از مشهورات در فقه، لزوم تعیین قطعى ثمن و علم طرفین به آن در هنگام انعقاد قرارداد بیع است; بطورى که اگر چنین امرى محقق نباشد، بیع باطل است. در مقابل این راى، گروهى بر آنند که دست کم در پارهاى از موارد وجود نوعى جهل در ثمن، مبطل بیع نیست.
در مقاله حاضر این سخن مطرح و مستدل شده است که افزون بر تعیین قطعى و نهایى ثمن، توافق بر روش تعیین ثمن نیز مصحح بیع است. به عبارت دیگر «تعیین مکانیزم تعیین ثمن، نیز از مصادیق تعیین ثمن است.»
مقاله، نخست دلایل نظریه لزوم قطعى ثمن - به عنوان شرط صحتبیع - را تقریر و نقد مىکند و سپس دلایل نظریه کفایت قابلیت تعیین ثمن را ارایه و تثبیت مىنماید.
طرح موضوع
از گفتههاى مشهور که افزون بر شهرت، ظاهرى خدشهناپذیر و مسلم نیز دارد، آن است که در همان لحظههاى تشکیل قرارداد بیع، بها و کالا باید براى طرفین کاملا مشخص باشد و جهل و ابهام در ثمن یا مثمن به بطلان قرارداد مىانجامد. از سوى دیگر امروزه در بسیارى از موارد طرفین آگاهى کاملى از عوضین ندارند یا دست کم در یکى از عوضین براى آنان یا یکى از آنان ابهام وجود دارد. موضوع این مقاله آن است که «لزوم تعیین قطعى ثمن به عنوان شرط صحت عقد بیع» از چه اعتبار و ارزشى برخوردار است؟ آیا در شمار آن امور مسلم و حتمى است که نمىتوان دست از آن کشید، هرچند به بطلان بسیارى از قراردادها منجر شود؟ یا مىتوان با ارایه تفسیرى نو - البته سازگار با مبانى اساسى فقه معاملى - راهى فراختر از مسیر سنتى در پیش گرفت و با صحیح شمردن قراردادهایى که ثمن در آنها به صورت قطعى تعیین نشده است، طرفین قرارداد و نیز اشخاص ثالث ذىحق در چنین معاملاتى را از سرگردانى رهانید؟
بجاست در همین آغاز، درباره گستره سخن، توضیحى ارایه شود. لزوم تعیین هم در ثمن شرط درستى قرارداد بیع شمرده شده است، هم در مثمن. طرفداران این نظریه، چه مبیع دچار ابهام باشد چه ثمن، به بطلان بیع حکم کردهاند; اما این نگاشته صرفا به بررسى وضعیت ثمن شناور و نامعین مىپردازد. زیرا در روزگار ما - چنانچه زیر عنوان تاریخچه موضوع خواهد آمد - مشکل، بیشتر در ثمن شناور است. امروزه معمولا فراوردههاى صنعتى برابر استانداردها و نقشههاى کاملا مشخص تولید شده، و به بازار مصرف ارایه مىشود. و کاتالوگها، مشخصات و حتى ویژگیهاى غیر اساسى کالاها را تعیین و معرفى مىکند. و مبیع را تقریبا از هرگونه ابهام مىرهاند. از این روى تاکید این نوشته بر ثمن شناور است.
تاریخچه موضوع
بیع، رایجترین و کهنترین قراردادها و کاملترین گونه از اقسام عقود معوض (3) است; «از نظر تاریخ حقوق، بیع مولود معاوضه سادهاى است که احتیاجات بشر از دیرزمان، آن را به وجود آورده و بتدریج قیودى به آن افزوده شده تا به صورت کنونى در آمده است.» (4)
سادهترین شکل بیع آن است که دارنده کالا آن را به خواستار آن عرضه مىکند و در برابر کالایش، بهایى را که مورد توافق واقع شده، دریافت مىدارد. نه در کالا ابهامى است و نه در بها تاریکى و جهالتى; اما تحولات اقتصادى که در پى صنعتى شدن تولید از سده هجدهم میلادى بدینسو با سرعت و شتاب وصف ناشدنى در همه شؤون جامعه بشرى تاثیرات شگرف گذارد، نهاد بیع را نیز از مرحله سنتى و حالتساده تاریخى خود به مرحله جدیدى وارد کرد. با حرکت کشتیهاى بخار که تولیدات صنعتى را از این سوى زمین به آن سوى مىبرد، و با همگانى شدن تلگراف، تلفن، تلکس و تازهتر از همه رایانه و اینترنت، حجم تجارت جهانى دهها برابر افزایش یافته، مسایل نوپیدایى در حوزه قرارداد بیع مطرح شده است: عقد مکاتبهاى، نهاد بیمه در بیع، بیع اسنادى و دهها مساله دیگر. یکى از این مسایل، بیع با ثمن شناور است که موضوع سخن ماست.
عوامل و انگیزههاى متعددى مدیران اقتصادى را بر آن داشته است تا کالاهاى تولیدى را پیش فروش کنند و براى پیشگیرى از ضرر و زیان، تعیین قطعى ثمن را به آینده مثلا زمان تحویل کالا واگذارند; یعنى بر خلاف بیع سنتى، خریدار هنگام امضاى قرارداد بیع، نداند ملزم به پرداخت چه مبلغى به عنوان ثمن است و فروشنده نیز نداند چه بهایى را دریافتخواهد نمود. برخى از عوامل روى آوردن به چنین بیعى، این امور است: کاهش نقدینگى در دست مردم که به کاهش تورم مىانجامد، جهت دادن به انتظارات مصرف کنندگان، تامین منابع مالى تولید کنندگان، و اطمینان آنان نسبتبه فروش تولیدات که مدیران تولید را در برنامهریزى و تعیین موجودى (خواسته و ناخواسته) انبار یارى مىدهد.
