أشهد ان محمداً رسول اللّه... فلما اصبحت أتیت رسول اللّه فأخبرته بما رأیت فقال انّها لرؤیا حق ان شاء اللّه فقم بلال مع بلال فالق علیه ما رأیت فلیؤذنّ به، فانه اندى صوتاً منک فقمت مع بلال فجعلت ألقیه علیه و یؤذن به قال: فسمع ذلک عمر بن الخطاب و هو فى بیته فخرج یجر ردائه و یقول و الذى بعثک بالحق یا رسول اللّه لقد رأیت مثل ما رأى فقال رسول اللّه فللّه الحمد».[12]
و روایات فراوان دیگرى که در سنن و مسانید نقل شده است[13] و همگى مشکل سندى دارند و در دلالت آنها نیز اشکالاتى که به این دو حدیث وارد است بر آنها نیز وارد مىشود.
پاسخ
پیش از هر پاسخ، باید دانست که راوى حدیث یعنى عبداللّه بن زید کیست؟ عبداللّه بن زید، بسیار کم نقل حدیث کرده و ترمذى در مورد او گفته است: لا نعرف له شیئاً یصّح عن النبى الاّ حدیث الاذان؛[14] حاکم نیشابورى نیز معتقد است که وى در جنگ احد کشته شده و تمام روایاتى که از او نقل شده، منقطع است: «انه قتل بأحد و الروایات عنه کلها منقطعه».[15] او معتقد است که به خاطر اشکالات سندى، مسلم و بخارى از او حدیث نقل نکردهاند: «عبداللّه بن زید هو الذى أرى الاذان الذى تلقاه فقها الاسلام بالقبول و لم یخرج فى الصحیحین لاختلاف الناقلین فى اسانیده».[16]
اما روایاتى که مبدأ اذان را خواب عبداللّه بن زید بیان مىکند، به لحاظ سندى و دلالى ضعیف هستند. روایت اول، دو مشکل سندى دارد. نخست آنکه راوى حدیث مجهول است؛ زیرا مشخص نیست که این «عمومة من الانصار» چه فرد یا افرادى هستند. دیگر آنکه ابو عمیر بن انس مورد تضعیف قرار گرفته است. ابن عبدالبر درباره او گفته است: «مجهول لا یحتج به». در سند روایت دوم نیز محمد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تمیمى است که احمد بن حنبل در مورد او گفته است: «فى حدیثه شىء یروى احادیث مناکیر او منکره».[17] در همان سند، محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار وجود دارد که یحیى بن معین در موردش گفته است: «ضعیف عندى سقیم لیس بقوىّ» و نسایى در مورد وى گفته است: «لیس بقوىّ».[18]
اما از جهت دلالى نیز این روایات مخدوش است:
1. ناسازگارى با مقام نبوت
خداوند پیامبرش را به رسالت معبوث کرده و آنچه بشر از عبادات و معاملات بدانها در حیات اجتماعى احتیاج داشته، به او وحى کرده است؛ به ویژه نماز را با تمام جزئیاتش براى او بیان نموده است. از اینرو، معنا ندارد که پیامبر به مدت بیست روز یا بیشتر متحیر بوده و نمىدانسته چه کار باید کند و خداوند هم او را معطل گذاشته، تا یک فرد عادى او را از یک مسأله دینى آگاه سازد. این با مقام نبوت سازگارى ندارد[19] و تا به حال در هیچ حکمى سابقه نداشته که خواب، منشأ تشریع آن باشد. به هر حال، خواب را منشأ تشریع اذان دانستن، نوعى تنقیص دین و وحى تلقى مىشود.
