روایت دوم:
گرچه کمتر در کتب فقه ذکر شده، اما ابن قدامه در مغنی به آن استدلال کرده، و آن روایتی است که ابو داود در سنن خود از سعید بن عبدالعزیز از غلام یزیدبن نمران از یزیدبن نمران نقل می کند:
رأیتُ رجلاً بتبوک مقعداً فقال: مروتُ بین یدی النبیّ و أنا علی حمار و هو یصلّی، فقال: اللهم اقطع أثره فما مشیتُ علیها بعد؛65
یزید می گوید: مردی افلیج را در تبوک دیدم، و گفت: در حالی که پیامبر نماز می خواند، از مقابل او گذشتم، در حالی که سوار بر الاغی بودم، پس گفت: خدایا، دنباله او را قطع کن! بعد از آن هیچ گاه نتوانستم راه بروم!
در نقل دیگری می گوید:
انّ رسول اللّه(ص) نزل بتبوک إلی نخلة، فقال: هذه قبلتنا ثم صلّی إلیها فاقبلتُ و أنا غلام أسعی حتّی مروتُ بینه و بینها فقال: قطع صلاتنا قطع اللّه أثره، فما قمتُ علیها إلی یومی هذا.66
طبق این نقل او پسر بچه ای بوده که میان حضرت و درختی که ستره ایشان بوده، حرکت کرده است.
روایت سنداً و متناً مخدوش است. از نظر سند، به خاطر مجهول بودن راوی یعنی یزیدبن نمران، همه کسانی که متعرض حال روایت شده اند، به این مسأله اشاره کرده اند. روشن نیست که سعید اسم غلام است یا اسم راوی، ابن عساکر می گوید:
گفته شده که اسم او سعید است و گفته شده: بلکه سعید کسی است که از غلام روایت می کند.67
ذهبی در میزان الاعتدال می گوید: «سعید مولی نمران عن مولاه یزیدبن نمران، از مجاهیل است».
نسبت به سند روایت اخیر، ذهبی می گوید:
سعید بن غزوان از پدرش، نمی دانم آن دو کیستند و نه آن شخص فلج را می شناسم. عبدالحق و ابن القطان گفته اند که سند روایت ضعیف است، و می افزاید: گمان می کنم این روایت مجعول باشد.68
واضح است که روایت از نظر سندی به هیچ وجه قابل استدلال نیست.
از نظر متن نیز روایت مضمونی بسیار سخیف دارد، چرا که طبق آن پیامبر(رحمة للعالمین) کسی را که طبق برخی نقلها پسر بچه ای غیر مکلف بیشتر نبوده، نفرین می کند و باعث فلج شدن او می شود! امری که با کفار عنود هم نمی کرد، بلکه بر کفرشان چنان اندوهگین می شد که خدا فرمود:
لعلّک باخعء نفسک أن لایکونوا موءمنین.69
شاید مردی از صحابه بوده، همان طور که ابن حبان ذکر کرده،70 علاوه بر این، روایت یاد شده با روایات متعددی که ازسیره حضرت در این مسأله نقل شده، تنافی دارد، از جمله روایاتی که سابقاً از ابن عباس و عبور او با الاغش از مقابل حضرت و صفوف نماز نقل کردیم، و حضرت و یا صحابه متعرض او نشدند.
از ام سلمه روایت شده است که پیامبر(ص) مشغول نماز بود که عبداللّه یا عمربن ابی سلمه از مقابل حضرت گذشت. حضرت با دست اشاره ای کرد و او برگشت، بعد از او زینب، دختر امّ سلمه عبور کرد و حضرت همان طور با دست اشاره ای کرد، ولی او گذشت، وقتی نماز حضرت پایان یافت فرمود: «هنّ اغلب».71
طبرانی در المعجم الاوسط از ابو سعید خدری نقل می کند:
رسول اللّه(ص) مشغول نماز بود که اعرابی سوار بر مرکب از مقابل ایشان عبور کرد، پیامبر به او اشاره ای کرد، ولی متوجه نشد، پس عمر بن الخطاب او را صدا زد: یااعرابی، برگرد. وقتی پیامبر سلام داد پرسید: چه کسی سخن گفت، گفتند: عمر، فرمود: مالهذا فقه؛ سخن گفتن در نماز منافات با فهم دین دارد.72
جایی که حضرت همیشه با اشاره عبور کننده را رد می کرد و هیچ سخن نمی گفت یا حرکتی نمی کرد، چطور می توان قبول کرد که حضرت نماز را قطع کند و مشغول نفرین شود؟! نظیر روایت فوق را عبدالرزاق در مصنف خود نقل کرده است و در آخر آن آمده: «یا لک فقهاً یابن الخطاب».73
روایت سوم:
در این روایت نسبت به عقب راندن عبور کننده توسط نماز گزار مبالغه شده و عبور کننده شیطان نامیده شده است! بخاری و مسلم از ابو سعید خدری نقل می کنند که حضرت فرمود:
إذا صلّی أحدُکم إلی شیء یستره من الناس فاراد أحدء أن یجتاز بین یدیه فلیدفعه فإن أبی فلیقاتله فإنّما هو شیطان؛74
اگر یکی از شما به سوی ستره نماز می خواند، پس شخصی خواست از جلوی او عبور کند، او را دفع کند و عقب براند، اگر ابا کرد، با او بجنگد، چرا که او شیطان است!