تاریخچه چنین موضوعى در بیع داخلى کشور ما، به ده سال نمىرسد. در 19 مرداد سال 1373 شرکت ایران خودرو در اطلاعیهاى خبر داد که متقاضیان خرید پیکان 1600 مىتوانند با واریز مبلغ 000/500/14 ریال با شرکت قرارداد ببندند. در بند دوم شرایط قرارداد مقرر شده بود که ثمن معامله، به هنگام تحویل و حدود یک میلیون ریال کمتر از قیمت روز بازار محاسبه خواهد شد. شرکت پارس خودرو 8/12/73 اعلام کرد محصولات خود را پیش فروش مىکند; با این تفاوت که نه تنها بهاى نیسان پاترول و جیپ صحرا مجهول است، بلکه میزان مبلغ قابل کسر از قیمتبازار نیز غیرمعین است. در اطلاعیه مذکور آمده است: «ضمنا در زمان تحویل خودرو، تسویه حساب، متناسب با طول زمان تحویل سالانه 20 درصد تخفیف به آن تعلق گرفته و از بهاى فروش مصوب [که فعلا مجهول است] کسر خواهد شد. بهاى فروش زمان تحویل نیز مبلغى کمتر از قیمت روز [که آن نیز مجهول است] در زمان تحویل خواهد بود.» دیگر تولید کنندگان خودرو از جمله شرکتسایپا، پارس خودرو، زامیاد و ایران کاوه نیز براى پیشفروش محصولات خود به نظیر چنین روشى روى آوردهاند.
افزون بر بیع داخلى، در بیع بینالمللى نیز با این مساله مواجه هستیم. کافى استیادآورى شود مهمترین محصول کشور ما، نفت، معمولا با ثمن شناور پیش فروش مىگردد.
این تاریخچه نشان مىدهد مساله فروش کالا با ثمن شناور یعنى بهایى که هنگام تشکیل قرارداد بیع معلوم نیست، اما روش تعیین آن مورد توافق قرار گرفته است (بالفعل معلوم نیست اما قابلیت تعیین دارد) یکى از مسایل امروز ماست. در این مساله دو نظریه مهم مطرح است. یکى همان راى مشهور که فعلیت تعیین ثمن شرط صحتبیع است و دیگر، نظریهاى که قابلیت تعیین را کافى مىداند و تعیین روش تعیین را نوعى تعیین ثمن مىشمارد. هر یک از این دو نظریه با اصطلاحات و روشهاى فقهى و حقوقى - که بیگانه از هم نیز نیست - قابل بررسى است. نوشته حاضر به این بررسى به شیوه فقهى مىپردازد.
گفتار نخست
نظریه لزوم قطعى بودن ثمن به عنوان شرط صحتبیع
بسیارى از فقیهان هم در کتابهاى استدلالى و نیمه استدلالى و هم در کتابهاى فتوایى خود تصریح کردهاند که یکى از شروط درستى عقد بیع معلوم بودن عوضین براى طرفین است. نخست نمونههایى از گفتهها و نوشتههاى این گروه از فقیهان آورده مىشود، پس از آن دلایل این نظریه تقریر مىگردد. و سرانجام زیر عنوان جداگانهاى این ادله نقد و بررسى مىشود.
دلایل این نظریه
1 - نقل اقوال
بند اول - فقهاى شیعه
محقق حلى در شرایع الاسلام مىفرماید: شرط است که قدر و جنس و وصف ثمن معلوم باشد و اگر به حکم یکى از طرفین بیع شود- یعنى تعیین آن به یکى از طرفین سپرده شود- عقد منعقد نمىگردد. (5)
صاحب جواهر در شرح این سخن محقق گفته است: اگر تعیین ثمن به یکى از طرفین عقد، یا شخص ثالثى، یا عرف و عادتى که در تعیین مقدار یا جنس یا وصف ثمن هست واگذار گردد، عقد منعقد نمىشود و مىافزاید: در اصل اعتبار علم طرفین به ثمن میان فقیهان ما اختلافى نیافتهام مگر اسکافى. وى پس از نقل سخن اسکافى - که در بخش بعدى خواهد آمد- در نقد و بررسى آن مىگوید: این سخن متروک استبلکه هم پیش از اسکافى و هم پس از او، اجماع فقها بر خلاف این راى محقق است; ... این سخن با حدیث نبوى که متضمن نهى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم از بیع غررى است، مخالفت دارد. (6) بنابراین صاحب جواهر با استناد به اجماع و حدیث نهى از بیع غررى، علم به ثمن را از شرایط صحتبیع مىداند.
مرحوم علامه در کتاب قواعد، محقق ثانى در کتاب جامع المقاصد ضمن شرح کلام علامه، (8) و شیخ انصارى در مکاسب از همین نظریه طرفدارى کردهاند. شیخ در مسالهاى مستقل از کتاب مکاسب گوید: «معروف است که علم به میزان ثمن از شرایط درستى بیع است. پس اگر متاعى فروخته شود و تعیین بهاى آن به یکى از طرفین سپرده شود عقد باطل است». سپس از مختلف و تذکره علامه، اجماع فقها، و از شرح لمعه و حاشیه سلطان العلما، اتفاق علما و از سرائر، نفى خلاف میان مسلمانان نسبتبه این حکم را نقل مىکند.