2. تعارض روایات
روایاتى که کیفیت شروع اذان را بیان مىکند، تعارض شدیدى با یکدیگر دارند، به گونهاى جمع میان آنها امکانپذیر نیست؛ زیرا برخى روایات، مبدأ تشریع اذان را خواب عبداللّه بن زید عنوان کرده و در برخى دیگر، مبدأ اذان توصیه عمر بن الخطاب عنوان شده است. پارهاى از روایات هم، خود پیامبر صلىاللهعلیهوآله را مبدأ اذان مىداند. در ذیل به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
روى المتقى الهندى عن هارون سعد عن زید بن على بن الحسین عن آبائه عن على علیهالسلام: «ان رسول اللّه علّم الاذان لیلة اُسرى به و فرضت علیه الصلاة.[20]
روى المتقى الهندى عن مسند رافع بن خدیج: لما أسرى برسول اللّه الى السماء اوحى الیه بالاذان نزل به فعلّمه جبرئیل.[21]
در برخى روایات نیز توصیه عمر را مبدأ اذان دانستهاند:
ابن جریح قال اخبرنى نافع مولى ابن عمر عن عبداللّه بن عمر قال: کان المسلمون حین قدموا المدینه یجتمعون فیتحینون الصلاة و لیس ینادى بها احد فتکلموا یوما فى ذلک فقال بعضهم اتخذو انا قوساً مثل ناقوس انصارى و قال بعضهم قرناً مثل قرن الیهود فقال عمر: اولا تبعثون رجلاً ینادى بالصلاة فقال رسول اللّه یا بلال قم قال ابو حمید فاذن بالصلاة و قال محمد بن اسحاق فنادى بالصلاة.[22]
3. علامه حلى در نقد دیدگاه اهلسنّت به این روایات مىنویسد:
«کیف یصح استناد هذه العبادة الشریفة العامة البلوى المؤبده الموضوعة علامة على اشرف العبادات و أهمها الى منام من یجوز علیه الغلط؟!! و النبى صلىاللهعلیهوآله لم یلق علیه و لا اجلاء الصحابة.[23]
4. در روایت دوم، چگونه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه ناقوس براى اعلام مردم امر کرد؛ در حالى که این عملى عبادى در شریعت عیسى بوده و حضرت، شریعت عیسى را نسخ کرده بود.[24]
دیدگاه شیعه درباره تشریع اذان
شیعه به پیروى از اهلبیت، معتقد است که اذان، نخستین بار همانند دیگر عبادات به پیامبر وحى شد و این مسأله در شب معراج اتفاق افتاد.
شهید اول در اینباره، مىگوید:
شیعه اجماع دارد بر اینکه اذان، از طریق وحى تشریع شده و امام صادق علیهالسلامافرادى را که پنداشتند پیامبر اذان را عبداللّه بن زید اقتباس کرده، لعنت نمود و فرمود: وحى بر پیامبرتان نازل مىشود، آنگاه گمان مىبرید که ایشان اذان را از عبداللّه بن زید گرفته است.[25]
مجلسى مىگوید:
بدان که شیعیان، اجماع بر این مطلب دارند که اذان از طریق وحى بر پیامبر اکرم رسیده است و اهلسنّت اجماع دارند بر اینکه از رؤیا گرفته شده است، ولى در این جهت اختلاف دارند که از رؤیاى چه کسى گرفته شده است. بعضى این رؤیا را به عبداللّه بن زید، بعضى به عمر بن الخطاب و بعضى به ابى بن کعب نسبت دادهاند، ولى همه آنها مردود است، به دلیل روایاتى که از امامان معصوم علیهمالسلام به ما رسیده است.[26]
از طریق شیعه، روایاتى در مورد منشأ اذان آمده که به برخى از آنها اشاره مىشود:
عن عمر بن اذینه عن زراره او الفضیل عن ابى جعفر علیهالسلام قال: لما اسرى برسول اللّه صلىاللهعلیهوآله الى السماء فبلغ البیت المعمور و حضرت الصلاة فاذن جبرئیل و اقام فتقدم رسول اللّه وصف الملائکة و النبیون خلف محمد صلىاللهعلیهوآله.[27]
عن منصور بن حازم عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: لما هبط جبرئیل بالاذان على رسول اللّه کان رأسه فى حجر علىّ فاذن جبرئیل و اقام فلمّا انبته رسول اللّه قال: یا على سمعت؟ قال نعم قال: حفظت قال: نعم، قال: ادع لى بلالاً نعلّمه فدعا على علیهالسلام بلالاً فعلّمه.[28]
البته باید توجه داشت که میان دو روایت، تعارض و تنافى وجود ندارد؛ زیرا هیچ بعید نیست که جبرئیل دو بار به مناسبتهاى مختلف، مطلبى را نازل کرده باشد؛ کما اینکه برخى سورههاى قرآن نیز چنیناند.