از عبداللّه بن عمر نقل شده است که رسول اللّه فرمود:
لاتصلّ إلاّ إلی سترة و لاتدع أحداً یمرّ بین یدیک فإنْ أبی فلتقاتله فإنّما هو شیطان؛75
نماز مگزار مگر به سوی ستره ای و احدی را رها مکن که پیش روی تو عبور کند، پس اگر اصرار کرد، با او بجنگ، چرا که او شیطان است!
در نقل دیگری آمده است:
إذا کان أحدکم یصلّی فلا یدع أحداً یمرّ بین یدیه فإن أبی فلیقاتله فإنّ معه القرین.76
طبق این نقل شیطان همراه عبور کننده است و نه خود او!
نووی در مجموع77و بغوی در التهذیب78این روایت را بعد از احتجاج به روایت ابوجهیم آورده اند، بدون آن که نحوه دلالت آن بر حرمت را بیان کنند. ابن قدامه پس از ذکر روایت می گوید:
پیامبر(ص) کسی را که از مقابل نمازگزار عبورکند، شیطان نامیده و به دور کردن او و جنگ با او امر کرده است.79
لکن روایت دلالتی بر حرمت ندارد، چه مقصود، امر کردن نماز گزار به دفع عبور کننده باشد و چه مقصود، نام گذاری او به شیطان باشد. اما امر به دفع عبور کننده، قطع نظر از این که چه حکمی داشته باشد، صرفاً دلالت بر مطلوبیت دفع می کند، و هیچ اشکالی نیست در این که فعل غیر حرام دیگران یا هر امر دیگری، موضوع حکمی در حق شخص دیگر باشد، نیز هیچ نوع ملازمه ای بین مطلوبیت ردّ حتی به نحو الزامی با مبغوضیت عبور خصوصاً به نحو تحریمی وجود ندارد، تا از اوّلی، امر دومی فهمیده شود. بله، ممکن است نوعی استبعاد ادعا شود. ولی متفاهم عرفی از روایت این است که جواز دفع عبور کننده، به جهت حفظ نماز و جلوگیری از اشتغال ذهنی نماز گزار است و این امر در طول امر به وضع ستره است و اختصاصی به انسان ندارد. لذا نقل شده است که پیامبر(ص) از عبور حیوان هم در حال نماز جلوگیری می کرد80، بنابر این احتمال این که امر به دفع برای جلوگیری از وقوع منکر و گناهی در خارج باشد، بسیار ضعیف بوده و خلاف ظاهر روایت است. ابن حجر هم این احتمال را به ابوحمزه81 نسبت داده و در مقام تضعیف آن می گوید: توجه نمازگزار به نماز خویش سزاوارتر از آن است که مشغول دفع گناه از دیگری شود.82
واضح است که در این صورت، روایت دلالتی بر گناه بودن عبور نمی کند و تنها چیزی که به این روایت مربوط می شود، این است که ادعا شود بعید است عبور هیچ قبحی نداشته باشد اما با این وجود، نماز گزار مأمور به دفع عبور کننده شود. لکن استبعاد مذکور با قطع نظر از این که موجب استظهار شود، با مطلق کراهت و قبح سازگار است و دلیلی بر حرمت عبور نمی شود، بلکه نهایتاً ممکن است از آن کراهت عبور فهمیده شود.
اگر هم مقصود، استدلال به اطلاق شیطان بر عبور کننده باشد، باز ناتمام است، چرا که مصدر هر بُعدی از خدا، شیطان است. این اطلاق چه منظور آن باشد که عمل شخص عبور کننده شیطانی است،و چه منظور آن باشد که حامل و داعی عبور کننده، شیطان است، در غیر محرّمات هم درست است، بلکه در مواردی هم که فعل ارادی مطرح نباشد باز دخالت شیطان در کار است، مثل نسیان، که قرآن می گوید:
«فأنساه الشیطانُ ذکرَ ربّه»83 و یا «و ما انسانیه إلاّ الشیطان»84 نیز از قول ایوب پیامبر نقل می کند: «انّی مسّنی الشیطان بنصب و عذاب».85
بنابراین مجرد اسناد عملی به شیطان دلیل بر حرمت آن نیست و در کلام عرب اطلاق شایعی است و ربطی به تحریم و الزام ندارد.