شیخ، دلیل اصلى این حکم را روایت نفى غرر مىداند و ضمن اشاره به روایات باب به عنوان جمع بندى مطلب مىگوید: «در هر صورت این که حکم کنیم بیعى که تعیین ثمن آن به مشترى سپرده شده است، صحیح مىباشد و ... ثمن را منصرف و محمول بر قیمتسوقیه بدانیم - چنانکه نقل شده است ظاهر کلام حدائق این راى است - قولى ضعیف مىباشد، و ضعیفتر از این نظر، کلامى است که از اسکافى نقل شده که گفته صحیح استبایع بگوید: این متاع را به تو فروختم به قیمتى که به دیگران فروختهام». (9)
و شیخ بهایى در جامع عباسى (11) نیز نظیر همین مطالب نقل شده است. در رسالههاى عملیه مراجع تقلید معاصر نیز همین نظر یافت مىشود. (12)
بند دوم - فقیهان اهل سنت و جماعت
این مساله در فقه اهل سنت و جماعت نیز عنوان شده است.
شروط بیع نزد حنفیان چهار گونه است: شرایط انعقاد، شرایط صحت، شرایط نفوذ و شرایط لزوم; (جمعا بیست و سه شرط) (13) یکى از شرایط صحتبیع آن است که مبیع و ثمن معلوم باشند; علمى که مانع از بروز منازعه میان طرفین شود. پس بیع کالاى مجهول - مثلا گوسپندى از این بخش گله - صحیح نیست و نیز بیع با ثمن مجهول و نامعین مثل اینکه بگوید این کالا را به بهایش، یا به آنچه در دستان یا جیب اوست، خریدارى کردم، صحیح نیست. (14)
مالکیان شرایط بیع را به شروط عاقد، صیغه و مورد عقد تقسیم کردهاند (جمعا یازده شرط) (15) از این میان پنجشرط به ثمن و مثمن مربوط مىشود که یکى از این شرایط، معلوم بودن عوضین براى طرفین است.
شافعیان براى اعتبار بیع سه دسته شرط را معتبر مىدانند: شرایط عاقد، صیغه و موضوع عقد (جمعا بیست ودو شرط). (16) شرایط موضوع عقد پنج امر است و یکى از آنها معلوم بودن عین، مقدار و صفت موضوع عقد - اعم از ثمن و مثمن- براى طرفین است. پس بیع یکى از این دو پیراهن و نظیر آن، باطل استبه دلیل غرر یا جهالت. (17)
حنبلیان نیز شرایط بیع را در سه گروه بیان کردهاند: شرایط متعاقدین، صیغه و موضوع عقد (جمعا بیست و یک شرط) (18) و بر آنند که شرایط موضوع عقد- ثمن باشد یا مثمن- شش چیز است و یکى از آنها این است که ثمن در حال عقد یا پیش از آن براى طرفین قرارداد مشخص باشد. بنابراین اگر بگوید بیع مىکنم به مبلغى، یا به آن مبلغ که فلانى فروخته است، صحیح نیست مگر آنکه طرفین به آن مبلغ آگاهى داشته باشند. همچنین اگر بگوید مىفروشم به همان مبلغ که مردم مىفروشند، صحیح نیست. (19)
2 - تقریر ادله این نظریه
الف - اجماع فقها
این مساله که جهل در ثمن به بطلان بیع منجر مىشود مورد اجماع فقها است. علامه در مختلف به این اجماع تصریح کرده است. (20) شهید ثانى در شرح لمعه از این همداستانى فقها با عنوان «اتفاق» یاد کرده است. (21) در سرائر نقل شده است: در بطلان بیعى که ثمن در آن ذکر نشده، میان مسلمین خلافى نیست. (22) یعنى مساله فراتر از یک عقیده مذهبى بوده، مورد توافق همه مذاهب اسلامى است. اجماعى بودن این امر تنها گفته قدما نیست، بلکه امروزه هم به وسیله فقها مطرح مىشود. یکى از استادان حوزه علمیه قم که فتاوى ابن جنید، از فقهاى متقدم امامیه را از لابلاى متون مختلف گرد آورى، تنظیم و منتشر ساخته است، به مساله مورد گفت و گو که مىرسد و فتواى ابن جنید را خلاف مشهور مىیابد، به عنوان مقدمهاى بر آن مىنویسد: «میان ما اختلافى نیست که هر گاه ثمن مجهول باشد بیع باطل است، مگر [مخالفتى که] ازابن جنید [سرزده] که مىگوید...» (23)
ب - روایت نبوى مشهور «نهى النبى عن بیع الغرر»
این روایتبارها در متون روایى و فقهى و حتى کتب لغت، به وسیله شیعیان و سنیان نقل شده و مورد استناد قرار گرفته است. از جمله در خلاف، (24) انتصار، (25) سرائر، (26) وسایل الشیعه (27) و نیل الاوطار. (28) کتاب هایى که این روایت را نقل کردهاند، چنان پرشمارند که ذکر نام جملگى آنها فهرستى بلند مىشود (29) .نقل دیگرى از این روایت، چنین است: «نهى النبى عن الغرر» (30) بعضى احتمال دادهاند که این دو، در حقیقتیک سخن بوده باشد که برخى راویان و نویسندگان واژه «بیع» را حذف کرده، سبب شدهاند تصور رود که «نهى النبى عن الغرر» روایتى مستقل است، (31) اما شمارى با این سخن مخالفت کرده و بر آنند که دو روایت وجود دارد: یکى بیع غررى و دیگرى به صورت عام هرگونه عمل غررى را نهى مىکند. (32)
مرسوم و صحیح آن است که در هر مبحث روایى، نخستسند روایت رسیدگى مىشود و در صورت اثبات اعتبار روایت و صحت انتساب آن به معصوم علیه السلام درباره مدلول و محتواى آن گفت و گو مىشود; اما بیشتر کسانى که به این روایت استناد کردهاند، خود را از بحثسندى بى نیاز یافتهاند. مثلا فاضل نراقى از صاحب ریاض نقل مىکند این روایت نزد همه علما متفقعلیه است و سپس نتیجه مىگیرد: «بنابراین [ضعف سندى آن] با شهرت عظیمى که نسبتبه آن محقق است، جبران مىشود، بلکه در مورد آن اجماع قطعى، و بالاتر از آن ضرورت محقق است; پس این روایت در شمار روایاتى است که در حجیتشان تردیدى نیست و مانند روایت صحیح، بلکه قوىتر از آن است.» (33) در عناوین نیز چنین قضاوتى درباره اعتبار این روایتبه چشم مىخورد. (34)