تثویب در اذان صبح
اهلسنّت، الصلاة خیر من النوم ـ که از آن به تثویب تعبیر مىشود ـ را جزء اذان صبح دانسته و قرائت آن را در اذان صبح مستحب مىدانند، ولى شیعه امامیه، نه تنها قرآن را جز اذان نمىداند، که ذکرش را به عنوان جزء، مبطل نماز مىداند و آن را بدعت در دین به شمار مىآورد. پیش از نقد و بررسى تثویب، لازم است معناى لغوى و اصطلاحى آنرا توضیح دهیم.
تثویب در لغت به معناى «رجوع کردن و بازگشت»، «قدیم» و «دعوت» آمده است و معناى اصطلاحى آن همان الصلاة خیر من النوم است.
ابن اثیر در این زمینه مىگوید:
التثویب من ثاب یثوب: اذا رجع فهو بمعنى الرجوع الى الامر بالمبادرة الى الصلاة فانّ المؤذن اذا قال «حى على الصلاة» فقد دعاهم الیها فاذا قال: الصلاة خیر من النوم فقد رجع الى کلام معناه: المبادرة الیها.
تثویب را پیامبر در اذانى که به بلال تعلیم فرمود، بیان کرد و در زمان خلیفه اول، ابوبکر نیز گفتن تثویب در مساجد مرسوم نبود تا آنکه وقتى عمر به خلافت رسید، این بند را در اذان داخل نمود.[29]
در حدیث دیگرى از زید نرسى تصریح شده که الصلوة خیر من النوم بدعت بنىامیه است و جزء اذان نبوده است.[30] به احتمال قوى، تثویب را پس از اتمام اذان، به خاطر بیدار باش مردم مىگفتند و جزو اذان نبوده است، ولى بعدها وارد اذان شده و شاهد این برداشت، روایتى است که از ابوحنیفه نقل شده است.
عن حمّاد بن ابراهیم قال سألته (ابو حنیفه) عن التثویب؟ فقال هو مما احدثه الناس و هو حسن مما أحدثوه و ذکر ان تثویبهم کان حین یفرغ المؤذن من اذانه: ان الصلاة خیر من النوم ـ مرتین ـ قال: اخرجه الامام محمد بن الحسن (الشیبانى) فى الآثار فرواه عن ابى حنیفه ثم قال محمد و هو قول ابى حنیفة قدسسره تأخذ.[31]
تثویب از دیدگاه شیعه
از دیدگاه شیعه، تثویب جزء اذان صبح نبوده و خواندن آن به عنوان جزئیت، بدعت شمرده مىشود و در نتیجه، گفتن آن حرام مىباشد. در اینجا براى تثبیت موضوع شیعه، دیدگاه چند نفر از فقهاى شیعه این مذهب را نقل مىنماییم.
1. سید مرتضى مىگوید: تثویب در اذان صبح بدعت است و این امرى ثابت بوده و اجماع اصحاب ما امامیه بر آن است.[32]
2. شهید اول: تثویب و گفتن «الصلاة خیر من النوم» مىباشد. اقرب تحریم آن است، مگر آنکه براى تقیه باشد.[33]
3. علامه حلى: تثویب گفتن در اذان حرام است. او در جاى دیگرى مىفرماید: تثویب نزد ما بدعت است و آن عبارت است از گفتن الصلاة خیر من النوم.[34]
4. محققاردبیلى: تثویب بدیندلیل بدعت شمرده شده که در اخبار نبوى از آن یاد نشده است.[35]
دلایل شیعه بر تحریم تثویب
1. توفیقى بودن احکام
احکام اسلامى، به ویژه عبادات، توفیقى هستند؛ یعنى شارع باید اصل و کیفیت آنها را بیان کند و کسى مجاز نیست که از طرف خود، در احکام کم یا زیاد کند؛ زیرا این بدعت شمرده مىشود. پس شکى در تحریم بدعت نیست و هیچ دلیل معتبرى مشروعیت تثویب را اثبات نکرده باشد. پس وارد کردن آن در اذان، بدعت تلقى مىشود.