قاضی عیاض می گوید:
عرب هر قبیحی چه شخص و یا فعل را به شیطان یا فعل او توصیف می کند.86
پس اطلاق شیطان بر عبور کننده هیچ دلالتی بر گناهکار بودن او ندارد و با کراهت نیز سازگار است. ظاهر روایت با توجه به آنچه در باره امر به دفع گفتیم، این است که دفع عبورکننده مطلوب است، چرا که موجب اشتغال خاطر نمازگزار و سلب توجه قلبی او می شود، بدین جهت، شخص عبور کننده شیطان است و یا طبق برخی نقلها، شیطان همراه اوست. خود این نقل شاهد برمدعاست که اثری که از عبور پدید می آید، صرفاً حضور شیطان یا انگیزه های شیطانی است که موجب سلب حضور قلب می شود. لذا جمهور فقها، مقاتله مذکور، در روایت را تأویل کرده و به ظاهر آن اخذ ننموده اند و در بیان علت آن گفته اند: قتال در نماز موجب فتنه و فساد نماز می شود و حال آن که امر به رد و دفع برای حفظ نماز است، پس مقاتله، دفعی است، شدیدتر از دفع اوّل.87 بله تعبیر به قتال، نشانه مبالغه در کراهت عبور است.
حاصل کلام این که: هیچ دلیل و روایتی که اثبات کند عبور حرام است، وجود ندارد و ادعای کراهت نیز منوط به حجیت سند روایت اوّل است که در آن مناقشه کردیم. در روایات اهل بیت(ع) نیز گرچه به جز مرسله دعائم و روایتی از کتاب جعفریات که هردو ضعیف السند هستند، از ذکر قتال و شیطان خالی است 88 اما امر به دفع در روایاتی معتبره آمده است.
مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از حماد از حلبی نقل می کند که از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا عبور کسی از مقابل نمازگزار نماز او را قطع می کند؟ حضرت فرمود:
لایقطع صلاة المسلم شیءء و لکن إدرأ ما استطعتَ؛89
نماز مسلمان را چیزی قطع نمی کند، لکن تا آن جا که می توانی، آن را دفع کن.
در روایتی دیگر از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از عثمان بن عیسی از ابن مسکان از ابن ابی یعفور نقل می کند که حضرت در پاسخ همین سوءال فرمود:
لایقطع صلاةَ الموءمن شیءء و لکن ادرأوا ما استطعتم.90
مانند آن است روایت حمیری در قرب الاسناد که حضرت امر به دفع را از امیرالموءمنین علی(ع) نقل می کند.91
مرحوم صاحب جواهر در رد استدلال به این روایات بر کراهت عبور، می گوید که «درأ» کنایه از تستّر است، چرا که با وضع ستره، عبور، هیچ ضرری به نماز گزار نمی رساند، پس وضع ستره، بهترین راه دفع عبور کننده است.92 اما این توجیه صاحب جواهر، خلاف ظاهر است، در هیچ کدام از روایاتی که امر به استتار و وضع ستره شده، قید «ما استطاع» نیامده، این قید فقط برای امر به «دَرأ» ذکر شده، و برای استتار، گفته شده است که «استتروا بشیءٍ»، بنابراین اگر بپذیریم که حکمت وضع ستره و جواز دفع عبور کننده، دفع مضرت عبور است، چنان که ایشان فرموده، بعید نیست که گفته شود: عبور مکروه است، همان طور که محقق قمی در غنائم الایام استدلال کرده و در کراهت عبور فرقی بین وجود ستره و عدم آن قائل نشده است.93
محقق همدانی نیز کراهت را متوجه عبور کننده دانسته است، گرچه امر به «درأ» و دفع را برای رعایت حرمت و عظمت نماز می داند، نه برای دفع ضرر عبور کننده.94
حکم دفع عبور کننده و وظیفه نماز گزار
اما آنچه در این مسأله بیش از هر چیز بروز خارجی دارد و عنایت به آن مهم است، وظیفه نماز گزار است و این که به غیر از قراردادن ستره چه کاری دیگر از او مطلوب است؟ ظاهراً تعرّض به کسی که از مقابل نماز گزار عبور می کند، همواره میان عده ای از مسلمانان رایج بوده است. قبلاً گذشت که کسی از مقابل عمربن عبدالعزیز در نمازش عبورکرد، وی چنان متعرض او شد که نزدیک بود پیراهن او را پاره کند!95
ابو سعید خدری در نماز ایستاده بود که عبدالرحمن بن حارث بن هشام از مقابل او عبور کرد، وی مانع شد، ولی او اصرار بر عبور داشت، ابو سعید ضربه ای به او زد و او را عقب راند، به او گفتند: آیا با عبدالرحمن چنین می کنی؟ گفت:
واللّه اگر اصرار کند، موی او را خواهم گرفت و نمی گذارم عبور کند!96
عمروبن دینار می گوید:
از مقابل عبداللّه بن عمر گذشتم، او که در حال نماز نشسته بود، بلند شد و به سینه من زد!97
صاحب جواهر در کلام خود از انواع اذیتهای زشت و سنگ پرانی به طرف عبور کننده و رفتارهای برخی مسلمانان سخن می راند که ظاهراً ایشان در زمان خویش مشاهده کرده است و می گوید:
شاید آنچه اکنون از بعض عوام شیعه می بینیم، از دیگران گرفته شده باشد.98
این امر و دوری آن از مذاق شریعت سبب شده تا ایشان امر به «درأ» را در اخبار حمل بر وضع ستره کند.99
به هر حال، امر به «درأ» در روایات زیادی از فریقین نقل شده است که در مسأله قبل آن را ذکر کردیم. این تعبیر که: نماز را هیچ چیز قطع نمی کند، ولی هر مقدار می توانید دفع کنید، هم در روایات اهل سنت100 از پیامبر(ص) و هم از ائمه اهل البیت(ع) نقل شده است و بیان کردیم.
