برای تحقیق در علوم، روش تحقیق مشخصی وجود دارد که براساس اصول و قوانین موضوعهی آن میتوان پیرامون مسائل علمی پژوهش کنیم، مثلا، منطق روش و مدخلی است برای ورود به مسائل فلسفه، و علم اصول نسبت به فقه چون منطق نسبت به سایر علوم فلسفی است. و از این رو علم اصول را منطق فقه و منطق استنباط نامیدهاند و در این منطق فقه و استنباط، نوعی خاصی از اندیشیدن درست را فرا میگیریم که ما را برای استنباط، حکم شرعی یاری میکند.
به هر حال، هر جا فقه هست ناگزیر روشی برای استنباط وجود خواهد داشت و هر جا چنین روشی باشد ناچار اصول فقه خودنمایی خواهد کرد و بگفتهی امام فخر رازی: فقهای پیش از شافعی (یعنی پیش از تدوین اصول) در مسائل اصول فقه سخن میگفتند بی آنکه در این باره از یک قانون کلی و نظام عمومی پیروی کنند و حتی اخباری ناخودآگاه برای استنباط احکام شرعی از اصول فقه یاری میگیرد: همانطور که اشارت رفت، برای بررسی مسائل علوم عقلی ناگزیریم به منطق روی آوریم و برای بررسی در مسائل فقهی ناچاریم از علم اصول کمک بگیریم که متد و معیاری است برای استنباط صحیح، و بی مناسبت نیست که در تعریف فقه نظری افکنیم؛ باشد که از این رهگذر بر اهمیت و اعتبار علم اصول بیشتر آگاهی پیدا کنیم: فقه :علم به احکام شرعی عملی است بوسیلهی ادلهی تفصیلی آنها ، دلیلهای تفصیلی کداماند که برای تحصیل علم به احکام شرعی ناگزیر باید به آنها استناد کرد؟ در کجا این ادله بررسی و ارزشیابی میشود و راه بکار بردن آنها چگونه است؟ و در چه علمی باید به سراغ آنها رفت؟ بناچار باید علمی بدان اختصاص داشته باشد. علم اصول است که عهده دار بیان حدود و مشخصات هر یک از ادله میباشد اصولیین به طوریکه از کتابهای آنان بدست میآید ادله را موضوع علم اصول دانستهاند، اگر چه در چگونگی آن کمی اختلاف به چشم میخورد ادله اربعه ، یا دلیل بما هو دلیل ، یا دلیل بما هوهو. قدمای اصولیین نیز همین نظر را داشتهاند. در رسالهی شیخ مفید در زمینهی اصول فقه که مختصر آن در «کنز الفوائد» کراچکی آمده و به چاپ رسیده و شاید نخستین کتاب اصول در میان شیعه باشد و نیز در کتاب «عدّه»ی شیخ طوسی و «الذریعه»ی سید مرتضی، همین نکته به وضوح ذکر شده است و اغلب اصولیین متأخر نیز نص ادّله را موضوع علم اصول میشمارند. پارهای از متأخرین به جای ادله، روش استنباط یا روشهای استنباط را موضوع اصول قلمداد کرده و گفتهاند: موضوع اصول؛ طرائق استنباط احکام است؛ یعنی روشهایی که در پرتو آنها میتوان احکام شرعی را استنباط کرد و برخی دیگر طریق استنباط را موضوع دانستهاند.
هر چه باشد، یک نکته را برای ما روشن میسازد و آن نقش بسیار مهم و حساسی است که علم اصول در راه تحقق فقه اسلامی بر عهده دارد. اهمیت و اعتبار اصول در این رهگذر بر اهل فن پوشیده نیست و بنابراین، جا دارد که پیش از ورود به فقه هر چه بیشتر دربارهی این مهم به تحقیق بپردازیم و ادله را خوب و دقیق بشناسیم و طرز استفادهی از آنها را نیکو فرا گیریم تا در ارجاع فرع بر اصل و کار تطبیق که مهمترین کار یک محقق و مجتهد در فقه اسلامی است با اشکال روبرو نشویم. باری، اصول فقه، روشی است که در هریک از مکتبهای مختلف اسلامی رنگی به خود گرفته و ویژگیهایی دارد و در عین حال، همهی مذاهب را در بارهی آن و در زمینهی ادلهی فقه آثار و تألیفاتی است. هرگاه در همهی آنها مطالعه و بررسی کنیم در مییابیم که بخشی از ادله را همهی مذاهب باور دارند و در این میان هر مذهبی نیز آرایی خاص به خود دارد که از آنها بنام دلیل فقهی یاد میکنند ولی این، مورد اتفاق هم نیست و چه بسا دیگران با دیدهی ناباوری بدان نگریستهاند و آن را به باد انتقاد گرفتهاند و در نقل و تحلیل یا ردّ و بطلان آن، قلم فرسایی کردهاند.
- ۹۰/۰۸/۱۳