محدث بحرانى در این زمینه مىگوید:
التحقیق فى هذا المقام هو ما ذکرناه فى سابقه من ان کلا من الاذان و الاقامة عباده شرعیة متلقاة من الشارع و اخبارهما الواردة فى کیفیتهما عن ائمة الهدى علیهالسلام خالیة من هذه الزیادات فى اثناء احدهما او بینهما کما تقدم ذکره و به یظهر التحریم متى اعتقد دخولها فى الکیفیة او التعبد بها.[36]
شهید ثانى در شرح این دلیل گفته است:
بل الاصلح التحریم لان الاذان و الاقامة سنتان متلقیتان من الشرع، کسائر العبادات، فالزیادة فیها تشریع محرم... .[37]
2. اجماع
شیخ طوسى در کتاب الخلاف، ادعاى اجماع بر عدم مشروعیت تثویب کرده است.[38]
3. روایات
معاویة بن وهب قال سألت ابا عبداللّه علیهالسلام عن التثویب الذى یکون بین الاذان و الاقامة؟ فقال: ما نعرفه.[39]
مقصود از عدم شناخت آن، نفى شرعیت تثویب است و در صورتى که سنّت باشد معنا ندار، امام آن را نشناسد.
ـ زید نرسى عن ابى الحسن علیهالسلام قال الصلاة خیر من النوم بدعة بنى امیة و لیس ذلک من اصل الاذان و لا بأس اذا اراد الرجل ان ینبّه الناس للصلاة ان ینادى بذلک و لا یجعله من اصل الاذان فانا لا نراه اذاناً.[40]
نکته مهم آنکه، چند روایت در مورد تثویب از طریق اهلبیت وارد شده است. مثل عن ابى بصیر عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: النداء و التثویب فى الاقامة من السنة و حدیث عبداللّه بن سنان عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: اذا کنت فى اذان الفجر فقل الصلاة خیر من النوم بعد حى على خیرالعمل و لا تقل فى الاقامة الصلاة خیر من النوم انما هذا فى الاذان و حدیث محمد بن مسلم عن ابى جعفر علیهالسلام قال: کان أبى ینادى فى بیته بالصلاة خیر من النوم و لو رددت ذلک لم یکن به بأس.
دو موضع نسبت به این احادیث گرفته شده است: یکى آنکه این اخبار، حمل بر تقیه شود؛ کما اینکه شیخ طوسى و محدث بحرانى چنین کردهاند. دوم اینکه، محقق حلى این توجیه را نپذیرفته است و گفته الا وجه ان یقال فیه.[41] روایتان عن اهلبیت علیهمالسلام اشهرهما ترکه. از اینرو، ایشان در شرایع به کراهت تثویب حکم داده است. البته به نظر مىرسد راه سومى وجود دارد و آن اینکه اصحاب، از روایاتِ جواز تثویب اعراض کردهاند و اعراض اصحاب، موجب وهن روایات مىشود. افزون بر اینکه دو روایت اول با هم متعارض است؛ زیرا در یکى، تثویب در اقامه را از سنّت دانسته و در دیگرى از آن در اقامه نهى کرده است.
دیدگاه اهلسنّت و روایات آنها
هر چند اهلسنّت تثویب را در اذان مستحب مىداند، ولى برخى از بزرگان آنها، به بدعت بودن آن اعتراف کردهاند.
1. حسن بن مسلم گوید: مردى از طاووس یمانى پرسید که از چه زمانى الصلاة خیر من النوم گفته شد؟ او در جواب گفت: این جمله را کسى در زمان پیامبر در اذان نمىگفت، ولى بلال پس از وفات رسول اللّه و در زمان ابوبکر، آن را از شخص غیر مؤذنى شنید و آن را از او گرفت و در اذان گفت. ابوبکر در مدت کوتاهى خلافت کرد و نوبت به خلافت عمر رسید و او گفت: اى کاش ابوبکر بلال را از آنچه احداث کرده بود، نهى مىکرد و کاش آن را فراموش کرده بود و مردم از آن موقع به بعد تا امروز آن را در اذان ذکر مىکنند.[42]
2. لیث از مجاهد نقل مىکند که گفت: من با پسر عمر بودم و شنیدم که مردى در مسجد تثویب مىگوید. ابن عمر گفت: از نزد این بدعتگذار خارج شویم.[43]
3. شوکانى از بحر ذخائر نقل مىکند که تثویب را عمر احداث کرد و فرزندش گفت: این بدعت است.[44]
روایات اهلسنّت
حدثنا محمد بن خالد بن عبداللّه الواسطى ثنا ابى عن عبدالرحمن بن اسحاق عن الزوى عن سالم عن أبیه ان النبى استشار الناس لا یهمهم الى الصلاة فذکروا البوق فکرهه من اهل الیهود... قال الزهرى وزاد بلال فى نداء صلاة العذاة: الصلاة خیر من النوم، فأقرّها رسول اللّه.[45]
در سند این روایت، دو نفر راوى مجهول وجود دارد: یکى عبدالرحمان بن اسحاق است که رجالیون او را با عبارات زیر تضعیف کردهاند. سفیان در مورد او گفته است: او فردى است که اهل مدینه او را تبعید کردند و در محل کشته شدن ولید آمد، ولى ما با او همنشینى نکردیم.