بسیارى از فقیهان، روایت نبوى را دلیل بر بطلان بیعى که در یک عوض آن نوعى جهل وجود دارد، گرفتهاند. مثلا علامه مىفرماید: «علم به مقدار عوض لازم استبنابراین جهل به آنچه بر عهده گرفته است، خواه جهل در ثمن باشد یا در مثمن مبطل عقد است تا آنکه مىگوید شافعى و ابوحنیفه نیز بر همین عقیدهاند، به دلیل غرر» (35) و نیز گوید «از موارد غرر، جهل در ثمن است.» (36)
کوتاه سخن آنکه فقهاى شیعه و سنى به این روایت استدلال کرده، بیع غررى را باطل دانستهاند و از آنجا که جهل در مقدار ثمن موجب غرر است، به بطلان بیع منجر مىشود. (37)
ج - روایات خاصه
در کتاب وسائل الشیعه زیر عنوان «باب عدم جواز البیع بدینار غیر درهم او درهمین...» (38) چهار روایت ذکر شده است که دلالت مىنماید معامله با ثمن مجهول مورد تایید شارع مقدس نیست. به عنوان نمونه یکى از این روایتها نقل مىشود: «عن ابى عبداللهعلیه السلام قال: یکره ان یشترى الثوب بدینار غیر درهم، لانه لایدرى کم الدینار من الدرهم.» (39) مثلا اگر گفته شود بهاى این کالا ده هزار تومان استباستثناى یک دلار، این معامله مورد کراهت است، امام علیه السلام تعلیل فرمودهاند: زیرا دانسته نمىشود نسبت میان دینار ودرهم چیست; و در مثال ما یک دلار چه نسبتى با ثمن دارد. از این تعلیل استفاده شده که معامله با ثمن مجهول غیر نافذ و نامعتبر مىباشد. برخى از فقیهان با استناد به تعلیل مذکور در این روایت گفتهاند: «هرگاه استثناى درهم از دینار، به دلیل معلوم نبودن نسبت دینار به درهم موجب جهل به ثمن باشد، بیع به حکم یکى از طرفین - یعنى تعیین ثمن به یکى از طرفین واگذار شود- به طریق اولى باطل است، زیرا در این فرض، ثمن راسا و کلا مجهول است.» (40)
3 - نقد و بررسى ادله این نظریه
الف - بررسى اجماع فقها
بیان شد که بسیارى از فقها گفتهاند جهل در ثمن به بطلان بیع منجر مىشود و بر این حکم میان فقها اجماع - دستکم بر مبنایى که مشهور فقها در مساله اجماع دارند- محقق است. همچنین مشخص شد نقل اجماع به عنوان دلیل بطلان چنین بیعى هم میان قدما رواج داشته است و هم در نوشتههاى معاصران به چشم مىخورد. تحقق این اجماع انکارناپذیر است، اما اعتبار آن مورد تامل و مناقشه مىباشد.
یادآور مىشود بنا بر اعتقاد امامیه، اجماع دلیلى ذاتى و موضوعى بر حکم شارع تلقى نمىگردد، بلکه صرفا ابزارى براى کشف حکم شرعى است; مثلا میرزاى قمى مىگوید: «اجماع، اتفاق جماعتى است که اتفاق آنها کاشف از راى معصوم باشد» (41) و صاحب معالم تصریح مىکند: «در حقیقتحجیت اجماع صرفا از آن جهت است که کاشف از حجتیعنى قول معصوم است.» (42)
نتیجه این دیدگاه شیعه درباره اجماع آن است که هرگاه در مساله دلیلى مستقل، مثلا آیه یا روایتى موجود باشد، به اجماع ارزشى داده نمىشود، بلکه آن دلیل مستقل مورد ارزیابى و بررسى قرار مىگیرد.در صورتى که بر حکم دلالت داشت، حکم به استناد آن دلیل مستقل، معتبر تلقى مىشود و چنانچه دلالت نداشت، دیگر به اجماع نیز توجه نمىگردد. در صورتى که در مسالهاى هم دلیل لفظى وجود داشته باشد و هم اجماع محقق باشد، چنین اجماعى را مستند و نیز مدرکى مىگویند، حتى اجماعى که احتمالا مستند به مدرکى لفظى و یا غیر لفظى باشد، به عنوان دلیلى مستقل مورد اعتماد نیست. (43)
در مساله مورد بررسى، از گفتههاى ناقلان اجماع اطمینان حاصل مىشود دلیل وحدت نظر فقها، مدرک لفظى یعنى روایت نبوى مشهور است. مثلا به این گفته توجه نمایید:
«[قال] الاسکافى... لو وقع البیع على مقدار معلوم بینهما و الثمن مجهول لاحدهما جاز... و هو متروک بل مسبوق بالا جماع، ملحوق به، و مخالف لحدیث نهى النبى صلى الله علیه وآله وسلم عن بیع الغرر.» (44) فاضل نراقى نیز ماخذ فساد بیع غررى را دو امر مىداند: نخست اجماع، و دیگر روایت مروى از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم. (45)
به عنوان جمع بندى این دلیل مىتوان گفت: اجماع مدرکى (مستند) و حتى محتمل المدرکیه، دلیل مستقل محسوب نمىشود (کبرى). اجماع بر بطلان بیع غررى، از جمله بیعى که در ثمن آن نوعى جهل محقق است، مستند به روایت مشهور نبوى است (صغرى). نتیجه قیاس آن مىشود که اجماع در این مساله به عنوان دلیل مستقل، فاقد ارزش است; البته این که عنوان «غرر» بر بیعى که در ثمن آن نوعى جهل هست، اما روش برطرف شدن آن جهل در عقد پیش بینى شده است، صدق مىکند یا نه، خود بحثى است که در نقد و بررسى دلیل دوم روشن خواهد شد.