علمای فریقین نیز به استحباب دفع عبور کننده فتوا داده اند، گرچه غالباً آن را مختص جایی دانسته اند که نمازگزار ستره ای گذاشته است و عبور کننده قصد دارد از بین او و ستره اش عبور کند، چرا که وضع ستره به منزله تحجیر مکان است و حق دفع مزاحم را موجب می شود.101اما برخی دیگر حکم را مطلق دانسته اند، چه ستره ای باشد وجه نباشد.
نووی می گوید: علما اتفاق دارند بر این که حق دفع برای کسی است که در نمازش تقصیر نکرده و احتیاط نموده و ستره ای نهاده است یا در جایی نماز خوانده که از عبور درامان است. از علمای شیعه، علامه حلی در تذکرة الفقهاء و نهایة الاحکام102، شهید در ذکری الشیعه،103مرحوم نراقی در مستند الشیعه،104 میرزای قمی در غنائم الایام105، محقق همدانی در مصباح الفقیه106 استحباب دفع را پذیرفته اند.
علامه حلی در تذکره می گوید:
لو لم یتفق له سترة، استحب له دفع المارّ بین یدیه، لقوله(ع): لایقطع الصلاة شیء فادْرأوا ما استطعتم؛
اگر ستره ای نگذاشته بود، مستحبّ است عابر را دفع کند، به خاطر قول حضرت... .
علامه در نهایه در تقیید جواز دفع به وضع ستره اشکال می کند. شهید در ذکری در پاسخ این سوءال که آیا کراهت عبور و جواز دفع مختص کسی است که ستره ای نهاده یا مطلق است؟ می گوید: جای تأمّل است؛ از جهتی تقصیر کرده و حق خود را ضایع کرده و برخی اخبار نیز مقیّد به وجود ستره است، اما از جهتی سایر اخبار مطلق است، می توانیم مطلق را حمل بر مقیّد کنیم.
میرزای قمی در غنائم الایام می گوید: ظاهر اخبار استحباب تحرّز از آفت عابر است و از آن فهمیده می شود که نماز گزار سلطنت بر دفع دارد، بدین معنی که اگر در زمینی مباح بالاصل به نماز ایستاد، برای او اولویت در آن مکان حاصل می شود، به طوری که سلطنت بر دفع(مزاحم) پیدا می کند. سپس متعرض کلام شهید شده و حمل بر مقیّد را بعید می شمارد و اطلاق دفع را می پذیرد، چرا که ستره، کم ترین مرتبه منع است، نه منافی و مباین با آن تا حمل مطلق توجیه داشته باشد.107
صاحب حدائق نیز همانند صاحب جواهر «درأ» را کنایه از امر به وضع ستره گرفته است، نه دفع به اشاره یا با دست راندن و مانند آن.108
جمهور علمای اهل سنت نیز دفع را واجب ندانسته و قائل به استحباب آن شده اند، گرچه ظاهر برخی کلمات آنان فقط جواز است. نووی می گوید: امر به دفع مستحب متأکّد است و احدی از علما را نمی شناسم که آن را واجب شمارد، بلکه اصحاب ما(شافعیه) و غیر ایشان تصریح کرده اند که دفع مستحب است، نه واجب.
کلام در این است که مراد از دفع مذکور چیست و تا چه مقدار نماز گزار می تواند در حال نماز مشغول تعرض به عبور کننده شود؟ آیا آنچه از مسلمانان صدر اوّل اسلام و یا دیگران سر زده و تاکنون نیز ادامه دارد، وجهی شرعی دارد؟
روشن است که دلیل این عده، همان تعبیری است که در برخی اخبار گذشت:
«لاتدع أحداً یمرّبین یدیک؛ مگذار احدی از مقابل تو عبور کند» و یا این که اگر اصرار بر عبور کرد، با او بجنگ، چرا که او شیطان است!
نیز این تلقّی که عبور کننده مرتکب گناه بزرگی شده و یا عبور موجب بطلان نماز می شود، که در بروز این رفتارها تأثیر قابل ملاحظه ای داشته است.
اکثر قریب به اتفاق علمای اهل سنت، قتال را تأویل کرده و معنای ظاهری آن را مراد ندانسته اند، همان طور که غالباً عبور را موجب قطع نماز نمی دانند، گرچه برخی قائل به حرمت عبور شده اند. نزد آنان دفع باید موجب راه رفتن در نماز یا هر چیز دیگری که با نماز منافات دارد، نشود و به اشاره با دست یا سبحان اللّه گفتن و یا گرفتن لباس عبور کننده اکتفا شود.