احمد بن حنبل مىگوید: او از ابو زناء، احادیث مورد انکارى را نقل مىکند. بخارى هم گفته است: او از کسانى است که بر حافظهاش اعتمادى نیست.[46]
دوم، محمد بن عبداللّه الواسطى است. در مورد او چنین گفته شده است: ابن معین مىگوید: او اعتبارى ندارد و روایتش از پدرش مورد انکار است. ابو حاتم هم به نقل از یحیى بن معین گفته است: او مرد بد و دروغگویى است و روایات مورد انکارى را نقل کرده است. ابن حبان مىگوید: او خطا مىکند و مخالفت مىنماید.
ابن ماجه حدثنا ابوبکر بن ابى شیبه ثنا محمد بن عبداللّه الاسدى عن ابى اسرائیل عن الحکم عن عبدالرحمن بن ابى لیلى عن بلال: قال امرنى رسول اللّه ان اثوب فى الفجر و نهانى ان اثوب فى العشاء.
این حدیث از لحاظ سندى و دلالى اشکال دارد. از نظر سندى، حدیث منقطع است؛ زیرا همانطور که شوکانى گفته، ابن لیلى سال 17 به دنیا آمده و بلال سال 20 یا 21 در شام فوت کرده است و پیش از فتح شام نیز مرزبان بوده است. پس با توجه به کم سنى و فاصله شهرها چگونه مىتواند از بلال حدیث نقل کرده باشد؟[47] و نیز در مورد ابو اسرائیل گفته شده: لیس هو بذلک القوى عند اهل الحدیث.[48]
از نظر دلالى اشکالش آن است که تثویب در این حدیث، به معناى مطلقِ دعوت به نماز به کار رفته است؛ زیرا اگر معنایش الصلاة خیر من النوم بود، این لفظ در مورد عشا کاربرد نداشت.
ابن ماجه حدثنا عمرو بن رافع ثنا عبداللّه بن المبارک عن معمر عن الزهرى عن سعید المسیب عن بلال: انه اتى النبى یؤذنه بصلاة الفجر فقیل: هو نائم فقال الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم، فأقرت فى تأذین الفجر فثبت الامر على ذلک.[49]
این روایت نیز به لحاظ سندى و دلالى ضعیف است. از نظر سندى اینکه سعید بن مسیب (13 ـ 94) با توجه به فاصله زمانى، نمىتوانسته از بلال حدیث نقل کند؛ از اینرو، حدیث منقطع است. ابن ماجه مىگوید: اسناده ثقات الا انّ فیه انقطاعاً لان سعید بن المسیب لم یسمع من بلال.[50]
از نظر دلالى، پیامبر اکرم جمله الصلاة خیر من النوم را به قصد اذان فجر نفرمودند، بلکه آن را براى هشدار و بیدار باش بلال بیان کردند، ولى دیگران آن را در اذان صبح داخل کردند و این ربطى به پیامبر ندارد.
ابو داود عن حرث بن عبید عن محمد بن عبدالملک بن ابى محذوره عن ابیه عن جده قال: قلت یا رسول اللّه علمنى سنة الاذان... قال: فان کان صلاة الصبح قلت: الصلاة خیر من النوم الصلاة خیر من النوم... .[51]
در سند حدیث، محمد بن عبدالملک وجود دارد که عبدالحق در مورد او گفته است: به این اسناد احتجاج نمىشود. ابن قطان هم مىگوید: او مجهول الحال است.[52]
و روایات متعدد دیگرى که سند بیشترشان ضعیف است. به هر حال، روایات این باب متعارضاند و نمىتوان آنها را به معنایى صحیح ارجاع داد.