ب - بررسى روایت «نهى النبى عن بیع الغرر»
همان گونه که بیان شد، منطق بحث اقتضا مىکند نخستسند روایتبررسى گردد و بر فرض تمامیتسند و اثبات درستى انتساب سخن به معصوم علیه السلام نوبتبه بحث دلالى و بررسى مفاد روایت مىرسد.
بحثسندى
در مورد سند این روایت و روایات مشابه دو مسلک مشهور وجود دارد:
یک مبنا آن است که باید با رعایت دقیق ضوابط علم رجال سند روایت را بررسى کرد، و تنها در صورت توثیق رجال سند در همه مراحل زمانى تا روزگار معصوم علیه السلام روایتحجیت دارد. مرحوم آیت الله العظمى خویى که همچون بیشتر علماى حوزه نجف جانبدار این مکتب مىباشد، در باره سند همین روایت گفته است: «تردیدى در ضعف سند این روایت نمىباشد زیرا روایت نبوى است، البته استدلال به آن در مساله قدرت بر تسلیم عوضین به عنوان یکى از شروط عوضین، مشهور استبنابراین اگر شهرت مستند به حدیثباشد (نه مثلا اجماع) و معتقد باشیم که شهرت ضعف سند را جبران مىکند، مشکل حل مىشود و در غیر این صورت استدلال به این روایت ممکن نیست; لکن هم اثبات صغرى (استناد شهرت به این روایت) و هم اثبات کبرى (جبران ضعف سند به وسیله شهرت) جدا مشکل است.» (46)
مبناى دیگر آن است که معیار در حجیتخبر، وثوق به صدور آن از طرف معصومعلیه السلام است، نه وثوق به سند. و اطمینان به صدور روایت همان گونه که از عدالت راوى یا از وثاقت او - گرچه عادل نباشد، و حتى اگرچه از مذهب حق منحرف باشد- حاصل مىشود، از عمل اصحاب به مفاد آن نیز حاصل مىگردد; بلکه فتواى مشهور میان قدماى فقها بر طبق آن خبر، هر چند فتواى خود را به آن مستند نکرده باشند، موجب وثوق به صدور روایت است; البته ناگفته نماند لازم است آن عبارت به عنوان حدیث و روایت نقل شده باشد تا در نتیجه عمل اصحاب بر طبق مضمون و مفاد آن، وثوق به صدورش ایجاد شود. (47) بنا براین مبنا مىتوان گفت روایت «نهى النبى عن بیع الغرر» و نیز «نهى النبى عن الغرر» موثوق الصدور و حجت هستند.
منظور از ذکر این اختلاف نظر یاد آورى این نکته است که حجیت این روایت نبوى، مسلم و قطعى نیست و دست کم دو نظر که هر یک جانبدارانى دارد، مطرح است. حال اگر نظریه دوم مقبول افتد و انتساب روایتبه معصوم علیه السلام تایید گردد، باید از مفاد و مدلول آن سخن گفت.
بحث دلالى
مهمترین نکته در این بحث، شکافتن معناى واژه «غرر» و مراد فقها از این اصطلاح مىباشد. این مطالعه زیر عنوانهاى چندى انجام مىشود:
اول - معناى لغوى «غرر»
نظر به اهمیت مساله، گفتههاى اهل لغت در اینباره گردآورى شده است (48) که به ذکر چند نمونه بسنده مىشود: «جوهرى در صحاح گوید: الغرر: الخطر، و نهى رسول اللهصلى الله علیه وآله وسلم عن بیع الغرر، و هو مثل بیع السمک فى الماء و الطیر فى الهواء.» (49) ابن اثیر در نهایه مىگوید: «انه نهى عن بیع الغرر و هو ما کان له ظاهر یغر المشترى و باطن مجهول.» (50) و از ازهرى نقل شده است: «بیع الغرر ما کان على غیر عهدة و لا ثقة، و تدخل فیه البیوع التى لایحیط بکنهها المتبایعان، من کل مجهول.» (51) به دیگر سخن «غرر در لغتبه معناى خطر است و تغریر به معناى در معرض هلاکت افکندن. ریشه غرر در لغت عبارت است از امرى که ظاهرى محبوب و دلخواه دارد و باطنى مکروه و ناپسند; از همین روى دنیا را - متاع الغرور - نامیدهاند. بنابراین غرر به معناى آن است که آدمى ندانسته جان یا مالش را در معرض هلاکت قرار دهد.» (52) در لسان العرب روایتى از امام على علیه السلام نقل شده است که حضرت در معناى غرر فرموده است: «انه عمل ما لایؤمن معه من الضرر.» (53)