نووی از قاضی عیاض نقل می کند:
علما اجماع کرده اند که لازم نیست نمازگزار با سلاح به مقاتله برخیزد و یا کاری کند که موجب هلاکت عبور کننده شود. نیز اتفاق کرده اند که جایز نیست از موضع خود حرکت کند تا او را عقب راند، بلکه او را از مکان خود دفع می کند، چرا که مفسده حرکت در نماز بزرگتر از عبور عابر از دور است. آنچه برای او مباح شده آن است که از مکان خود به مقداری که دسترسی دارد، او را دفع کند.
سپس نووی می گوید: این کلام نفیسی است،109 با این همه روشن نیست چرا نووی در المجموع گفته است: اگر با اشاره نایستاد، قتال او جایز است؟!110
سرخسی از علمای حنفیه می گوید:
سزاوار است که نمازگزار عابر را از خود دور کند تا او را از نماز بازندارد، تا به قول پیامبر عمل شود که فرمود: «ادرأوا ما استطعتم». دیگر این که دفع باید به اشاره یا گرفتن کنار پیراهن باشد، به طوری که در او راه رفتن یا تعرضی نباشد. کسی گفته است: اگر به اشاره توقف نکرد، دفع او به قتال جایز است، به دلیل حدیث ابو سعید خدری، ولی ما به قول حضرت استدلال می کنیم که فرمود: انّ فی الصلاة لشغلا، یعنی بأعمال الصلاة؛ در نماز باید به عمل نماز مشغول بود و منافی آن را مرتکب نشد.111
رعینی از علمای مالکیه می گوید:
اما حکم مدافعه عابر در مذهب ما آن است که او را به آسانی دفع کند به طوری که از نماز باز نماند.112
ابن قدامه حنبلی در مغنی می گوید:
اکثر روایات از ابو عبداللّه(احمد بن حنبل) آن است که اگر عابر اصرار بر عبور داشت و از رجوع ابا کند، نمازگزار دفع را شدیدتر کند، مادامی که منجر به فساد نماز به واسطه عمل کثیر در آن نشود. از او نقل شده است به مقداری که می تواند دفع کند و قتال در نماز را نمی پسندید، چرا که موجب فتنه و فساد نماز می شود. پیامبر امر فرموده است به ردّ عابر به خاطر حفظ نماز از آنچه موجب نقص آن می شود، پس معلوم می شود آنچه را موجب فساد و بطلان آن شود، اراده نکرده است. لفظ مقاتله حمل می شود بر دفع شدیدتر و بیشتر از دفع اوّل.113
شوکانی در نیل الاوطار از قاضی عیاض و ابن البطال، اجماع بر عدم جواز راه رفتن نمازگزار، همچنین عدم جواز فعل کثیر را برای دفع عابر نقل می کند. از ابن حجر نقل می کند که جمهور قائل شده اند اگر شخصی عبور کرد و او را دفع نکرد، سزاوار نیست که وی را برگرداند، چرا که این کار موجب اعاده عبور است. از ابن ابی حمزه نقل می کند که از اطلاق شیطان بر عابر فهمیده می شود که مراد از مقاتله، مدافعه است، نه حقیقت قتال، چرا که مقابله شیطان به استعاذه و تستّر از اوست، به گفتن بسم اللّه و مانند آن.114
از مجموع کلمات علمای مذاهب روشن می شود که چیزی بیش از دفع خفیف مثل اشاره با دست و حداکثر جلوگیری از عبور با گرفتن لباس عابر را تجویز نمی کنند، و هر عملی که منافات با نماز داشته باشد یا فعل کثیر حساب شود و نمازگزار را از نماز باز دارد و بیش از عبور شخص، موجب پراکندگی حواس و اشتغال خاطر و رویگردانی از روح نماز گردد، مطلوب نمی دانند، بلکه در بسیاری موارد موجب بطلان نماز و مفسده بیشتر و فتنه می شمارند. با این همه رعینی در شرح صحیح بخاری، حمل قتال بر معنی حقیقی را به گروهی از شافعیه نسبت می دهد.115 این سخن از نووی در مجموع نیز گذشت.
شوکانی پس از ذکر این قول به بیان استبعاد و استغراب علما می پردازد و از بیهقی از خود شافعی روایت می کند که مراد از مقاتله، دفع شدیدتر از دفع اوّل است.116
اما صرف نظر از فتاوای علمای مذاهب، وجود احادیثی که در آن عابر شیطان نام گرفته و به قتال و جنگ با او امر شده، نیز انتشار حکم قطع و بطلان نماز به سبب عبور در برخی موارد و حرمت آن و نقل احادیثی که توهّم دلالت بر این ادعا را دارد، هم چنین نقل سیره برخی صحابه که دائماً مردم به پیروی سنت آنان امر می شوند، کافی است تا این توهّم دامنگیر گروهی از مسلمانان شود که اگر کسی از مقابل آنان در حال نماز عبور کرد، نماز را در صورت و یا به واقع به هم زنند و مشغول سنگ پرانی یا لعن و نفرین عابر شوند117 و با او به نزاع و مشاجره بپردازند!
از آنچه نقل کردیم کاملاً روشن می شود که این مسأله چگونه برخی صحابه و تابعین را به واکنش وا می داشته، فضای ذهنی مردم عصر اوّل و حداقل گروه زیادی از آنان را آلوده به این توهّم کرده است.