دیدگاه استاد سبحانى
استاد سبحانى پس از بررسى روایات باب تثویب مىفرماید: حاصل روایات اینکه روایات باب تثویب، جداً با یکدیگر متعارضاند و نمىتوان آنها را به معناى یکسانى ارجاع داد. آنها پنج قسم دارد:
1. برخى روایات دلالت دارد بر اینکه تثویب را عبداللّه بن زید در اذان خواب دیده و از همان آغاز جزء اذان بوده است.
2. روایاتى که دلالت دارد بر اینکه بلال، تثویب را در اذان داخل کرده و پیامبر این کار را تقریر کرده است.
3. برخى روایات، بیانگر آن است که عمر بن الخطاب به مؤذن امر کرد که آن را در اذان صبح قرار دهد.
4. برخى دیگر دلالت دارند بر اینکه پیامبر آن را به ابو محذوره، یکى از مؤذنانش تعلیم داده است.
5. بعضى روایات تصریح دارند که بلال در اذان صبح «حى على خیر العمل» مىگفت، ولى پیامبر دستور داد که به جاى آن «الصلاة خیر من النوم» را قرار دهد و «حى على خیر العمل» را ترک کند.
با این تعارض واضح به هیچ یک از این روایات نمىتوان اعتماد کرد و چون امر این روایات و امر بین سنّت و بدعت است پس ترک آنها متعین است؛ زیرا عقابى در ترک آنها نیست بر خلاف اینکه آنها بدعت باشند.[53]
جزئیت «حى على خیر العمل» در اذان و اقامه
یکى از موارد اختلاف شیعى و سنى در اذان، گفتنِ «حى على خیر العمل» است که شیعیان معتقدند این بند از ابتداى تشریع اذان و اقامه جزء آن بوده و هیچ دلیلى هم آن را نسخ نکرده است، ولى اهلسنّت آن را جزء اذان و اقامه نمىدانند. پیش از نقد و بررسى دیدگاههاى موجود، لازم است به طور مختصر به تاریخچه آن اشاره گردد.
از تتبع روایات تاریخى به دست مىآید که این بند، جزء اذان بوده و پیامبر آن را به بلال آموزش داده، ولى در عصر خلیفه دوم، از آن منع شده است.
امام باقر علیهالسلام در این زمینه مىفرماید:
«کان الاذان بحى على خیرالعمل على عهد رسول اللّه و به اُمروا ایام ابىبکر و صدراً من ایام عمر ثم امر عمر بقطعه و حذفه من الاذان و الاقامه فقیل له فى ذلک فقال: اذا سمع عوام الناس ان الصلاة خیرالعمل تهاونوا فى الجهاد و تخلّفوا عنه».[54]
حلبى نیز به همین معنا تصریح کرده و مىگوید: به سند صحیح وارد شده که حى على خیر العمل در عصر پیامبر خدا جزء اذان بود تا آن که در زمان عمر از آن منع شد.
دلایل جزء بودن «حى على خیرالعمل»
شیعه براى جزء بودن این بند در اذان، به دلایلى استناد کردهاند که به اختصار به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف) روایات پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
در برخى روایات از پیامبر اکرم نقل شده که ایشان حى على خیرالعمل را جز اذان دانستهاند و در پارهاى از موارد، مؤذنها را به گفتن آن امر کردهاند. عن الامام على علیهالسلامقال: سمعت رسول اللّه یقول: اعلموا ان خیر اعمالکم الصلاة و أمر بلالاً ان یؤذن حى على خیرالعمل.