افزون بر جهل و خطر، خدعه نیز به عنوان معناى غرر ذکر شده است. در قاموس المحیط مىخوانیم: «غره غرا و غرورا... خدعه و اطمعه بالباطل» (54) و در مجمع البحرین: «غره... [اى] خدعه و اطمعه بالباطل، فاغتر هو.» (55) این معناى ماده غرور، در قاعده معروف غرور که با عبارت معروف «المغرور یرجع الى من غره» یاد مىشود، نیز مورد توجه است. (56) افزون بر پیشینیان، لغویین معاصر نیز خدعه را به عنوان یکى از معانى غرر ذکر مىکنند، چنانکه در المنجد آمده است: «غر یغر غرا: خدعه و اطمعه بالباطل... یقال انا غرر منک، اى مغرور.» (57)
نتیجه این که واژه غرر دست کم به سه معنا بهکار مىرود: خطر، جهل و خدعه. ناگفته نماند منظور از خطر به عنوان یکى از معانى غرر، احتمال ضررى است که عقلا از آن اجتناب مىکنند، نه احتمال ضعیفى که مردم بدان التفاتى ندارند. (58)
دوم - «غرر» در متون فقهى و اصطلاح فقیهان
از این واژه در متون فقهى، فراوان استفاده شده است، مثلا علامه حلى، قدرت بر تسلیم را یکى از شرایط صحتبیع مىداند و مىگوید اشتراط این امر در بیع اجماعى است ودر بیان توجیه این شرط مىنویسد: «لیخرج البیع عن ان یکون بیع غرر» (59) و نیز مىگوید: «بیع پرندهاى که در هواست، خواه مملوک شخص باشد و خواه نباشد، اجماعا صحیح نیست; زیرا در هر دو صورت غرر است و پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم از غرر نهى فرموده است.» (60) شهید در قواعد بر آن است که «از شرایط مبیع، معلوم بودن عین و مقدار و صفت آن است. بنابراین اگر بگوید یکى از دو بندهام را به تو فروختم، باطل است زیرا این بیع، غررى است.» (61) صاحب التنقیح بعد از آن که از ابى الصلاح حلبى و قاضى [ابن البراج] و سلار نقل مىکند بیع متاعى که براى طعم یا رایحه آن خریدارى مىشود، بدون آزمودن آن کالا صحیح نیست، دلیل اینان را چنین بیان مىکند: «لانه مجهول، فهو بیع غرر و قد نهى النبىصلى الله علیه وآله وسلم عن بیع الغرر» البته سپس از محقق و علامه و جمعى دیگر صحت معامله را نقل مىکند. (62)
از آنچه که ذکر شد دانسته مىشود، غرر در کلام فقیهان، هم در مورد جهل به کار مىرود، چنانکه شهید در قواعد به عنوان دلیل لزوم معلوم بودن عین و مقدار و صفت مبیع، به بطلان بیع غررى استناد نمود; (63) و هم در مورد خطر استعمال مىشود، مثلا با توجه به منهى بودن معامله غررى، بیع پرنده در هوا را باطل دانستهاند. (64) همچنین اشاره شد غرر به معناى خدعه نیز در متون فقهى استعمال شده است. (65)
از نوشتههاى علماى مذاهب اهل سنت نیز دانسته مىشود معانى که مختلف غرر مورد توجه و کاربرد آنان نیز بوده است. مثلا شمس الدین سرخسى حنفى در تعریف غرر مىگوید: «الغرر ما یکون مستور العاقبة» (66) به نظر مىآید در این تعریف هم جهل مورد توجه است و هم خطر. قرافى مالکى نوشته است: «اصل الغرر هو الذى لایدرى هل یحصل ام لا، کالطیر فى الهواء و السمک فى الماء» (67) و اسنوى شافعى گفته «الغرر هو ما تردد بین شیئین اغلبهما اخوفهما» (68) و ابن حزم بر آن است که «ما لایدرى المشترى ما اشترى، او البائع ما باع.» (69) و در تعریف غرر و نیز بیع غررى گفتهاند: «غرر، همان خطر استیعنى امرى که تحقق آن قطعى نیست و بیع غررى بیع متاعى است که وجود و عدمش معلوم نیست، یا قلت و کثرت آن معلوم نیست و یا توان بر تسلیمش محقق نمىباشد.» (70)
از مجموع آنچه بیان شد دانسته مىشود «غرر» دست کم در سه معنا به کار رفته است که دو معنا از آنها بیشتر مورد توجه بوده است: یکى جهل و دیگرى خطر. براى آن که روشن شود میان غرر و جهل چه نسبتى وجود دارد، رابطه این دو مفهوم را مىسنجیم.