در این میان آنچه مورد غفلت قرار گرفته، سیره عملی پیامبر(ص) است. در آنچه از ایشان نقل شده، هیچ اثری از آنچه به برخی صحابه نسبت داده شده، دیده نمی شود. آن حضرت در مواردی برای جلوگیری از عبور دیگران در مقابل نماز او فقط با دست اشاره کرده اند. روایات آن را در مسأله اوّل نقل کردیم.
امیر الموءمنین(ع) در روایتی که در اصول کافی از ایشان نقل شده و مضمون محکمی دارد، روایات و راویان از پیامبر را چهارگروه می کنند: اوّل، گروهی که به حضرت دروغ بستند؛ دوم، گروهی که کلامی از ایشان شنیدند، ولی مراد حضرت را نفهمیدند و آن را بر وجه خود حمل نکردند و دچار وهم شدند. سوم، گروهی که منسوخ را حفظ کردند، ولی ازناسخ آن بی اطلاعند. چهارم، کسی که نه دروغ بر حضرت بست و نه قول او را فراموش کرد، بلکه آنچه را شنید، بر وجه خود حمل کرد، و همان طور نقل کرد، و آن را کم و زیاد نکرد و ناسخ و منسوخ را بازشناخت و این طور نبود که هر کدام از اصحاب پیامبر چیزی از او می پرسید، جواب را درست می فهمید.118
این طور شد که گروهی روایتی را نقل کردند و هر کس از آن معنایی گرفت و آن را دین خدا و سنت پیامبر نامید، بدون توجه و فهم صحیح مفاد و مقصود آن، تا آنجا که شعرانی در العهود المحمدیه در استفاده از احادیث این باب می گوید:
از رسول اللّه(ص) بر ما پیمان عمومی گرفته شده است که به هیچ عنوان از مقابل نمازگزاری عبور نکنیم، از ترس آن که مبادا به خاطر جرأتی که در مقابل حضرت باری تعالی(که نماز گزار در ذهن خود تخیّل کرده است) نشان داده ایم، در دیوان شیاطین نوشته شویم!119
با این اوصاف بسیاری از احکام و آداب مربوط به نماز مانند خیلی احکام دیگر، از وجه صحیح و سنت واقعی دور شد، تا آنجا که صحابه را به تعجب و افسوس واداشت. طحاوی از ابو موسی اشعری نقل می کند:
پس از آن که به امامت علی(ع) نماز گزارد گفت: او نمازی را که با پیامبر می خواندیم، به یاد ما آورد. آنچه فراموشش کردیم و یا عمداً ترکش کردیم. هرگاه که فرود می آمد و هرگاه که بلند می شد و هرگاه که سجده می کرد، تکبیر می گفت.120
عمران بن حصین به مطوف بن عبداللّه می گوید:
علی نماز محمد(ص) را به جا آورد و مرا به یاد نماز او انداخت.121
زهری می گوید:
دردمشق وارد بر انس بن مالک شدیم، در حالی که در تنهایی می گریست، گفتم: چرا می گریی، گفت: از آنچه درک کردم، چیزی نمی شناسم به جز نماز، و آن هم تضییع شد!122
شافعی از طریق وهب بن کیسان نقل کرده:
دیدم عبداللّه بن زبیر ابتدا نماز را می خواند، بعد خطبه نماز را، سپس گفت: همه سنتهای رسول اللّه(ص) تغییر پیدا کرده، حتی نماز!123
در چنین فضایی، ائمه اهل البیت(ع)، به رفع توهمات و بدفهمی ها همت گماشتند و سنت صحیح پیامبر را بیان کردند و وجه مراد و حمل درست احکام و آداب را تبیین نمودند.
کلینی از محمد بن مسلم روایت می کند که:
ابو حنیفه بر امام صادق(ع) وارد شد و گفت: پسر شما موسی را دیدم که نماز می خواند و مردم از مقابل او عبور می کنند و او آنان را نهی نمی کند، و فیه ما فیه، پس امام فرزند خود را طلبید و آنچه را ابو حنیفه گفته بود به او گفت. موسی بن جعفر(ع) گفت: بله، پدر، آن که من برای او نماز گزاردم، به من نزدیکتر بود از عابران، خداوند می گوید: «ونحن أقرب إلیه من حبل الورید». امام(ع) او را به خود چسباند و گفت: پسرم، پدر و مادرم فدای تو! ای کسی که اسرار، نزد تو به ودیعت نهاده شده است!124
در روایت دیگری ابن ابی عمیر می گوید:
سفیان ثوری، موسی بن جعفر(ع) را که پسر بچه ای بود دید که نماز می خواند و مردم از مقابلش تردد می کردند، پس به ایشان گفت: مردم از مقابلت عبور می کنند و طواف می گزارند، حضرت فرمود: آن که برای او نماز می خوانم، از ایشان نزدیکتر است.125
در روایتی دیگر نقل شده است که:
امام حسین(ع) مشغول نماز بود که مردی از جلوی حضرت گذشت، یکی از همنشینان حضرت او را نهی کرد، وقتی نماز حضرت پایان یافت، فرمود: چرا او را نهی کردی؟ گفت: یابن رسول اللّه، میان شما و محراب عبور کرد، حضرت فرمود: وای به حال تو، خدای تعالی به من نزدیکتر است از این که کسی میان من و او عبور کند!126
طبق این روایات، ائمه اهل البیت(ع) از طرفی عدم لزوم تعرض و نهی عابر را به کسانی که چنین توهّمی داشتند، گوشزد می کردند، از طرفی دیگر با بیان این که خداوند نزدیکتر از عابر است، حکمت آدابی چون وضع ستره و دفع عابر را می فهماندند، و این که اینها برای حفظ و صیانت از حضور و توجه قلبی نمازگزار است، و خود آن نباید سبب اعراض و دوری از نماز و روح آن شود.