ـ پیامبر فرمود: بهترین اعمال شما نماز است، آن گاه به بلال امر کرد تا در اذان حى على خیر العمل بگوید.[55]
ـ حافظ علوى زیدى به سند خود از ابو رافع نقل مىکند که هرگاه رسول خدا در اذان به حى على خیرالعملمىرسید، لا حول و لا قوة الاّ باللّه مىگفت.[56]
ـ ابو محذوره یکى از مؤذنهاى پیامبر گفت: «کنت غلاماً فقال لى النبىّ اجعل فى آخر اذانک حى على خیر العمل؛ من جوان بودم که رسول خدا مرا امر نمود تا در آخر اذان حى على خیر العمل بگویم».[57]
ب) روایات اهلبیت علیهمالسلام
در روایاتى که کیفیت اذان نقل شده، حى على خیر العمل بسان دیگر بخشهاى اذان ذکر شده است که به نقل برخى اکتفا مىشود:
ـ عبداللّه بن سنان قال: سألت ابا عبداللّه علیهالسلام عن الاذان؟ فقال: تقول: اللّهاکبر، اللّهاکبر اشهد ان لاالهالاّاللّه، اشهد ان لاالهالاّاللّه، اشهد ان محمداً رسول اللّه، اشهد ان محمداً رسول اللّه، حى على الصلاة، حى على الصلاة، حى على الفلاح، حى على الفلاح، حى على خیر العمل، حى على خیر العمل، اللّهاکبر، اللّهاکبر لااله الاّاللّه.[58]
ـ ابو ربیع عن ابىجعفر علیهالسلام فى حدیث الاسراء قال ثم امر جبرئیل علیهالسلام فأذّن شفعاً و أقام شفعاً و قال فى اذانه: حى على خیرالعمل ثم تقدم محمد صلىاللهعلیهوآله فصلى بالقوم.[59]
ج) سیره صحابه و اهلبیت علیهمالسلام
بسیارى از صحابه و اهلبیت علیهمالسلام، در اذان خود به حى على خیرالعمل تصریح مىکردند و این نشان از پافشارى و اصرار آنان به تغییر نکردن اذان مىکند. اسامى کسانى که در اذان خود آن بند را مىگفتند، عبارت است از: على بن ابىطالب علیهالسلام، بلال بن ریاح حبشى، عقیل بن ابىطالب، ابو محذوره مؤذن پیامبر، حسن بن على علیهالسلام، حسین بن على علیهالسلام، زید بن ارقم، عبداللّه بن عباس، عبداللّه بن عمر، جابر بن عبداللّه انصارى، عبداللّه بن جعفر، محمد بن على ابىطالب، انس بن مالک، على بن حسین بن على علیهالسلام، ابو امامة بن سهل بن حنیف، محمد بن على الباقر علیهالسلام، زید بن على، یحیى بن زید بن على، جعفر بن محمد الصادق علیهالسلام، حسین بن على صاحب فخّ، موسى بن جعفر الکاظم علیهالسلام، على بن موسى الرضا علیهالسلام، حسن بن یحیى بن حسین بن زید بن على و... .
د) اجتماع عترت
هر چند قول یک نفر از اهلبیت علیهمالسلام حجت است و نیازى به اجماع آنها نیست، ولى این استدلال براى اهلسنّت که براى اهل بیت علیهمالسلام عصمت قایل نیستند، مفید است. به هر حال، عترت و اهل بیت در گفتن حى على خیرالعمل اتفاق نظر دارند.