سوم - رابطه «غرر» و «جهل»
شهید در قواعد، نخست معناى لغوى و سپس معناى شرعى غرر را بیان مىکند: «الغرر لغة: ما له ظاهر محبوب و باطن مکروه... و شرعا: هو جهل الحصول» ودر معناى «مجهول» مىگوید «معلوم الحصول مجهول الصفه» و تصریح مىکند رابطه این دو، عموم و خصوص من وجه است زیرا گاه غرر محقق است اما جهلى در کار نیست; مثلا درباره عبدى فرارى که مشترى اوصاف او را مىداند یا در حال معامله براى او توصیف مىشود. و گاه جهل هست اما غرر محقق نیست مثلا اگر کالایى موزون باشد اما نه با وزن بلکه با معیار دیگرى مثلا عدد محاسبه شود، در این صورت نسبتبه وزن کالا جهل هست اما در معامله غرر نیست. و گاه مورد کاملا مجهول است مثلا شمشى که معلوم نیست طلا استیا نقره یا مس. (71)
برخى از فقها در این مساله با شهید اول موافق نیستند و برآنند که نسبت این دو مفهوم عموم و خصوص من وجه نیست. مثلا مراغى پس از نقل کلام شهید، در رد آن نوشته است: «ظاهر از عرف و لغت آن است که غرر شامل همه آن موارد مىشود، و در هر موردى که جهل محقق باشد، على الظاهر در آن مورد غرر و خطر نیز محقق است.» (72) فاضل نراقى، اصل سخن شهید را که گفته است رابطه غرر و جهل عموم و خصوص من وجه است، مىپذیرد اما این که معناى شرعى غرر، جهل به حصول است، از طرف ایشان نفى مىشود، زیرا اثبات نشده که غرر، از معناى لغوى نقل پیدا کرده و حقیقتشرعیه شده باشد. (73)
شهاب الدین الصنهاجى، مشهور به قرافى نیز این مساله را مورد گفت و گو قرار داده است: «علما در استعمال این دو واژه گاه مسامحه مىکنند و آنها را به جاى یکدیگر به کار مىبرند. اصل غرر، امرى است که حصول آن معلوم نیست مانند پرنده در آسمان و ماهى دریا; اما چیزى که حصول آن معلوم و صفتش نامعلوم است، مجهول گفته مىشود. مثلا اگر بگوید آنچه در جیبم است فروختم، مبیع قطعا قابل حصول است اما نمىدانیم چیست. پس غرور و مجهول، هر یک از نظرى اعم از دیگرى است و از جنبهاى اخص از دیگرى.» (74)
حتى اگر بگوییم رابطه غرر و جهل عموم و خصوص مطلق است، این به معناى مترادف بودن این دو اصطلاح و وحدت معناى آنها نیست. به عبارت دیگر معناى این دو واژه متباین است: غرر اقدام به کارى است که از حصول نتیجه مطلوبش اطمینان نداریم و مجهول امرى است که کمیتیا کیفیتیا هر دو جنبه آن نامعلوم است. پس مجهول بودن مطلبى است و غررى بودن مطلبى دیگر; هر چند بین مطادیق این دو مفهوم ممکن است عموم و خصوص من وجه یا رابطه دیگرى برقرار باشد. (75)
چهارم - نتیجه بحث دلالى
دانسته شد «غرر» گاه به معناى خدعه است و گاه به معناى خطر استمال شده است. در صورت نخست نهى در روایت، نهى تکلیفى محض استیعنى پیامبرصلى الله علیه وآله از فریبکارى در بیع منع نموده است و در این فرض، روایت هیچ ارتباطى با حکم وضعى و صحت و بطلان بیع ندارد. و اگر به معناى خطر باشد، ناظر به حکم وضعى است و از آنجا که تعیین یکى از این دو معنا معلوم نیست، استدلال به آن نتیجه بخش نیست. زیرا هر احتمال مانع اخذ به احتمال دیگر است و این اجمال روایت میان دو معنا، اعثسقوط آن از دلیلیت است. (76)
پنجم - عدم تحقق هیچ یک از معانى سه گانه غرر در موضوع مورد بررسى
همانطور که بیان گردید به دلیل اجمالى که در واژه «غرر» وجود دارد نمىتوان به استناد روایت «نهى النبى عن بیع الغرر» به حکمى دستیافت. اینک با چشم پوشى از این اجمال، درستى استناد به روایت مذکور در مساله مورد گفت و گو را بررسى مىکنیم. مساله آن است که در قرارداد بیع طرفین صرفا حدود ثمن را مىدانند ولى نسبتبه تعیین قطعى آن نیز سکوت نکرده، بى تفاوت نماندهاند; بلکه بر روش تعیین قطعى ثمن در آینده - مثلا روز تحویل کالا- توافق کردهاند. آیا چنین معاملهاى غررى و مورد نهى شارع است؟
در تحلیل غرر دانستیم این اصطلاح به سه معنا به کار رفته است: خدعه، خطر و جهل. این معانى گرچه مصداقا عموم و خصوص من وجه یا به قولى عموم و خصوص مطلق هستند، مفهوما متباین مىباشند. بنابراین باید این سه معنا را جداگانه بررسى کرد:
1 - غرر به معناى خدعه و فریب: فرض مساله آن است که در چنین معاملهاى جز عدم علم قطعى و فعلى به ثمن هیچ مشکلى وجود ندارد. آرى، اگر یکى از طرفین دیگرى را فریفته استبا استناد به دلایل متعدد مانند آیة کریمه «لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجارة عن تراض منکم» (77) و روایت «لا یحل دم امرء مسلم و لا ماله الابطیبة نفس منه» (78) و قاعده «المغرور یرجع الى من غره» (79) و با توجه به این که به دلیل فریبکارى رضایت واقعى محقق نیستحکم مساله تعیین مىگردد و عموما گفته مىشود فریب خورده خیار غبن دارد; اما این فرض خروج از موضوع نزاع است; زیرا مثلا در قراردادى که میان مشترى سکه بهار آزادى و بانک فروشنده سکه بسته مىشود، عنصر خدعه، فریب و سوء نیت وجود ندارد.