در روایتی دیگر مرحوم حمیری در قرب الاسناد از حسن بن ظریف از حسین بن علوان از امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش نقل می کند که:
علی(ع) در جواب سوءال از عبور انسان یا حیوان از جلوی نماز گزار، فرمود: نماز را چیزی قطع نمی کند و لکن آن مقدار که می توانید دفع کنید. نماز عظیم تر از آن است!127
عظمت نماز اقتضا می کند که به عبور دیگران، قطع نشود و باطل نگردد و یا این که آن مقدار که در توان است، عبور کننده دور شود. توهّم قطع نماز ناشی از عدم معرفت به عظمت نماز است. عدم نهی ائمه(ع) از عبور عابر، منافاتی با امرایشان به دفع در سایر روایات ندارد، چنان که با آنچه از پیامبر نقل شده است که با اشاره دست مانع عبور عابر می شد منافات ندارد.
از پیامبر(ص) نیز امر به منع عابر وارد شده ودفع هم به اشاره نقل شده است، اما عدم نهی و انکار عابر نیز نقل شده است که روایات آن را از ابن عباس نقل کردیم. از طرفی انکار کسی که عابر را نهی کرده، نیز نقل شده است، مانند انکار حضرت بر عمر که عابر را صدا زد و گفت: عقب برگرد، گرچه این انکار از جهت تکلم در نماز است، ولی برخی مراتب نهی و منع را انکار می کنند، و یا انکار حضرت بر عیاش بن ربیعه که هنگام عبور الاغ، سبحان اللّه گفت و گمان کرد عبور او قاطع نماز است.128
از ائمه اهل البیت(ع) نیز امر به وضع ستره و دفع روایت شده، ولی از طرفی چون توهّم نوعی شدت و لزوم در مسأله در زمان آنان شایع شده بود، بر آنان بود با فعل و قول، خطای این توهّم را آشکار سازند و وجه صحیح این آداب را برای مردم روشن نمایند و بدین ترتیب عدم صحت برخی روایات منقول از پیامبر و یا کج فهمی ها را آشکار کنند.
مرحوم کلینی از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از عثمان بن عیسی از ابن مسکان از ابو بصیر از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود:
نماز را هیچ چیز قطع نمی کند، و لکن به چیزی تستّر کنید و اگر به اندازه یک ذراع زمین جلوی تو بلند باشد، متسترشده ای. فضیلت در مسأله این است که به چیزی تستّرکنی و در مقابل خود چیزی قرار دهی که تو را از عابر حفظ کند. اگر هم نکردی، اشکال ندارد، زیرا آن که نماز گزار برای او نماز می خواند، به وی نزدیکتر است از کسی که جلوی او عبور می کند، لکن این عمل ادب و توقیر نماز است.129
تأثیر عبور در نماز
اگر نماز گزار به سوی ستره نماز نخواند و انسان یا حیوانی از مقابل او عبور کند، آیا نمازش باطل می شود، یا اگر ستره ای داشته باشد و عبور از میان او و ستره واقع شود، آیا عبور موجب بطلان نماز است یا موجب نقصان آن و یا این که عبور هیچ ضرری به نماز نمی رساند؟
بی هیچ اختلافی میان امامیه، عبور، قاطع نماز نیست، چه عابر انسان باشد و چه حیوان، دور باشد یا نزدیک، ستره ای باشد یا نباشد، و نماز گزار عابر را دفع کند یا دفع نکند.
ظاهر بعضی کلمات آن است که عبور مضر به کمال نماز است و موجب مرجوحیت نماز می شود. صاحب جواهر(ره) برخی روایات را مشیر به این مطلب و برخی دیگر را ظاهر در آن دانسته است. به نظر وی غرض از وضع ستره، رفع مرجوحیت مذکور به وسیله ستره است.130
محقق قمی گفته است:
ظاهر آن است که سِرّ استحباب ستره دفع ضرر عابر است، همان طور که سِرّ در استحباب دفع عابر، همان است.131
اهل سنت، نیز غالباً قائل به عدم قاطعیت عبور شده اند، بلکه گاهی ادعای اجماع بر آن می کنند، لکن مخالفت برخی نقل شده است.