ـ علامه صلاح بن احمد بن مهدى مىگوید: اهلبیت بر جزء بودن حى على خیرالعمل در اذان اجماع نمودهاند.[60]
ـ حافظ علوى زیدى به سند خود از حسن بن یحیى نقل مىکند: خاندان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهاجماع کردهاند بر اینکه در اذان و اقامه «حى على خیرالعمل» بگویند.[61]
علت حذف حى على خیرالعمل
از مباحث گذشته به دست آمد که این بند از ابتداى تشریع اذان، جزو آن بوده، ولى در عصر عمر از آن منع شده است. قوشجى در شرح تجرید مىنویسد:
عمر بن خطاب در ضمن جلسهاى به مردم گفت: اى مردم! سه چیز در عهد رسول خدا بوده ولى من از آنها نهى مىکنم و هر کس آنها را انجام دهد، او را مجازات خواهم نمود: متعه زنان، حج تمتع و حى على خیر العمل.[62]
باید دید سبب و علت واقعى این منع و برخورد شدید چه بوده است؟ علماى بسیارى تصریح کردهاند علت حذف این بند، براى ایجاد رغبت مردم به جهاد و عدم روىگردانى آنها از جهاد به نماز بوده است. تفتازانى در این رابطه مىنویسد:
حلى على خیرالعمل در عهد رسول خدا جزء اذان بود و عمر مردم را از خواندن آن منع کرد، تا مبادا مردم با اشتغال به نماز، از جهاد باز ایستند.[63]
ابن شاذان نیز در اینباره مىگوید:
کان الاذان على عهد الرسول و على عهد ابىبکر و صدراً من خلافة عمر ینادى فیه «حى على خیرالعمل» فقال عمر بن الخطاب انى اخاف ان یتکلّ الناس على الصلاة اذا قیل حى على خیرالعمل و یدعو الجهاد فامر ان یطرح من الاذان حى على خیرالعمل.[64]
در نقد توجیه مذکور باید یادآور شد که در عصر پیامبر هم، مسأله جنگ و جهاد مطرح بود؛ به ویژه که مسلمانان اندک بودند و اصل کیان اسلام در معرض نابودى قرار داشت، ولى پیامبر از آن نهى نکرد و در مقابل، به بلال و ابو محذوره تعلیم داد در اذان آن را بگویند. به نظر مىآید علت واقعى چیز دیگر باشد؛ زیرا بیشتر توجیهات، مقصود از خیرالعمل را نماز دانستهاند، ولى از پارهاى روایات به دست مىآید مراد از خیرالعمل، ولایت است و حذف آن، به خاطر عدم رواج ولایت اهلبیت علیهمالسلام بوده است:
ابن ابى عمیر انه سأل اباالحسن عن حى على خیرالعمل لم ترکت من الاذان؟ فقال ترید العلة الظاهر او الباطنة؟ قلت اریدهما جمیعاً فقال: اما العلة الظاهره فلئلا یدع الناس الجهاد اتکالاً على الصلاة و اما الباطنه فان خیر العمل الولایة فاراد من امر بترک حى على خیرالعمل من الاذان ان لا یقع حثّ علیها و دعاء الیها.
د) شهادت ثالثه یا أشهد انّ علیاً ولى اللّه
شیعه در اذان و اقامه بند «اشهد ان علیاً ولى اللّه» را که شهادت به ولایت حضرت على علیهالسلاماست، پس از شهادت به رسالت پیامبر اضافه مىکند و از آن جهت که در روایات تشریع اذان، ذکرى از آن به میان نیامده، مورد بحث قرار گرفته که آیا گفتن آن در اذان و اقامه چه حکمى دارد؟ آیا افزون این قول، نوعى بدعت و تشریع نیست؟! از اینرو، اظهار نظرهاى گوناگونى در پاسخ به این پرسشها داده شده است. در این بخش، دو بحث مورد بررسى قرار مىگیرد: یکى بررسى دیدگاههاى فقهاى بزرگ شیعه و دوم، بررسى روایاتى که در این زمینه وجود دارد.
پیش از بررسى این دو مبحث، لازم به یادآورى است که انگیزه شیعه براى واردسازى این بند در اذان، تبلیغات وسیع معاویه بر ضد على بن ابیطالب و دستور به لعن حضرت بر منابر بوده است. استاد عبدالمحسن عبداللّه سراوى، مستبصر سورى در این زمینه مىنویسد:
شیعه در اذان، شهادت به ولایت را به قصد جزئیت نمىگوید؛ بلکه از زمانى که معاویه لعن بر على بن ابیطالب را بر بالاى منبرها و مأذنهها علنى کرد، شیعه امامیه به این فکر افتاد که براى جلوگیرى از بدعت و مکتوم نشدن ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام، شهادت به آن را به قصد تبرک در اذانها اعلام دارد، همانگونه که خداوند متعال این امر را مکتوم نکرده و در قرآن، به ولایت امام على شهادت داده است.[65]
و مهمتر اینکه برخى فقها معتقدند که شهادت ثالثه، در زمان حیات پیامبر متداول بوده، ولى در زمان بنىامیه ترک شده است؛ چنانکه کتاب فلک النجاة از مصابیح الرشاد سید محمد طبرسى نقل کرده که فرموده است: انّه کان فى عهد النبى و ترک فى زمان الخلفاء بنى امیة.[66]
- ۹۰/۰۸/۲۴