2- غرر به معناى خطر: در این معاملات غرر به معناى احتمال عقلایى ضرر و بیم ازخسارت محقق نیست. فراموش نشود در این گونه مسایل داورى عرف بسیار تعیین کننده است و عرف چنین احتمالى را نادیده مىانگارد. مثلا با این که مشترى نمىداند ثمنى که به شرکت تولید کننده خودرو مىپردازد، چه مقدار است اما مردم- که رفتارشان تجلى عرف جامعه است- کسى را که وارد چنین معامله شده استسرزنش نمىکنند و بستن چنین قراردادى را خطرناک، بى سرانجام و غیر عقلایى نمىشمرند. چه بسیار اتفاق مىافتد که عقلا بر خرید متاعى که به حقیقت آن علم ندارند، اقدام مىکنند و چنین رفتارى خطر و ضرر محسوب نمىشود; بلکه گاه روى گردانى از چنین معاملاتى را از دست دادن فرصتها و عملى سفهى یا شبیه به سفه مىدانند. (80) شیخ انصارى مىگوید: «خردمندان به امید سود فراوان به عملى که زیان اندک دارد دست مىیازند. مثلا متاعى را که ماهیتش بر آنها پوشیده است، با بهایى که به ضرر نمىانجامد، خریدارى مىکنند. خرید کالایى که نمىدانند مس استیا طلا، به قیمت مس، عملى عقلایى تلقى مىشود و کسى را که از آن صرف نظر کند ملامت مىکنند و این عذر را که چنین معاملهاى خطرناک بوده است، از وى نمىپذیرند.» حضور مشتاقانه مردم در این گونه قراردادها بهترین گواه آن است که در معاملات مورد گفت و گوى این رساله، احتمال ضرر و خطر نادیده انگاشته مىشود.
3 - غرر به معناى جهل: در فرض مساله جهل مطلق محقق نیست. زیرا اولا: حدود ثمن معلوم است. ثانیا: روش تعیین قطعى ونحوه رفع ابهام موجود، مورد توافق قرار گرفته است. این معامله با قراردادى که ثمن آن کاملا مجهول مىباشد، مثلا بنا شده مالى، مبلغى، متاعى به عنوان ثمن پرداختشود و نیز با قراردادى که اساسا از ثمن در آن سخن نرفته است، تفاوت دارد. اگر پذیرفته شود غرر به معناى جهل است، روایت مىتواند دلیل بى اعتبارى دو نوع معاملهاى که مثال زدیم باشد، اما در معاملهاى که در ثمن صرفا نوعى جهل قابل تبدیل به علم وجود دارد، عنوان غرر محقق نیست; دست کم در صدق غرر تردید مىشود و در این صورت مرجع، اصل صحت عقود است.
بنابراین با صرف نظر از اجمال روایت، غرر به هیچ از یک سه معنا، موضوع مورد بررسى ما را در بر نمىگیرد.
ششم - اثر پیش بینى حق فسخ در بیع با ثمن قابل تعیین
معامله با ثمن قابل تعیین را مىتوان به گونهاى محقق ساخت که به بطلان نینجامد و آن، پیش بینى حق فسخ در قرارداد است. به عبارت روشنتر با جعل خیار در معامله دیگر عرفا غرر (به معناى خطر) محقق نیست تا به بطلان قرارداد حکم شود. در این مورد کلام فاضل نراقى در مستند الشیعه را مىخوانیم: «اعلم ان کل ما حکم فیه ببطلان البیع لاجل الغرر، فانما هو فى البیع اللازم، اما لو باع بشرط الخیار لو لا على النحو المقصود الرافع الضرر فلا یبطل من هذه الجهة; لعدم الغرر عرفا.» (81) از اسکافى نیز سخنى نقل شده است که بر درستى این بیع و خیارى بودن آن دلالت دارد. «اگر ثمن را معین نکنند و بایع بگوید این متاع را به همان قیمتى که به دیگران فروختهام، به تو مىفروشم بیع درست است و مشترى خیار فسخ خواهد داشت و به این خیار، غرر بر طرف مىشود.» (82) در معاملههاى رایج میان مردم و شرکتهاى بزرگ صنعتى و موسسههاى رسمى مثلا بانک مرکزى، دست کم مشتریان حق فسخ دارند و فروشندگان متعهد مىشوند در صورت انصرف خریداران مثلا ظرف مدت 15 روز، آن بخش از ثمن را که دریافت کردهاند، باز پرداخت نمایند. (83)
ج - بررسى روایات خاصه
مرحوم شیخ انصارى بر آن است که علم به مقدار ثمن شرط صحتبیع است و پس از ذکر معروف و اجماعى بودن این حکم میان مسلمین و بیان این که ریشه این حکم حدیث نفى غرر است مىگوید: «و تعلیل مذکور در روایتحماد بن میسره از امام صادق از امام محمد باقر - علیهما السلام، مؤید این حکم است.» از این شیوه بیان دانسته مىشود شیخ این روایت را دلیلى متقن و استوار بر حکم مورد بحث نمىداند و اعتبار آن را در حد یک مؤید تعیین مىنماید. شایداین برخورد شیخ، به آن دلیل باشد که «کراهت» ظهورى در بطلان بیع ندارد. (84)
به عبارت دقیقتر اولا: نهایتسخنى که این روایت دارد آن است که چنین معاملهاى (یعنى معاملهاى که مقدار مجهولى از ثمن تعیین شده در آن کسر شود و در نتیجه ثمن مجهول شود) مکروه است. واین، نمىتواند دلیل بر حرمتباشد.
ثانیا: بر فرض که روایت دلالتبر حرمت معامله نماید، دلالتبر بطلان ندارد; زیرا میان حکم تکلیفى مثلا حرمت معامله و حکم وضعى مثلا بطلان یا صحت معامله ملازمهاى نیست. (85)
در میان روایات خاصه، روایتسکونى از امام جعفر صادق، از امام محمد باقر، از امیر المؤمنین علیهم السلام بیانگر فساد چنین معاملهاى است; «فى رجل یشترى السلعة بدینار غیر درهم الى اجل، قال علیه السلام فاسد فلعل الدینار یصیر بدرهم.» (86)
در توضیح این روایت گفته شده استسؤال در موردى است که اصل وجود ثمن مورد تردید است واحراز نشده، نه آن که اصل ثمن محرز باشد و قدر آن مجهول. افزون بر آن، این روایت توان معارضه با صحیحه رفاعة النخاس را ندارد. (87)
- ۹۰/۰۸/۱۲