نووی در مجموع می گوید:
مسأله سوم: اگر به سوی ستره نماز خواند و میان او و ستره مردی یا زنی یا کودکی یا کافری یا سگ سیاهی یا الاغی یا حیوانی دیگر عبور کرد، نماز نزد ما باطل نمی شود.
شیخ ابو حامد و اصحاب گفته اند که این قول عامه اهل علم است، به جز حسن بصری که گفته است:
عبور الاغ و سگ سیاه مبطل است، و احمد و اسحاق گفته اند که مبطل فقط عبور سگ سیاه است.132
ابن قدامه در مغنی می گوید:
قول مشهور از احمد بن حنبل آن است که نماز را فقط عبور سگ سیاهی که هیچ رنگ دیگری در بدن او نیست، باطل می کند و نقل دیگری نیز هست که او عبور سگ سیاه و الاغ را قاطع نماز می دانسته است.133
قول مشهور احمد را ترمذی و دیگران نیز از او نقل کرده اند،134 ولی ابن حزم ظاهری قول دیگر را به او نسبت داده و خود نیز آن را پذیرفته، گرچه در بطلان فرقی بین عبور و توقف در مقابل نمازگزار نگذاشته است.135
همچنین ابن تیمیه قائل به بطلان نماز به عبور هر سه شده و گفته:
متّجه آن است که همه آنها نماز را باطل می کنند، ولی بین عبور و توقف فرق است، همان طور که عبور مرد سبب نقصان ثواب نماز است، نه توقّف او.136
البانی نیز در تمام المنه همین قول را پذیرفته137 و شوکانی در نیل الاوطار مفاد احادیث را همین دانسته است.138
ادله عدم قطع در فقه عامه
برای قول به عدم قطع، به دو گروه از روایات استدلال شده است: یک گروه روایات ناقل کلام پیامبر(ص) و گروه دوم روایات ناقل فعل و تقریر آن حضرت.
الف. روایات لفظی
روایت اوّل: ابو سعید خدری می گوید رسول اللّه(ص) فرمود:
نماز را هیچ چیزی قطع نمی کند اما دفع کنید آن مقدار را که می توانید. هر آینه عابر، شیطان است!139
روایت دوم: دارقطنی در سنن خود از عبداللّه بن عمر نقل می کند:
رسول اللّه(ص) و ابو بکر و عمر گفتند: نماز مسلمان را هیچ چیز قطع نمی کند اما دفع کنید آن مقدار را که می توانید.140
این روایت که از قول پیامبر و نیز ابوبکر و عمر نقل شده حاکی از آن است که این حکم از اموری نیست که پس از پیامبر تغییر کرده باشد و اجتهادی از خلفا بر خلاف نظر حضرت واقع شده باشد. نیز تأکیدی است از طرف ابن عمر بر ثبوت و استمرار این حکم در شریعت.
روایت سوم: دارقطنی از ابی امامه از پیامبر(ص) نقل می کند:
نماز را هیچ چیز قطع نمی کند.141
روایت چهارم: دارقطنی از ابو هریره نقل می کند که پیامبر فرمود:
نماز انسان را عبور انسان و حیوان قطع نمی کند اما دفع کن آن مقدار که می توانی.142
روایت پنجم: از انس بن مالک نقل شده است:
حضرت مشغول اقامه جماعت بود که الاغی از مقابل نمازگزاران عبور کرد، عیاش بن ربیعه گفت: سبحان اللّه، سبحان اللّه، وقتی رسول اللّه(ص) سلام داد فرمود: چه کسی سبحان اللّه گفت، عیاش گفت: من، شنیدم که عبور الاغ نماز را قطع می کند، حضرت فرمود: نماز را هیچ چیز قطع نمی کند.143
از این روایت معلوم می شود که توهّم بطلان نماز به عبور مثل الاغ درزمان حضرت نیز وجود داشته است و عده ای به آن لب گشوده اند و برخی هم آن را شنیده و در حضور پیامبر بر آن ترتیب اثر داده اند. همین امر کافی است تا در اخذ اقوال صحابه و اعتماد بر آن به نحو مطلق نتوان ملتزم شد و آن را کاشف از قول پیامبر یا روح دین دانست.
روایت ششم: جابربن عبداللّه انصاری می گوید:
پیامبر(ص) در نماز ایستاده بود که گوسفندی رفت تا از مقابل حضرت عبور کند، حضرت مانع عبور آن شد، سپس فرمود: نماز را هیچ چیز قطع نمی کند اما دفع کنید هر مقدار که می توانید.144
از آنجا که دفع گوسفند موهم این بود که عبور حیوان مبطل است، حضرت به طور عام فرمود عبور هیچ چیز نماز را قطع نمی کند. اگر عبور حیوانات دیگر مثل سگ و الاغ، نماز را قطع می کرد، اهمال ذکر آن نیکو نبود، چرا که حضرت در مقام بیان تمام حکم شریعت در موضوع بود، نه فقط بیان حکم گوسفند. ظاهر چنین عامی با توجه به توهمی که از فعل حضرت یا گفته های دیگران پدید می آید، این است که نماز برتر از آن است که با عبور شیئی از مقابل نمازگزار باطل شود.
- ۹۰/۰۸/۱۲